حماسه‌ای شِکرخوابی

۱۱ آذر ۱۳۹۰ | خاطرات, روزنوشت | ۳ comments

این شِکرخواب‌های بامدادی هم خاطره‌هایی می‌سازد گاهی که می‌شود با آن از نو بن‌فراخی را تعریف کرد؛ چه بسا همتِ مضاعف را. چه ربطی دارد؟ می‌گویم الان. بگذارید این آخرین حماسه را برای‌تان نقل کنم و یک احسنت گنده، حواله‌ام کنید.

اسبابِ بیدارباش ما موبایل‌مان است که به نوای قطعه‌ی «سلام» هر صبح ما را و البته همسایه‌های ما را می‌نوازد. آقای موبایل به شرط اسنوز، هر ۹ دقیقه به مدت حداکثر یک دقیقه سلام می‌گوید.

برای این که دست‌مان زود محضر موبایل را درک نکند، شب‌ها بعد از کوک کردن، می‌گذاریم‌اش روی میز ناهار خوری، بلکه آن چهار پنج متر راه رفتن از تختِ خواب تا میز، خواب را از سرمان بپراند.

و اما حماسه‌ی روز پنج شنبه…

ساعت هفت آقای موبایل سلام گفتن آغازید. از رختِ خواب برخاستیم و تلو تلو خوران خودمان را رساندیم به موبایل و اسنوزش نمودیم. سپس به آشپزخانه رفته، کورمال کورمال کتری را آب نموده، روی گاز گذاشته، روشن نموده و یک کله مجدداً چپیدیم در بستر.

ساعت هفت و ده دقیقه تقریباً، به همان ترتیب از رختِ خواب برخاستیم و تلو تلو خوران خودمان را رساندیم به موبایل و باز اسنوزش نمودیم. سپس دوباره به آشپزخانه رفته و این بار، کورمال کورمال چایی را بار گذاشته، زیر گاز را کم نموده و بی فوتِ وقت پیچیدیم به آغوشِ بستر.

ساعت هفت و بیست دقیقه تقریباً، از رختِ خواب برخاستیم، تلو تلو خوران خودمان را رساندیم به موبایل، اسنوزش نمودیم و چون خیلی خواب‌مان می‌آمد و حال بیدار شدن نداشتیم، دوباره محضرِ بستر و اینا.

مختصر و مفید: ساعت تقریباً ده، از رختِ خواب برخاستیم، تلو تلو خوران خودمان را رساندیم به موبایل، کمی ایستادیم، فکر کردیم، رفتیم جلوی آینه و به خودمان ادای احترام نمودیم 🙂

یعنی حقیر ۱۸ بار ـ تقریباً هر ده دقیقه یک بار ـ از توی رختِ خواب بلند شدم، تلو تلو خوران خودم را به موبایل رساندم و اسنوزش کردم و دوباره بگشتم به رخت خواب…

نسبتا در همین رابطه بخوانید: اندر باب ساعت بیدارباش

۳ Comments

  1. راه میانبر

    شک نکن که به خاطر اینه که متولد بهمن هستی. من حتا یک بهمنی سراغ ندارم که رابطه خاصی با خواب و خوابیدن نداشته باشه.

    لیشام: فرمایش شما مورد تأیید است 🙂 ولی صرف نظر از بهمنی بودن یا نبودن خداوکیلی خوابیدن واقعا آرامش بخشه 🙂 خیلی خیلی آرامش بخشه 🙂 خاصه این که وقتی بیدار می‌شی اصولا هم یادت نیاد چی خواب دیده باشی؛ یا اصلا خواب ندیده باشی. همه چیز فِلَته؛ صاف؛ بی‌شیله پیله… خلاصه این که خیلی خوبه 🙂

    Reply
  2. L

    you need this, perhaps:
    http://vahid.blogspot.com/2011/11/blog-post_17.html

    لیشام: ممنون از لینک 🙂 ولی موبایل پنج سال و چند ماهه‌ی بنده سونی اریکسون K750 هستش ضمن این که اگه یه معما می‌ذاشت جلوم قطعا باتری‌اش رو در می‌آوردم جای این که حل‌اش کنم.

    Reply
  3. سینا

    لیییییییییییییییییییییییییییشام

    تو عشقی پسر…….

    لیشام: به! سینای عزیز 🙂 دل‌مان تنگید اخوی! شنیدم که داری بابا میشی؛ پیشکی تبریک و اینا 🙂

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *