پیشتر که اخوی بزرگهی ما به قید تأهل ترک منزل نفرموده بودند، جمع ما چهار تا برادر و خواهر
بساطی داشتیم شبها. شام که تمام میشد همان پای سفره شروع میکردیم همخوانی آوازهای
شجریان و ناظری؛ بعد تصنیفهایشان را میخواندیم. جلوتر میرسیدیم به تصنیفهای قدیمیتر، از
پریسا و مرضیه و دلکش میخواندیم. اگر سیستم میکشید از فرهاد و فریدون فروغی هم شاید چند
تایی میخواندیم. گرم که میشدیم سری به پاپهای قدیمی میزدیم، ویگن و زنگنه و پروین، از همان
جا، جستی میزدیم به وادی سیاوش قمیشی و ابی. خلاصه آن که میخواندیم و میخواندیم و نهایت
که حسابی به دور میافتادیم، میرسیدیم به "باباکرم" و "تیرم تیرم آخ جون" و کارهای همتی و یساری
و قادری. همین محفلهای خصوصی بعد از شام بود که کلی از پتانسیلهای ناشناختهمان را بر خودمان
مکشوف نمود و دست آخر بفهمی نفهمی مطربان کرد.
و اما در این دور آواز و تصنیفخوانی که این سر طیفش از شجریان و ناظری آغاز میشود و آن سر طیفش به
یساری و قادری به انجام میرسد نکتهای بس گرانقدر نهفته است و آن این که آقا جون! قر تو کمر،
بند نمیشه! اگه دیدین زبانم لال و چشمم کور، خدای ناکرده کسی به ابعاد حضرت شجریان، این
آخری تصنیفی خواند که همچین یه نمه میطلبید که برخی حرکات موزون هم چاشنیاش کنید، خرده
نگیرید که ای بابا! فلانی هم که گند زد! اصلا خاصیت ساز و آواز همین است! و گر نه چه فایده
میکرد خلق را...
بماند...
دیروز همراه یکی از دوستان داشتیم حالی میبردیم از تصنیف ای لامروّت به صدای مرتضی احمدی.
انصافاً عالمی دارد برای خودش. لذتی دارد وصف ناشدنی. همچنین تصنیف آبجی فوتینا که خود
چیزی است، توووپ! حیفم آمد که جرعهای از این بحر لایزال را به عزیزان و دوستان نچشانیم. از
دوست بزرگوارم، امید کاویانیپور بسیار متشکرم که سالها پیش چندتایی قطعه در همین مایهها را
کشف کردند و در راستای فرهنگسازی به ما هم دادند...
علی الحساب بروید این دو تا را گوش کنید و حالش را ببرید...
به به
به به ببه به به
عالی بود لیشام جان جگرم حال لومد
|
|
خیلی خیلی ممنون عالی بود.
|
|
pleaaaaaaaase:)
Aha Lisham :) you are LATEEEE... PLEASE WRITE AND PLEASE DO AS YOU PROMISSED... WHAT HAPPENED TO THOSE SONGS? thank you
لیشام: ديركردهاي بنده رو بايد ببخشين؛ فعلاً زودتر از اين، نميتونم بنويسم... اون آهنگها رو هم چشم، ميذارم، ممكنه كمي ديرتر ولي بالاخره ميذارم :)
|
|
از فـضولي در کامـنت بـرادر بزرگوارتـون
لـيشــام جـان، فــرزنـدم، ...دم، ...دم... مـنـظور خـان داداش بـه کامـنتِ "دريا"ي گـرامي بـود که از The best... و Best و ايـنجور چيزهاي خـوب نـوشـته جـانِ مـن... حـواس مَـواسِت ايـنجا ميـنجا نـيست انـگار مـنگاريهـا ؛)
لیشام: واااو، شما چهقدر باحال بيدين! ما كه خونديم اين كامنت اخويمون رو هي پيش خودمون گفتيم "ده [10] بست" ديگه چي ميتونه باشه؟؟؟... پيري و هزار جور پا كيانوش جان! ميبيني كه يه پام لب گوره، يه پام هم واريس داره D:
|
|
پس اجازه بدين بنده به عرايض جنابعالي اضافه کنم؛ ايشون دوبلر هم هستند!!! به عنوان مثال صداي روباه مکار در کارتون پينوکيو از شاهکارهاي ايشونه!!!
لیشام: دارم آمارش رو آبجي، ممنون كه به عرايض بنده اضافه فرمودين... يادش به خير چه حالي ميكرديم با اين گربه نره و روباه مكار :)
|
|
جناب شهبازيان؛ آيا تصنيف "شاطر علي ممد" رو از همين خواننده داريد؟
لیشام: شرمنده حضورتون جناب آبجي! ولي همچين كه اسمش رو خوندم، گرفتم كه بايست خوب چيزي باشه، پياش ميگردم، دستم اومد، ميرسونم حضورتون... يه كوچولو نكتهاي هم هست تا يادم نرفته، جسارتاً عرض كنم خدمتتون كه اين بابا، همون هنرپيشهي مشهوره، يعني منظوراتم اينست كه طرف در عالم هنرپيشگي، خونده و ظاهراً كارش گرفته، اين بنده خدا همونيه كه تو آرايشگاه زيبا هم بازي كرده، بلندقد و لاغر اندام...
|
|
Check it out
Please check your page after each post. Bad User or Filename
لیشام: مگه اين كه يه چيزي بره توي چشم ما يا سايتمون كه لبان مبارك گشوده بشه به حرفي، سخني، بوسي، چيزي... مرسي سينا جان! خودم خنگبازي درآوردم، اون اشكال به وجود اومده بود... امروز نشستم هفت هشت ساعت پاش، اساساً حلش كردم... دلممون تنگته داداش، گفتم بدوني
|
|
آقا از اين "ده بست" كه اوشون نوشتن به ما هم تعارف كن... چي بود؟ آب از لب و لوچهمان سرازير شد!
لیشام: شرمنده كه هر چه حقير در بحر تفكر و تعمق، مستغرق شدم نفهيدم اين قضيهاي كه نوشتين چيه... به هر صورت من باب عرض يگانگي با بارگاه ملكوتي آن بزرگوار، حسب مورد، آب از لب و لوچهي ما هم سرازير است...
|
|
Lisham, this was the BEST :) JUST BESSSSSSSSSSSSSSSTTT :) THEY ARE WONDERFUL,,,, thank you so much.. be happy
لیشام: معلمومه كه حسابي چسبيد به شما :) يكي دو تاي اين ديگه هم اين تيپي دارم، سر فرصت همين جا ميذارمشون
|
|
من ياد اين جمله معروف افتادم: بشکن و بالا بنداز
لیشام: بشكن و بالا بنداز... :)) خيلي جالبه! اين رو كه نوشتين برام آشنا بود ولي يادم نيومد كه كجا شنيدم...
|
|
عکس گلخانهي خياردرختي را ديدم. شبيه عکسي بود که با همين زاويه از "فلفلدلمهاي"هاي مزرعهاي دارم. لذت به ثمر رسيدن محصولاتشان وصفنشدنيست. نه؟!
لیشام: همين طوره بهار عزيز، واقعاً وصف ناشدنيست...
|
|
salaam lisham jaan, agha bar maa basi neshat raft, mash"oof bashi aziz.
لیشام: اين كه حضور دوستان قديمي و عزيزي مثل تو رو گاه و بيگاه اين جا ميبينم، خيلي خيلي خوشحال ميشم :) دلم تنگ شد حسابي واسه جمع مدرسهايهااا...
|
|
اي لامروّت!
آخ که چه کردي تو با اين دل ما! داش ليشام اي وَل به وَلت، وَوَلي به ووُلت... الي آخر...! (-; راستي ليشام از حاج اميد کاوياني تيليفي يا ايميلي که چک کنه داري؟
لیشام: يادم ميآد ميليدم بهت، نرسيد دستت؟
|
|
چه کردی ليشام ، اينجا در ولايت تگزاس 2 روزيه همه دارن نامهربونی ميخونن!!
لیشام: خوشحاليم كه توانستيم بخشي از فرهنگ غني ايراني ـ اسلاميمان را به بلاد تگزاس صادر كنيم. يكي دو تيكهي ديگر فرهنگي هم داريم كه به اميد خداوند تبارك و تعالي، طي چند وقت آينده، صادر خواهد شد
|
|
لـیشام جـان
"فَـتی" در اصل "فـتحی" و مـخـفـف اسـم "فـتح الله" اسـت ؛)
لیشام: خدا خيرت دهاد كيانوش جان كه ما رو از جهل مركب بدرآوردي! ما تا حالا فكر ميكرديم "فتي" همون "فاطي" هست و اين "اي لامورت" قصهي ما زبانم لال، كمي تمايلات همجنس گرايانه دارد... اين طور ميشود اميدوار بود كه عاقبت به خير ميشود، ان شاء الله
|
|
اخوي! اين سهيل خان را توجيهش كن كه... ميداني كه آنوقت شايد گرفتار پارهاي توضيحات ما شود. اينكه هم دست به عصا چشممان را درويش كرديم از آن بود كه شايد سهيل مربوطه از اصحاب و اذناب محفل شما باشد. پس زحمتي متقبل شويد و پارهاي توضيحات بفرماييد كه مبادا سهيل مربوطه دچار پارهاي توضيحات ما شود چون گاهي خوشم نميآيد و ميداني كه اين خوب نيست. قربانت
لیشام: هوا خواه توام جانا و ميدانم كه ميدانينا ـ كه هم ناديده ميبينينا و هم ننوشته ميخوانينا :) جناب آقاي اخوينا (مد ظله علي كل رئوس الشهبازيانيونينا)! اتفاقاً اين سهيل از اصحاب غار ميباشندينا و حقير اكيداً ارادتمند به حضور منورشان بيدمينا! ذوق زده شده بودندينا، خواستند چيزي بگويندينا كه گفتندينا... شما هم بيخيالينا... آآآخ رپتپتينا
|
|
دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم که بمیرم واست ای سرو قدینا گفتا که ز من شرم کن ای مشتی حسینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم بده ماچی تو ازون قند لبینا گفتا که خجالت بکش از این مننینا آی رپتپتینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم که نگاهی بکن ای چشم عسلینا گفتا که ننم گفته که از چشم کورینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم که کلامی بگو از اون دهنینا گفتا که ننم گفته که من حرف نزدینا آی رپتپتینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم بخرم هر چه بخواهی به پولینا گفتا که ننم گفته نکن خرج اتینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم که بیا در برم ای ماه وشینا گفتا که ننم گفته که از راه شدینا آی رپتپتینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم بخرم گوشواره از بهر گوشینا گفتا که ننم گفته که از گوش کرینا دیشب من بودم و آبجی فوتینا گفتم که بیا در بغلم ای ماه جبینا گفتا گفتا گفتا گفتا... که فوتینا و فوتینا و فوتینا و فوتینا...
لیشام: آآآی خدایار جان! نمیدونی چه حالی کردم وقتی این رو دیدم! باور کن دیشب که داشتم میرفتم تو رختخواب همهاش فکر این بودم که یه جوری یه جایی باید متن این تصنیفها رو بذارم ملت صفا کنن... سر ذوق اومدم حسابی! به پاس زحمت خدایار عزیز، این رو تقدیم میکنم حضور خوانندگان هنردوست:
نامهربونی، نمیدونم میدونی، که عشقت ما رو کشته تیرنگاهت، دو تا چشم سیاهت، مث آهو درشته رحمی نداری، بر رنج و دردم آخه مگه من، با تو چه کردم اینقد چرا لج میکنی، هی چشماتو کج میکنی ترک من و کردی چرا، رفتی تو از پیشم کجا ای لامورت، مکن ما رو اذیت، که هیچ طاقت ندارم پیش رقیبون، سیه کردی عزیز جون، تو روز و روزگارم [آغاز آواز] [چهچههی لاتی] ای روزگار از اول یار من بودی و این آخر ولم کردی نمیدونی از این کارت چه خاری (؟) بر دلم کردی به من نارو زدی باشه، باشه ولی باز از تو ممنونم من دیوونه رو هوشیار کردی عاقلم کردی... روزگار [پایان آواز] بازم تو دنیا، عزیز! تنهای تنها، خوراکم آب و درده از غصه و غم، مامان! چون رنگ و بویم، مث زردچوبه زرده یادم نمیره، اون شب تو کافه، کردی با عشوه، ما رو کلافه هی با فتی (؟) لاس میزنی، چشمک به عباس میزنی حرفایی از عشق و وفا، هر چی دلت خواست میزنی ای لامورت، مکن ما رو تو اذیت، دیگه طاقت ندارم پیش رقیبون، سیه کردی عزیز جون، تو روز و روزگارم
|
|
ما که نشد اون آهنگارو گوش بديم ولي از اسمشون تا حدي ميشه حدسيد چه جوريا باشن! ولي خوشم اومد! آدم خوبه چند بعدي باشه!!
لیشام: چند بعدي؟... اوهوم... چند بعدي چيز خوبيه... حالا كدوم بعد ما بر شوما مكشوف شد كه ميفرمايين خوفه؟ بعدشم! تا گوش ندين، قبول نيست...
|
|
يکي از بامزهترين تصويرهاي من در دوران همکاري، زمانهايي بود که تو و سعيد شهرام ناظري ميذاشتيد و هردو هم باهاش شروع به همسرايي ميکرديد و مدل خود ناظري کله ميچرخونديد!
لیشام: خداوند را هزاران بار سپاس ميگوييم كه فقط هدبنكهاي ما رو با تصنيفهام شهرام ناظري ديدين D:
|
|
بازم خاطره
سلام ياد اون موقعي افتادم كه موقع آزمايش فنل فتالئين داشتيم "امشب شب مهتابه..." رو همخواني ميكرديم. خانم اميري (استاد آزمايشگاه شيميمون) اومده بود يواشكي پشت سرمون وايساده بود. موقعي كه آوازخوندمون تموم شد برامون كف زد.... يادت مياد؟
لیشام: بابا تو ديگه هستي! عجب چيزهايي يادت ميآد هاااا... اگه قرار بود تك تك خاطرات اين تيپي يادم ميموند كه ديگه الان كلهام جا نداشت كه... ولي اي ول! خوب يادت مونده هااااا
|
|
Tar
Taar e in laa morovvat baa tahrire laati mano koshteh ! :)
لیشام: دقيــــــــــــــــــــــــــــقاً :)) ولي خداوكيلي تارش خداست! البته معلومه طرف يه جورايي تو فضاست؛ همچين يه نمه دستش نشسته رو دسته، داري چي ميگم كه؟
|
|
سلام، تصانيف جالبي بودنا. مستفيض شديما. ولي اينکه ميگن "انسان موجود ناشناخته" همچين خلاف واقع هم نيست. شاد باشيد :-)
لیشام: سلام بهار عزيز، ما به شادي دوستان شاديم :)
|
|
سلام
ليشام نازنين، حال و هواي نوشتههاي تو از گوش دادن اون آهنگايي كه معرفي كردي بيشتر انرژيزا بود...... مرسي..... شاد باشي.
|
|
احـســنت
... به اون شيري که تو را خورد... ما هم جوان که بوديم خيلي شبها تا ديروقت؛ کنار آتيش از مشاعره (که مادربزرگ مرحوممون خيلي بهش علاقه داشتن) شروع ميکرديم و به آواز "امشب شب مهتابه... حبيبم رو ميخوام..." خوندن ميرسيديم ؛)... جواني کجايي که خوب شد گذشتي D:
لیشام: البته اين تريپ خوندنهاي گاه و بيگاه رو هم از مامان بزرگوارم به ميراث داريم. اكثر تصنيفهاي قديمي رو اول با صداي مامانم شنيدم كه اغلب اوقات قاطي ميشد با ضرباهنگ چرخ خياطي. بعدها كه بزرگتر شديم فهميديم كه كي كدوم رو خونده :)
|
|
سلام. بابا ايها الناس! اين ليشام اصلاً اينجوري كه ما گفتيم نيست. اصلاً ما معروفيم به خاليبندي! اصلاً اكس زديم توهم گرفتيم. بابا من فرزانه 15 سال دارم... آقا اصلاً ما با اين ليشام مشكل شخصي داريم خواستيم ضايعش كنيم.... خوب شد؟ حالا اونايي كه خودت نوشتي رو يه جوري جمعش كن!
|
|
خدا قسمت كند اين قِر موزون كمر مبارك را به زودي در بزمي درخور شما مجدداً از نزديك رؤيت كنيم. آخرين بار كه يادمان هست شاه فنر شكونده بوديد و بالا و پايين ميرفتيد فقط! اين نوشته حكايت ميكند كه قبلاً در جهات ديگر و احتمالاً به صورت دوراني هم حركاتي بر ميآمده از اين كمر. راستي... آقا ما پدرمون دراومد اين صفحه شما رو باز كنيم. آخه اين چه وضعيه؟...
لیشام: اي بابا فرزام جان! حالا همه فكر ميكنن كه ما چه رقاصي بوديم و نميدونستن... ميمردي جلو خودت رو ميگرفتي و نمينوشتي؟ آخه مرد حسابي، من اگه پتانسيل داشتم كه وضعم اين جوري نبود كه... چك كردم سايتم رو مشكلي نداره ظاهراً. البته ممكنه كه در يه بازههاي كوتاه زماني سرور ميزبان وبم بپكه كه البته تا حدودي طبيعي. با دوزار دهشاهي كه ما بابت هاست داديم، از اين بهترش رو هم نميشد خريد. شما به بزرگي خودتون ببخشين...
|
|
سلام ليشام جان برعكس خودت اين تصنيفها 20 بود.
لیشام: لابد ديگه...
|
|
ممنون لیشام جان
لیشام: آتشنشاني؛ بله بله؛ آتشنشاني؛ بله بله؛ آتيش گرفتم؛ عجب!... يادش به خير...
|
|
< اَ همچون «اَمُرداد» | آخرین نوشتهها | پيرانهي زرد >