مانور زلزله

۵ بهمن ۱۳۸۵ | اجتماعی | ۱۱ comments

تقریباً سه سال پیش، وقتی تب شایعه‌ی زلزله‌ی تهران، قیمت انواع چادر سفری را در کمتر از یک هفته، سه برابر کرد، برای من و جمعی از دوستان و نزدیکانم، تجربه‌ای ارزش‌مند را هم‌راه داشت و آن انجام مانور زلزله بود. نشستیم کنار هم و انواع سناریوهای ممکن را برای رهایی از جهنم احتمالی تهران مرور کردیم، تازه با فرض این که اگر زنده بمانیم. استراتژی‌های لازم را چیدیم. نشانی منزل و محل کار همدیگر را فهرست نوشتیم و راه‌های خروج از تهران را بررسی کردیم. قرارها گذاشتیم و تمهیدات فراهم آوردیم. دفترچه‌های کمک‌های اولیه توزیع کردیم و اصلی‌هاشان را یاد گرفتیم و خلاصه همان کاری را کردیم که هنوز هم به نظرم درست‌ترین کارهاست برای تمرین یک موقعیت اضطراری و غیرقابل پیش‌بینی مثل زلزله.

آن موقع که گاهی به خودم می‌آمدم و از آن فضا دور می‌شدم، در دل خنده‌ام می‌گرفت که این خیال‌پردازی‌ها و مسخره‌بازی‌ها دیگر چیست؛ اما مرور که می‌کنم می‌بینم حتی بخش کوچکی از آن تجربه که در یادم مانده، ناخواسته در خیلی از امور روزمره‌ام نیز به کارم آمده. گویا همین که نشسته باشیم و بدترین و غیرمنتظره‌ترین داستان‌ها را تا آن‌جا که در توان‌مان بوده، تخیل کردیم، کمی پیش آگاهی در ذهن‌مان رسوب داده است.

به گمانم چنین کاری نیز برای آمادگی برابر حمله‌ی احتمالی مستکبرین و خناسان شرق و غرب به تأسیسات اتمی میهن اسلامی‌مان نیز از اوجب واجبات است. خیلی دوست داشتم مثل آقای الف نون اصلاً چنین موضوعی را به جوراب چپ خودم هم حساب نکنم ولی به دلایلی فعلاً نمی‌توانم. در شرایط بحرانی لازم است که تصمیم‌ها سریع و قاطع باشد، فرصت فکر کردن و جمع‌آوری اطلاعات وجود ندارد. چنین مشقی می‌تواند پیش آگاهی نسبتاً خوبی را فراهم آورد.

حالا بیایید کمی با هم تمرین کنیم. به نتیجه هم نرسیدیم، نرسیدیم، حداقل این است که دور هم هستیم و می‌خندیم 🙂

بیایید ابتدا تئوری حمله را به طور کلی دوره کنیم و بعد از آن تئوری دفاع را. البته منظورم از این دفاع ابداً در سطح کلان و از جنس مقابله به مثل نیست. منظورم، شیوه‌ی دم روی کول گذاشتن و دررفتن است. به‌تر بود می‌گفتم، تئوری فرار. بماند…

اگر قرار باشد حمله‌ای رخ بدهد، خیلی کیلویی می‌شود گفت که اهداف نظامی در اولویتند. بعد اهداف اتمی و دست آخر هم اهداف استراتژیکی مثل منابع انرژی. به همان کیلویی می‌شود گفت که این طور هم نیست که به طرفه العینی زیرتنبانی همه‌ی این اهداف، به یک باره پرچم شود. حتماً یک فاصله‌ی زمانی از اولین برخوردها تا برخوردهای بعدی وجود دارد. با فرض خوش‌بینانه‌ی این که امکان مطلع شدن از اولین حمله‌ها برای مثل ماهایی میسر است، مثلاً همین که پیش از وقوع فاجعه، بیاییم بررسی کنیم که محل سکونت یا کار ما در نزدیکی کدام یک از این اهداف هست و از طرف دیگر، نزدیک‌ترین محل‌های امن کجاها هستند کار معقولی است. مسلم آن است که این کار، از آن کارهایی نیست که با شروع حملات و در کوتاه مدت قابل بررسی باشد.

حالا برای مثل منی که خانه‌اش در همسایگی سایت لویزان است و محل کارش، از همان نقاط استراتژیک، چنین امری واجب عینی است.

حالا این صرفاً یک مثال بود از یک بخش کوچک داستان. باید به فکر بخش‌هایی نظیر تبدیل سرمایه، از ریال به چیزهای دیگر هم بود. باید به این فکر کرد که فردا روزی اگر فراخوان عمومی سربازی اعلام شد، حاضر هستیم خودمان را معرفی کنیم یا نه، به جای آن به عنوان یک متخلف از قانون به زندگی (!) ادامه دهیم. باید به خیلی چیزهای دیگر فکر کرد.

نخندید آقا جان! لطفا مسخره نکنید که این حرف‌ها کدام است! باور بفرمایید که این سنگ پاهایی که من می‌بینیم، روی سعید الصحاف را سفید خواهند کرد، حتی اگر آمریکایی‌ها به زیرزمین خانه‌شان نفوذ کنند و در ملا عام، عملیات انجام دهند باز منکر می‌شوند. مگر این الف نون را ندیدید که در مصاحبه‌ی تلویزیونی با چه اطمینان به نفسی، وجود هر گونه احتمال حمله‌ی نظامی را منتفی دانست. با این اوصاف که خودشان نمی‌آیند و با اجرای برنامه‌های آموزشی، هیزم به آتش نیم‌افروخته‌ی ملت بریزند. وقتی چنین آموزش‌هایی را خودشان نمی‌دهند و نمی‌خواهند هم فعلا به روی خودشان هم بیاورند، چاره‌ای نداریم جز این که خودمان به فکر خودمان باشیم.

البته قبلا هم گفته‌ام و دوستان نزدیک نیز نیک می‌دانند که اصولا حقیر این قدر بدبین نیستم که این جا نوشتم. هدفم بیش‌تر این بود که یادآوری کنم همین چیزهای به ظاهر مسخره، ممکن است جزیی از فرداروز ناچارمان باشند…

۱۱ Comments

  1. اشموز طلا

    رفیق یه آپ بکن تو سایتت….

    Reply
  2. محمد

    سلام لیشام عزیز.
    تدبیر بسیار خوبی اندیشیده‌ای! إن‌شاء الله همواره سالم و عزیز و سربلند باشی!

    امروز بازتاب مطلبی را از امام موسی صدر نقل کرده بود که بسیار زیبا بود. بسیار زیبا:
    http://www.baztab.com/news/59200.php

    پیشنهاد می‌کنم شما و دوستان‌تان آن را بخوانید:

    … نبرد ما با اسراییل، ادامه نبرد امام حسین است. آن‌ها درباره حسین می‌گفتند: «خرج عن حده فقتل بسیف جده» (او از حد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشیر جدش کشته شد.) این حکمی بود که در محکمه برای امام حسین صادر کردند. می‌گفتند چرا عصیان می‌کنی؟ چرا نمی‌گذاری مردم شادمان باشند؟ چرا نمی‌گذاری مردم نماز بگزارند و روزه بگیرند؟ حج بر جای آورند و زکات بپردازند؟ ای حسین چرا این کار را می‌کنی؟ از این همه نبرد و درگیری چه نتیجه‌ای می‌گیری؟
    من آمده‌ام تا به شما هشدار دهم که اسرائیل هم همان حرف را می‌زند: بیایید با هم زندگی کنیم، بیاید با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم! آیا این حرف‌ها از دولتی که بر اساس اشغال‌گری و تعدی و طمع و زیاده‌خواهی است، پذیرفتنی است. اسرائیل می‌گوید من بالاتر از دیگر انسان‌ها هستم. همه آدمیان باید تحت سلطه من باشند. پس این نبرد امام حسین در عصر ماست. ما چیزی را از سلسله نبرد حق و باطل جدا نمی‌کنیم؛ چنان که به حسین در نبردش با یزید می‌گوییم: «السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله»

    کاوه عزیز، من در پی برتری‌جویی بر هیچ‌کس و از جمله شما نیستم. هیچ قدرت یا قدرتکی هم به هم نزده‌ام. اگر هم داستانی، آیه‌ای، حدیثی، چیزی هم عرضه می‌کنم به این خاطر است که زیاد مطالعه می‌کنم و دوست دارم بیش‌تر بدانم و بعد می‌بینم این آیات، احادیث و داستان‌ها ظرف مناسبی برای بیان گفته‌های من است. واقعاً مشکل شما با من این است که آیه و حدیث و داستان می‌گویم؟!

    جناب لیشام نظراتش را می‌نویسد. من هم با ایشان آشنایی کوچکی دارم. مثل بقیه شما هم نظراتم را می‌گویم. ما در دانشگاه یک دکتر جعفری داریم که جناب لیشام حتماً ایشان را می‌شناسند؛ یک نقل قول زیبا از ایشان دارم که بلانسبت شما آن را عرض می‌کنم و امیدوارم آن را به خود نگیرید: اگر در یک سازمانی همه راضی و جو آرام باشد، یا همه دزدند و یا خواب.
    البته این جا سازمان نیست و ما هم هم‌کار هم نیستیم. ولی همان‌طور که جناب لیشام این جا فضایی را ایجاد کرده‌اند که دیگران اظهار نظر کنند، من هم جزو همان دیگران هستم. من فکر می‌کنم اگر واقعاً در پی اظهار نظر باشیم و در پی رشد یکدیگر، به جای توهین به هم می‌توانیم افکار و عقایدمان را اصلاح کنیم.
    در غیر این صورت، ایشان نظراتش را می‌نویسند و دوستان تایید و تشویق می‌کنند و بعد تمام. من که در این روند، رشدی نمی‌بینم.

    مثلاً من قبلاً نوشتم اسرائیل اقتداری ندارد. جناب لیشام گفتند که سید حسن نصرالله از جنگ اظهار پشیمانی کرده‌اند. من هم برایش نوشتم که فارغ از این اظهار نظر، شکست خورده‌ی این جنگ، اسرائیل بود و اسرائیل نمی‌تواند در برابر ایران خودنمایی کند.

    این یک گزاره است که سعی کردم با دلیلی آن را صحیح نشان دهم. ممکن است اشتباه کرده باشم. اما سعی کردم از مسیر استدلال خارج نشوم…
    من و شما با هم فرق داریم، دیدمان با هم متفاوت است؛ تحصیلات‌مان با هم فرق دارد. فرهنگ‌مان احتمالاً متفاوت است. اما ورای این تفاوت‌ها، اگر در پی اصلاح هستیم، می‌توانیم روشی برای بحث داشته باشیم که هر دو طرف آن را بپذیرند. موافق نیستید؟!

    Reply
  3. مهدی

    سلام لیشام جان!
    این روزا همه جا این بحث داغه به غیر از پادگان‌ها که اصلا هیچ خبری نیست!

    لیشام: خوب البته این نشانه‌ی خوبیه مهدی عزیز، معمولاً این وقت‌ها که کمی شلوغ می‌شه اولین جایی که خبرایی هست همین پادگان‌هاست. بنده این رو به فال نیک می‌گیرم و به جای جنگ خودم را برای دو سال دیگه الف نون آماده می‌کنم P:

    Reply
  4. سحر

    پس چرا ما نمی‌فهمیم این بلبشو را و نمی‌بینیم گیس و گیس‌کشی‌ها را؟
    باورمان نمی‌شد تا این حد شاسگول باشیم و از اوضاع جاریه‌ی مملکت بی‌خبر :((
    حالا قضیه از چه قراره؟!

    لیشام: سحر جان! اوضاع جاریه‌ی مملکت مفت خودشون P: توی این دوره زمونه، بی‌خبری خودش خوش خبریه 🙂

    Reply
  5. nima

    از سه چیز متشکرم. اول این که یادآوری کردید که منزل‌تان نزدیک سایت لویزان است. دوم این که کلاً در این عرصه چیزهایی به ما یاد دادید و اما سوم ترکیب جوراب چپ بود که از این به بعد آن را حتماً بسیار استفاده خواهم کرد

    لیشام: ارادت‌مندیم 🙂 شما بزرگ‌وارید نیمای عزیز و گر نه وب نوشته‌ی فوق قابل این حرف‌ها نیز که تشکر بخواهد… در مورد جوراب چپ نیز یادآوری می‌گردد هنگام استفاده مسایل بهداشتی را به دقت مراعات بفرمایید…

    Reply
  6. کامران

    به همون موی پریشونت قسم من که این جا الان نشستم از تو بیش‌تر نگرانم. بر و بچه‌های خارج از ایران خاصه تو آمریکا خیلی موقعیت بدتری دارن. شما دلت خواست از همین فردا دست خانواده رو می‌گیری و می‌ری یه جای امن. ما اگه جنگ بشه نمی‌دونیم که اصلا این‌جا بمونیم یا برگردیم یا اصلا کجا بیاییم و چه‌طوری بیاییم و…
    الانی که خبری نیست تا چند روز علایم حیاتی از تهران مخابره نشه دلم هزار راه می‌ره وای که به قول یکی از دوستان جنگ بشه.
    خدایی فکرش رو بکن مثلا من امشب تلویزیون رو روشن کنم رو سی.ان.ان و بگه آره breaking news الان به ما خبر دادن که نیروهای ما ۱۲۷ تا موشک شلیک کردن به تهران!

    لیشام: اصلا دوست ندارم فکرش رو هم بکنم. خدا نیاره اون روز رو…
    تقریباً درک می‌کنم که چی می‌گی. حق داری کامران جان. حداقل اینه که ما در کنار خانواده‌مون هستیم. ایشالا هر چه زودتر درس‌تون تموم بشه و اون کاری که فکر می‌کنی درسته رو انجام بدی. آخه فقط موضوع حمله‌ی اسراییل و آمریکا نیست. کلا وضع مملکت بلبشو شده. ترس حقیقی من از جنگ داخلیه. با این اوضاعی که من می‌بینم، اصلا دور از ذهن نیست. حمله‌ی آمریکا هم می‌تونه مزید بر علت باشه. اگه بدونی چه گیس و گیس کشی هست بین کله‌گنده‌ها. خدا رحم کنه…

    Reply
  7. کیانوش

    بــاور کـن که مـام خـواسـتیم هـمون فـرمایشـاتِ آخر شـما رو بنـویسیم ولـی رومـون نـــشد ؛) گـفـتیم حالا دوستان می‌گـن نــشسته بیرون و می‌گه…

    اما مـنظورم از این که نوشتم کشور دارا باید به فـکر امنیت مردم‌شون باشـند (چـنان‌چه در کشورهای آزاد مرسوم است) این بود که باید بفـهمند کـجا دارند با جـون مردم بازی می‌کـنند و کـجا وقـت قـمپز درکردن است و کـجا…
    اما کـشورداران ایران اصلن از این چیزها خـبر ندارند در عین حال بــعد از وقوع حـادثه احـتمالی هم مـطمئنن هـیچ‌کـس خـودش رو مسؤول برآوردن نیاز و مایحتاج مردم نـخواهد دانست… در صـورتی که امدادرسانی در اصـــل از وظایف دولت است… ولــی باید خودتون به فکر خـودتون باشید

    Reply
  8. خدایار

    دوستان اگر پرچم مورد نظر فرزام را کسی داره بده من هم یک کپی بگیرم

    Reply
  9. م.ک.

    سلام.
    آمریکایی‌ها (البته نیروی هوایی‌شون) سال ۱۹۹۵ اومدن ۶ تا سناریو از بدترین حالاتی که ممکنه تا سال ۲۰۲۵ براشون اتفاق بیفته نوشتن و بعد فکر کردن که تو هر سناریو باید چی کار کنن که بازم برنده میدون باشن. حالا اگه قرار باشه ما هم بدترین موقعیت رو بررسی کنیم به‌تره که چند تا حالت رو بررسی کنیم. فقط یه حالتش می‌تونه این باشه که “فرار” کنیم. فکر می‌کنید حالت‌های دیگه چیا می‌تونه باشه؟! (ولی خداییش اگه آمریکایی میومدن ایران می‌خواستن اون سناریوها رو بنویسن, عمراً نمی‌تونستن یه دونشم بنویسن, عدم قطعیت اینجا غوغا می‌کنه!!)

    لیشام: غیر از عدم قطعیت خیلی چیزهای دیگه هم هست که این جا غوغا می‌کنه. بزرگ‌ترین‌شون، همین الف نون. در مورد حالت‌های دیگه هم هر چی فکر می‌کنم قدم اول، همین فراره. حالا بعدش رو باید بشینیم و ببینیم…

    Reply
  10. فرزام

    در مورد اون قرارهایی که واسه روز زلزله گذاشته بودید خنده‌ام گرفت! البته ببخشیدا! فکر کردم دیدم نود درصد اوقات در شرایط نرمال، بدون ترافیک، بدون بارون و برف و هیچی، این لیشام عزیز تأخیر در قرارهای معمولی داشتند. حالا خدا به داد دوستان مورد نظر برسد در شرایط بعد از زلزله…!
    ضمناً برنامه بنده برای این قسمت که فرمودید بدین قرار است:
    ۱- تهیه یک عدد پرچم ستاره‌دار راه راه (متوجهید که؟) در ابعاد ۲ متر در ۵ متر جهت سر در آپارتمان و ۵ عدد در ابعاد نیم متر جهت تک تک افراد خانواده!
    ۲- جمع شدن با دوستان و آشنایان و هر کس که پایه بود در یک جای دور و خوش آب و هوایی و تخته نرد بازی کردن.
    شما هم پایه بودید بفرمایید. در ضمن این قدر خودتو اذیت نکن ما این وسط کاره‌ای نیستیم… سعی خودمون رو هم کردیم که این طور نشه. واقعاً در حد توان خودمون سعی کردیم تا مثل کیانوش عزیز همه فکر نکنن کشور دارا باید به فکر امنیت مردم باشن نه خود مردم!! حالا هم که نشد. به درک اسفل السافلین. بذار پدر این مردم در بیاد به هر وجه من الوجوه!!! گرونی، بمب، اتم، هسته، دسته بیل… هر چی… ما هم جزئشون… بی‌خیال بابا…

    لیشام: فرزام عزیز، تو که خوب می‌دونی بنده سرور خوش قرارهای دو گیتی هستم ؛؛) پس چرا بی‌خودکی زیرآب من رو جلو در و همسایه می‌زنی؟ P:
    دیومندش، اتفاقاً بنده هم به فکر همین نوع پارچه با طرح اشاره شده افتادم ولی انصافاً مصیبتیه پیدا کردنش. به جاش یادمه که تو میدون هفت حوض یه مغازه‌ای کلی شلوارک با همین نقش داشت 🙂 کاه چی بهش از هیچی ؛)

    Reply
  11. کیانوش

    تـو کـشوری که کـشور دارانش به فـکر امـنیت افـراد و حـمایت از مـردم نیسـتند، [معلوم] است که فـقط می‌شه به خـودت تـکیه کـنی و بـس… امـــــا تـنها کاری که از دسـت‌تـون بر میاد ذخـیره کـردن آب و مـواد غـذائی است برای چـند روز اول!! البـته مـُسَکِـن قوی هـم پیدا کـنید و داشـته باشید بـد نیسـت شـاید به درد بــخوره…

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *