خوبی دریاچهی لتیان این است که آدمهای خورهای مثل ما میتوانند داد عیش بستانند از آن. ما شاء الله آن قدر ماهی ریز دارد که همه را جمع کنی، نهایتش سه چهار تایی درشت درمیآید.
این بار مکان اصلی را تغییر دادیم و رفتیم آخر سیدپیاز، خلیج مانندی هست، آنجا نشستیم و چوبها را علم کردیم. مشخص بود که بکرتر از جاهای قبلی است. اثر آدمیزاد کمتر میدیدی. شیب دره زیاد است و هر کسی همت آمدنش را ندارد. پیش از ما بندهی خدایی نشسته بود و با تجهیزات کامل، ماهی میگرفت. خدایار که خسته نباشید گفت و احوال پرسید، فهمیدیم که ایرانی نیست. جلوتر گفت که چینی است و برای تجارت آمده ایران. پاتوقش هم آن جا بود و تقریباً هر هفته میآمد.
بر خلاف هفتهی پیش، اولین طعمه که زدیم، اولین ماهیها هم افتادند به قلابها. تا غروب که ماندیم مجموعاً بیست تایی گرفتیم که خیلیهاشان را به خاطر کوچکی رها کردیم.
برگشتنی از درهی خلیج که میآمدیم بالا، از دور دیدیم که بساطی گسترده بود آنجا. جلوتر که رسیدیم ناخواسته دو تازه عاشق را دیدیم، آرام، سر به بال هم فروبرده بودند و لاو میترکاندند. چشم درویش کردیم و راه کج به دیگر سو، انگار که انگار چیزی دیده باشیم. در دل گفتم که خدا قبول کند، ان شاء الله…
دوباره خدایار لطف کرد و ماهیهایی که گرفته بود، به ما داد. جای شما خالی، بر خلاف هفتهی گذشته که مجبور شدیم تن ماهی ابتیاع کنیم، این هفته به لطف و توجه حضرت حق، ماهی تازه خوردیم. چیزی که مرا در شگفتی فرو برد، جان سختی این کپورهاست. بعد از حدود نیم ساعت، بلکه بیشتر که به خانه رسیدم هنوز دم میزدند، ناکسها… زیر آب سرد که داشتم میشستمشان انگار دوباره زنده شده باشند. آرش و مامان و گلاویژ کلی صفا کرده بودند با سیستم؛ اما از سوی دیگر خوردنشان هم نمیآمد…
گفتم این بار نیمچه عکسی از ماهیها بگذاریم اینجا که نگویید فلانی فقط لافش را میزند و بس. ضمن این که متذکر میشوم جهت حظ بیشتر، به عشوهی حضرت خدایار، توجه کافی را مبذول دارید ؛)
از کجا میتونم cd اموزش ماهیگیری رو تهیه کنم
درود بر لیشام ماهی گیر،از آن روی ماهیگیر را ماهی گیر نگاشتم که چرا به این ماهیهای بدبخت،گیر می دهی؟
بگذارید آن ها هم زندگیشان را بکنند!!!!(مزاح)
آن خلیجی که گفتید،به احتمال زیاد فکر میکنم تنگه موسی نام داشته باشد ،من تقریبا تمام کنارههای سدلتیان را حفظم،خاطرات سیاری نیز از سد لتیان دارم:
یک بار یک نفر به نام محمود حافظ در سد غرق شده بود . جنازهاش را از ان جا کشیدند بیرون/
یک بار هم در اسکلهای که در نزدیکی آن خلیج است مشغول ماهی گیری بودم که قلاب در دستم فرو رفت و در نیامد که نیامد/مجبور شدیم دستم را با تیغ ببریم تا ….(تعریف نمی کنم چون حالتان بد میشود)
هلاصه که مرا به روزگاران نه چندان دور بردید،روزگارتان خوش بادا…
کمیته امداد طرح اکرام رو نسبت به بچه ماهیهای دریاچه اجرا نمیکنه؟!!! تا حداقل ما با تحت پوشش گرفتنشون به نوایی و ثوابی برسیم!!!! 😉
لیشام: خیلی خوب بود :))
عید فطر مبارک.
لیشام: سلام بهار عزیز، عید شما هم به نیکی و شادی 🙂
چون ۲۰ رو دوست دارم گفتم یه ۲۰ در دنیای مجازی بگیرم
لیشام: آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین، فرشتهی روی زمین و خلاصه از این حرفا 🙂 ضمناً این آدرس ایمیلهاتون من رو کشته ؛)
معلوم نیست این لیشام با خدایار کجا رفتن! هیچکدوم به روز نمیکنند. شاید الان مثل ژپتو تو یک نهنگ باشن و…
لیشام: نهنگ ما رو بخوره بهتر از اینه که رییسجمهور محترم ما رو مورد عنایت قرار بده ولی ظاهرا با وجود ایشون هیچ نهنگی جرأت نداره ما و هیچ ایرانی دیگه رو بخوره…
هنوز موفق به جلب رضایت والده محترم نشدی؟؟ بابا یه صرافتی یه ظرافتی… چیزی بخرج بده دیگه… تا من اون نامه رو کتبن برات بفرستم ؛)
میگم میخواهی یه نامه هم برای خانم والده بنویسم؟؟
لیشام: کیانوش جان! اگه ما از صرافت و ظرافت که چیزی سرمون میشد، تا حالا دستمون به خیلی چیزها جز ماشین هم بند میشد!! نیست دیگه آقا جون! تو وجود ما نیست! از بابت نامهها هم پیشکی ممنون و سپاسگزارم
سایتت نسبت به سابق خیلی بهتر شده! تبریک میگم
لیشام: شما دعا کن مامان ما راضی بشه ماشین آمریکایی بخرم، بهتر از این هم میشه P:
سلام. من یه سوال داشتم در راستای جهان بینیD:
اون هم اینکه تکلیف این ماهیهای کوچیک که به کار خوردن نمیآن و فقط ارزش زخمی شدن رو دارن چی میشه.
“انجمن حمایت از ماهیهای کوچک”
لیشام: در این سایت از انجام هر گونه فعل سیاسی و گفتن هر گونه حرف سیاسی معذوریم!
انجمن جهانبینان ماهیگیر
سلام
پس کی آپ می کنی عمو لیشام؟
لیشام: عمو لیشاااام؟؟؟؟
خنداندیمان خنداندنی :))
نمیدونم!
هر وقت که نوشتنم بیاد!
شاید همین الان
شاید هیچوقت…
پیغامی گذاشیم صرف ارادت. وبلاگخونتیم به مولا. همیشه
لیشام: چاکرتیم حامد جان! پیغام میغام هم از خودت در نمیکردی ذرهای از ارادت ما به حضرتعالی کم نمیشد. دورادور آمارت رو دارم! میدونم که دست اندرکار “کلین روم” و از این قرطیبازیها هستی ؛)
نـوش جان مـــادر… شـما از جانب مـن وکیلی هـرچی ماهی در آبهاست بــخوری ؛)
لیشام: مرسی کیانوش جان! لطفاً این وکالتنامهاش رو هم بنویسین بفرستین اینجا، مواقعی که حفاظت محیط زیست میآد کاسه کوزهمون رو جمع کنه، نشونشون بدیم بلکه بیخیال ما بشن و بذارن ماهیمون رو بگیریم 🙂
خسته نباشی! ولی بیزحمت یه خورده از اون تبنوشتاتون هم اضافه کنین دلمون تنگیده!… ضمناً این “عشوهی حضرت خدایار” رو خوب اومدی 😉 وقتی دوباره به عکسشون نیگا کردم یه جور دیگه جالب به نظرم اومد D:
لیشام: جناب حضرت خدایار! ملتفت باشین که عناصر نکتهسنج بین مشتریها زیادن هااااااا
ریرا جان! نمیدانیم از چه، تبمان به نوشته نمیآید. کرم نمایید و فعلاً بیخیال شوید، امید آن که این تبها، عاقبت به خیر شوند ان شاء الله
بابا چه دم و دستگاهی به هم زدی به کلبه فقیرانه ما هم یه سری بزن!
صواب داره به خدا
کار و کاسبیمون فعلا کساد!!!
من هنوزم دعات میکنما!!!!
ظاهرا این جا تبدیل شده است به یه وبلاگ تخصصی در باب ماهیجات و متعلقات آن و چنانچه کسی با امور مرتبط به ماهی و ماهیگیری کیفور نمیشود بهتر است این طرفها سبز نشود (;
لیشام: شرمنده از آنیم که دستمان به نوشتن آن چه که در ذهن داریم نمیرود، ناچار آویزان حوادث و وقایع میشویم؛ و چون از حوادث قابل نقل همین ماهیگیری حایز شرایط است، چارهای نیست که فعلاً تحمل کنید تا ببینیم بعداً چه میشود 🙂 چاکریم جمیعاً
Salam, agha dametoon garm. man ke omran mahy giry nemitoonam konam. aslan hosele nadaram!
khodayar weblog nadare?
لیشام: سلام، همین که پرسیدی که خدایار وبلاگ داره، معلوم میکنه که اصلاً حال و حوصله نداری! پسر گل! توی همین صفحه تا حالا چندین بار لینک وبلاگ خدایار تکرار شده. اگه انگشت مبارک به کلیک کردن رنجه نمیشه، یه بار زحمت میکشیدی و کلیک میکردی این فهرست وبلاگها رو، اون جا هم میتونستی پیدا کنی…
سلام لیشام جون! ماجراهای ماهیگیری تو و همینطور سفرنامههات واقعاً خوندنی هستش 🙂
دلم میخواد آرزو کنم که همینطوری به کارت ادامه بدی، اما از طرف دیگه دلم برای ماهیها هم میسوزه، کاش میشد یه جوری آدم هم ماهی بگیره و کیف کنه، هم این که ماهیها زنده بمونن. فکر کنم یه ذره غیر ممکن باشه.
لیشام: سلام و سلام به روزبه عزیز 🙂
بزرگواری فرمودین 🙂 ماهیگیری بهانهی بسیار خوبیه برای رفتن به دل طبیعت. خوب البته به نظرم خود ماهیگیری هم تفریح لذت بخشیه خاصه این که مثل من از خوردن ماهی هم لذت ببری. همون طوری که خودتون اشاره کردین نمیشه هم ماهیگیری کرد و هم آخرش ماهیها زنده بمونن، چون بالاخره ماهی رو نمیشه زنده خورد ؛)
هر جا که هستی شاد و پیروز باشی 🙂
میگم اسم این سایتتو به جای لیشام دات کام میذاشتی مرغ ماهیخوار دات کام یا خوره ماهی دات کام یا صیاد دات کام یا یه چیزی توی این مایهها!!… کلاً حواست هست یه مدت مدیدیه شیفت کردی و شدی سایت تخصصی ماهیگیری و {…} چرخ زنی!!!؟ حالا اینا قشنگ هست اما خودت قشنگتری…
لیشام: خیلــــــــــــــــــی خوب بود :))
این که ما را زیرمجموعهی قشنگ جماعت حساب فرومودین، مایهی مباهات بنده است ؛)
چشم فرزام جان! ولی فعلاً از ماهی و ماهیگیری نوشتن گمونم چیز بهتری حالا حالاها به پست ما نخوره 🙂
beautiful pictures 😉 I”m impressed 😉 so tell me how long shall I come here and only read about the fishing events? Are you planning to bet on it as a professional? I dont think you will make good money on it but its fun 😉
لیشام: ممنون دریای عزیز از توجه شما. همون طوری که قبلا هم گفته بودم، نوشتن خاطراتی از این دست تنبلانهترین روشی هست که میشه وبلاگ رو بروز نگه داشت ؛) چشم! سعی میکنم که چیزای دیگه هم بنویسم، البته اگه این ذهن فسیل شدهی ما اجازه بده 🙂
خدا تعداد سدها رو در آن آبادی زیاد کنه داداش… عکس خدایار گرامی خیلی هنری است دیگه! البته که اگر من جای او بودم با این همه ماهی بیشتر از اینها پز میدادم ؛)
خدایار عزیز؛ لطفن سفر بعدی سهم ماهی لیشام رو پست کن برای من تورو خدا
لیشام: این طوری که شما خدا و خدایار را قسم دادید، جگر ما نیز به نوبهی خود جز زد! نگویید این طور حرفها را کیانوش جان! بگذارید وقتی ماهیها را میخوریم با آسودگی خاطر از گلویمان پایین رود 🙂
آفرین، این بار بینصیب نموندی :)) بالاخره تلاش جواب داد :دی
لیشام: لازم است متذکر شویم که ما اصولاً ماهی میگیریم، مگر این که خلافش ثابت شود… که تا حالا نشده است D:
سلام
روند بیخیالکنون در جوونارو میشه تو سایت شما دید. ایرادی نمیگیریم چون حداقل شما ۱-۲ سال بعد از ما بیخیال شدید.
موفق باشید
لیشام: سلام خانوم نیکول!
میگماااا… چیزه… این بیخیالی که در ما میبینید فطریتر از این حرفهاست که بخواهید به گذر سال و ماه بسنجیدش. اشکال از فرستنده است! شما هم ذهن خود را مشوش نفرمایید. به شما قول میدهیم که پیش از این نیز هیچ آبی به ما گرم نمیشد! باور ندارید؟ از مامانمان بپرسید…
به هر ترتیب، شاد شدیم از مصاحبت با سرکار 🙂
very nice :-))
۹تا! دست مریزاد… (هنوز نوشتهات رو نخووندم!)
لیشام: چاکّریم 🙂