حضرات مستحضر هستند که ماتحت فیل مختصات مقدسی است. بزرگان، علما، حکمای بسیاری از این ناحیه به جمع بشر صادر شدهاند. من بعد نیز صادرات مذکور ادامه خواهد داشت. صد البته که سعادت این گونه صادر شدن تنها نصیب علما و حکما هم نیست. هستند کسانی که نه حکیماند و نه علیم، اما به حکم تقدیر گویا ناچار بودهاند از این ناحیه به منصهی ظهور برسند.
عوام به اشتباه گمان میکنند که از ماتحت فیل افتادگی، حاصل فرآیندی از بالا به پایین است. یعنی این که در پی فعل و انفعالات ناحیهی مذکور ـ که عرفاً سطحی بالاتر از سطح زمین را اختیار نموده ـ سوژهی مورد نظر ـ که میتواند خواص فیزیکی متفاوتی داشته باشد ـ به خاطر جاذبهی زمین، از بالا به پایین حرکت نموده تا آنجا که همسطح با زمین شود یا به اصطلاح بیفتد.
اول اشتباه آن است که ماتحت فیل، چیزی است که اصولا در ظرف زمان و مکان نمیگنجد. به همین دلیل نمیتوان برایش سطح و مکانی تعریف کرد یا حدی قایل شد. شواهد تاریخی هم نشان میدهد از آن زمان که انسان با مفهومی به نام عقلانیت دست و پنجه نرم میکرد با چنین چیزی نیز درگیر بود؛ و دوم اشتباه نیز آن است که کارکرد این چیز، کاری به جاذبه ندارد. همین میشود که صادراتش ممکن است به هر سو و هر جهتی پراکنده شود. بسیار دیده شده افرادی که از ماتحت فیل افتادهاند و این افتادگیشان بالائکی بوده بدین مفهوم که مراتب ترقی و رشد را ـ علی الخصوص در دفتر و دستک حاکمان و اهل دیوان ـ طی نمودهاند.
“از ماتحت فیل افتادگی” منافعی دارد و البته مضاری که بر شمردنش خود مجالی دیگر میطلبد اما به طور خلاصه میشود گفت که یک ویژگی شخصیتی، رفتاری، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی است. این ویژگی لزوما بد نیست. میتواند خوب هم باشد یک جاهایی. مثلا کسی که خیلی آدم بیشعور و احمق و زبان نفهم و رییس و شتری باشد همان بهتر که از ماتحت فیل افتاده باشد. این جاست که از ماتحت فیل افتادگی یک ویژگی خوب محسوب میشود. حالا یک آدم خیلی مؤدب و با اخلاق و شیکپوش و خوشبو و خوشروی را تصور کنید. اگر خدای ناکرده این چنین موهبتی دچار چنین افتادگی شود دیگر هیچ جوره نمیشود جمعش کرد…
امروز سوار تاکسی که شدم، سر کار که رفتم، از بقالی که خرید کردم، فهمیدم که انصافا باید گفت: دم ماتحت فیل گرم! خواستم با این حرفها یادآوری کرده باشم، ماتحت فیل چیز اثرگذاری است در زندگی روزمره…
پ.ن. این پینوشت را الان که جمعه است و بیست و سوم دیماه سال نود، مینویسم که عزیزان بدانند این نوشته تغییرات نمود. داستان از آن جا شروع شده که بیشترین رجوعات جستجوی اینترنتی به سایت بنده ما حصل تلاشهای عناصر دانشمند و جویای چیز است. به نظرم رسید که کلمهی وزینِ منتسب به آن عضو شریف را با معادل آن جایگزین کنم بلکه حضرات موتورهای جستجو سایت بنده را به کلمهی چیزشمولتری مثلاً عبید زاکانی به خلق رهنمون گردند.
آنان که به کار عقل در میکوشند
بیهوده بود که گاو نر میدوشند
آن به که لباس ابلهی در پوشند
کامروز به عقل تر ّه میبفروشند
حالا تکلیف چیه؛ اگر به خاطر کامنتهای فیلی شما؛ این قاقالیلی مفرح در بقالیها کمیاب؛ نادر یا گران شود؟!!!!! اون وقت پای سریالای هیجانی تلفیزیون چی بخوریم ؟!!!! ;))))
درود بر لیشــام گـرامی و خانواده
باور کن که مـن خودم هـم چـند ماهی میشه از خـودم بیخـبر هـستم، شاهد هم وبلاگ متروکه است
پـانتهآ خـوب و خـوش و سلامت است و دعاگوی خـودت و هـمسربانو. اون هم سرش به درس و فعالیتهای فوق برنامه گرمه
من هروقت فرصت کنم که آنلاین بشم این جا یه سری میزنم… تنبلی از خودته که دیر به دیر مینویسی بابام جـان
ریرا جـان مـن هم سلام گرم و مفصل دارم خـدمــتت و دلم هم برات تـنگیده بــخدا… چـه کـنم که گـرفتار کارم و شرمنده دوستان (هـمه دوستان) اما دیگه فعلاً کاریش نـمیشه کرد
راستی شماها این طرفها نمیاین؟؟
آهـــا… مـن تازه هـمین الان دوزاریم افـتاد که تـولید چـــس فــیل رابــطه مســتقیم باگـرم بودن دمـ کونش داره :))
سلام
اولا” عرض کنم که من نسبت به این مقام (منظورم استادتونه) هیچ مسؤولیتی قبول نمیکنم. در ضمن اگر خواستید به link زیر مراجعه کنید.
http://www.asriran.com/view.php?id=34198
موفق باشییییییییییییییییییییییییییییییم
لیشام: خداوکیلی باهاش درس برداشتی یا نه؟!!!!
سلام
من به فیل کار ندارم ولی باید میگفتم که استاد خودتون بود.
ممنون
لیشام: من هم به این کار ندارم که به فیل کار نداری، اما باید بگم که من واسه این که با این بابا درس نگیرم، سه ترم عقب افتادم، پس بدون و آگاه باش که استاد من نبوده، نیست و امیدوارم که هرگز نباشه؛ به هر ترتیب وزیر که شد دیگه فرقی نداره استاد من و شما بوده یا نبوده، اون وقت، شیرین ۱۵ میلیون “بچه” در اختیارشن…
بماند…
کلا افتادن و افتادگی چیز خوبیست حالا از هر کجا که باشه. ما که این چند روزه چیزی جز افتادن روی زمین رو ملاحظه نکردیم! راستی شما فیلش رو پیدا کن شاید خدای ناکرده ما هم به جایی رسیدیم.
من که بخاطر کم شدن تدریجی شعور در دهه سی عمر چیزی از منظورت نفهمیدم فقط چون ک و ن فیل داشت توش خوشم اومد یه کامنتی بنویسم
لیشام: اصولا درک وجنات سوژهی مورد بحث ربطی به دههی سی و شعور و فهم نداره؛ چون این گونه وجنات تو چشم رفتنی هستن، نیاز به تحلیل و فسفر سوزوندن ندارن. خلاصه اینه که راحت باش داداش 🙂
ما درس سحر در ره کانش بنهادیم
محصول لیسانس از رخ جانانه گرفتیم
در خرمن صد فوق و پی اچ دی زند آتش
آن سرپایینی که از آن بیش فتادیم
مهندس خیلی وقت بود نمینوشتی. حالا هم در محاسن ماتحت فیل مینویسی! به هر حال غنیمتی است همین هم!
لیشام: سلام دکتر 🙂 شما ببخشین ما رو که این قد بیتربیتی در کردیم از خودمون. البته این که غنیمتی هست یا نه، بنده مطلقا نمیتونم نظری بدم ولی خودت هم خوب میدونی که ماتحت فیل چه سوژهی نابیه ؛)
سلام لیشام جان. برادر فقط میخواستم عرض سلام و ادب کرده باشم. و گرنه ما را چه به فیل و اعضای بدنش!!!
لیشام: میثم جان! بنده را ببخشایید که در این فضای بیادبی حاکم شده بر وبلاگمان، ادب و متانت شما را لبیک میگوییم. شما همواره در حق حقیر لطف نظر داشتهاید. بزرگواریتان است که این چنین بندهنوازی میفرمایید. ان شاء الله عروسیتان، خودم بیایم حرکات موزون انجام دهم. شاد باشید 🙂
اندر میان کان فیل آمد هزاران رازها
از درک تعدادی از آن آمد مرا پروازها
هم کان لق مدرکت هم کان لق دستکت
از کان فیل افتان بیا تا در به رویت بازها
هنگام رشد شغلیت یا ارتقای نقدیت
شادی به کان فیل کن از آنوری آوازها
کز کان فیل افتادگان دارند فرمان جهان
گر عاقلی و زیرکی کن کان فیلش نازها
در کان فیل افتادهام انگار در ظرف اسید
ای کاش از کانش فتم گردم نمک با بازها
ای دوست گر افتادهای از کان فیل افتادهای
هر چند کان لق تو میخوانمت آوازها
این قصه باشد بس کهن همچون خران پیلتن
خوابم گرفت از کان فیل پی در پیم خمیازها
لیشام: ای شعر تو شهد و شکر، گفتی چه نیک از کان فیل
حیران شدیم از گفتهات، این خوشترین آوازها
دیریست با این قصهها، خوردند ملت غصهها
تا کی سرآید رنجها، ما ماندهایم و گازها
یک گاز، گاز شهری است، هر روز قطع و قحطی است
گاز دگر محصول کان افتادگان را رازها
زین پس نباید گفت از این، تا چشم بدبین در کمین
بنشسته، رو باید گرفت، زان فتنهها، غمازها
افتادهایم اما نه زان، چیزی که ما گوییم کان
افتاده در پای توایم، ای پادشاه نازها
مانا بمانی جاودان، خوانندهی وبلاگ من
افتادگان کان فیل، بسپر به فنجانسازها
اول اینکه کجایی بابا؟ دلمون تنگید! دخمرت چطوره؟! دوم هم اینکه به عبارت”دَم کـ ون فیل گرم” اگه توجه کنی زیاد بیربط به اونی که شما شنیدی نیستا!! کیفیت گرم بودن دَمش خلاصه میتونه یه جورایی…
ببین لیشام جان بحثو به کجاها میکشونی آخه!!!؟
لیشام: میدانی ریرا جان! یک وقتهایی هست که آدم هر چهقدر هم که زور بزند نمیتواند مسؤولیت برخی رفتار و کردار و گفتارش را بپذیرد. این پست هم از آنهاست. بدین لحاظ بحث به هر جایی که کشید بنده معذورم و به بنده ربطی ندارد D:
عجب به این تنوع مزاجت واقعا! دست مریزاد! از اسرائیل اومدی سراغ کـ ون فیل! هم قافیه هستن البت! که میتونه به طبع شعر نویسنده اشاره داشته باشه! اما در مجموع کااااااملا درک میکنم! هم تاکسی هم سرِ کار هم بقالی هم ایضا کـ ون فیل را!! دقیقا همینطور است که فرمایش کردید!
لیشام: به به! چه خبره امروز! دوستان کمپیدا منت نهادند و بندهنوازی کردند! ای ول! ماشاء الله!
سلام عرض میکنیم به معلم بزرگوار مکتب رفتارشناسی، ریرای عزیز P: خوشحالم که بعد از مدتها یادداشت شما رو میخونم 🙂
در باب آن موضع از حضرت فیل هم که دیگه نکتهی جدیدی به نظرم نمیرسه که بخوام روشنتر از این کنم موضوع رو ؛) به هر ترتیب اگه چیزی، حرفی، حدیثی تازه دارین در این باب خوشحال میشیم بنده و سایر دوستان رو مستفیض بفرمایین 🙂
ما اندر محاسن چــس فیل زیاد شــنیده بودیم. این یکی اما در باب ماتحت(!!) فیل تازه بود برامون
مـستفیض شـدیم D:
لیشام: سلام کیانوش عزیز. مدتها بود که ازتون خبری نداشتم. یادداشت شما رو خوندم خیلی خوشحال شدم و از این که بالاخره گاهی به یاد حقیر هم هستی P: به پانتهآ سلام من رو برسون 🙂