عنوان خودش نشان میدهد که مدتها است ننوشتهایم؛ حالا آمدهایم تفمال، یک چیزهایی در کنیم از خودمان که بگوییم یک جورایی زندهایم هنوز. البته که زنده بودن نشانهاش لزوما این نیست؛ ولی خوب در این خرابیِ احوالِ روزگار هم کم نشانهای نیست…
وبلاگمان فیلتر شد از دو هفتهی پیش. چرایی ندارد این داستان مثل خیلی چیزهای دیگر در این مملکت گل و بلبل. اتفاق که میافتد باید لبخند بزنی و جاخالی بدهی و گر نه ماحصلش جز اعصاب خردی و بهم ریختگی نیست…
تصادف کردیم یک هفته و نیم پیش. این هم چرایی ندارد. با عرض معذرت از حضورِ منورِ عناصرِ اناثِ خوانندهی این سطور، فقط عرض میکنم که رانندگان هر دو ماشین به هم دوخته شده، خانم بودند؛ تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. حضرات مستحضرند که ما جز به احتیاط پا در رکاب رخش خویش نمینهیم ولی چه فایده که هر اندازه احتیاط هم از خود در کنید باز بختکی هست که به بخت بد از کمین بجهد و خرخرهتان را بچسبد. مکانیزم صدقه بیبرکت شده انگار و بلاست که از چپ و راست درِ منزلِ ملت میزند؛ یکیشان هم، ما. حالا ما ماندهایم و خسارت دو عدد اسباب بازی پژو «دیدیش دیدیش» و رنو «تندر» و شورلت نوایِ اوف شدهی حقیر…
غنیمتی است لحظات شادی خاصه که جماعت دوستان قدیم را ـ که خاطرهها و زندگیات سالهاست به آنها تنیده ـ در مراسم وصلت عزیزی یکجا ببینی. همین پنجشنبه که گذشت به برکت و میمنت، مفتخر به حضور در مراسم عروسی سالار خان ملکمحمدی و سوگل خانم بودم و وجودم منور شد به زیارت دوستان عزیزم علیرضا خان سیاح، علی خان کازرونی، شروین خان فریگام، مجید خان کاظم، مازیار خان کنی، کورش خان متقی و متعلقین و متعلقات مربوطه. قدر مجموعه رفقا را رفقا میدانند و بس. حالا حکایتها دارم برای نوشتن از کوفتی به نام «نوستالوژی مدرسه» که اگر عمری باقی بود و دل و دماغی برای نوشتن، جستی به آن خواهم زد…
تا بعد ـ که خدا میداند کی است…
میشه بهم میل بزنین کمک فوری نیاز دارم ممنون
نمیایی؟ یک سری بزن به ما شاید کمی دل و دماغت تازه شد.
salam. ajab. yani to zadi be 2 ta mashin! jane to manam dar zendegim ye bar tasadof kardam ke moghaser boodam va manam zadam be ye khanomi. oonam reno dasht! albatte oon sarkar khanom aslan govahi name nadasht!