و حالا دیگر انقلاب برایم غریب نیست…

۱۰ مرداد ۱۳۸۸ | اجتماعی | ۱۱ comments

به دلایلی تصمیم گرفتم که این پست فعلا از این دفترچه حذف شود.

عذرخواهی می‌کنم از محضر حضرات.

ارادت‌مندم

جمعه ۱۲/۱۲/۹۰

۱۱ Comments

  1. راه میانبر

    که ایران که اومدم نتونستم ببینمت

    Reply
  2. 1

    کاش برای من هم انقلاب غریب نمی نمودندی!

    Reply
  3. ا.ا

    ولی برای من عوض نشده . چون نتیجه این انقلاب جدید اگر ایجاد طالبان ایرانی نشه بیشتر از ۵۷ نتیجه ای نخواهد داد .
    کاش یک بار هم که شده جمهوریت را قربانی می کردیم تا فکر کنیم بعد اقدام . هنوز زود بود . خیلی زود .من بیشتر به از اینکه نگران سبزها باشم نگران اینهام :

    با مغزهای شتشو شده چه کنیم !؟ مثل پدرانمان به دار بکشیم ! که ۵۷ دیگری راه بیندازیم !
    با آنها که هنوز در عصر رضا خان گیر کرده اند چه کنیم ! آنهایی که به قولی سلطنت می خواهند !؟

    سبزها جان می دهند در راه هدفشان ! چه هدفی ؟ آزادی یا دمکراسی یا اسلام !؟ خیالتان راحت که روشنفکرهایمان ، آینده ای جز آینده ۵۷ ها نخواهند داشت . یا کشته می شوند یا به گوشه ای گریزان یا جامعه در نهایت آنها را پس خواهد زد . چون برای این جامعه غیر قابل درکند و نمی فهمندشان. باز هم آنهایی که اربده میزنند ، به خیابان می آیند و چماغ به دست می گیرند و می کشند و اعدام می کنند .

    کاش اتفاق نمی افتاد این موج سبز ، آخر مگر در زمستان می شود سبز شد و سبز ماند !

    هرچه بیشتر جلو می رویم بیشتر به این جمله که میگه :
    “خوبی تاریخ اینه که آدم رو از آینده نا امید می کنه” نزدیکتر میشم

    اگر دعا کنم که زمستانتان گرم شود تا سبز ها بمانند .با تابستان چه کنیم !؟
    اگر هم دعا نکنم این بار محصول در این زمستان جان خواهد داد و بهار بی برکتی خواهیم داشت .

    Reply
  4. علیرضا

    گذرم اتفاقی افتاد اینجا این متن رو خوندم و خیلی خوشم اومد
    یه همچین مضمونی تو ذهن خیلی از افرادی که بعد از انقلاب به دنیا اومدند و اقلاب رو درک نکرده بودند، شکل گرفته بود در این مدت:

    “حالا دیگر انقلاب برایم غریب نیست…”

    کلا این خیلی جذابه برای آدم که یهو بفهمه چیزی که به ذهنش رسیده، تکه ایست از وجدان عمومی حاکم بر هم نسل ها و هم عصرهاش، احساس نزدیکی با دیگران میکنه بعدش میگه
    نترسین نترسین ما همه با هم هستیم D:

    به نظر من هم عموم مردم از اون موقع خیلی آگاه ترند.

    “سال ها پیش مهندس بازرگان گفته بود: انقلاب ما واکنش جهالت در برابر استبداد بود. ما همگی بر او خورده گرفتیم. اما سال ها گذشت و درستی نظر او را زمانه به اثبات رساند.” *

    اما این که مردم چقدر قدرت دارن، یا حکومت چقدر قدرت داره، باید دید.

    “سال ها پیش دکتر یزدی ملاقاتش با آقای هاشمی رفسنجانی را روایت کرده بود:
    “درآن ملاقات (اوایل انقلاب) ما با انتقاد از توقیف مطبوعات و تحدید احزاب گفتیم که «آقایان! شما تجربه شاه را تکرار نکنید» در پاسخ ما، آقای رفسنجانی گفت که بله. ما تجربه شاه را تکرار نمی کنیم. چون دیدیم که او وقتی در اواخر حکومت خود، فضا را باز کرد، حکومتش فروپاشید.” *

    (البته خود آقای هاشمی تو اون نماز جمعه گفت که انقلاب موقعی رخ داد که حکومت در اوج قدرتش بود و انبارش پر بود از پول نفت.)

    یا اینکه چقدر مسیر های غیر انقلابی مسدوده یا … باید دید. به نظرم اگر انقلابی قراره در آینده اتفاق بیفته باید همه مسیر این مسیرها . روزنه ها طی بشه بلکه انقلاب نشه.

    * این دو تا مطلب که شاید خودتون هم از آقای مهاجرانی نقل شدن:
    http://www.rahesabz.net/story/344/

    Reply
  5. فمنیست

    برای من هم معنی انقلاب کاملا عوض شده و رنگ و روی دیگه ای گرفته قبلا ازش متنفر بودم اما الان برام مفهومی قابل تامل شده این نشون میده که انگار داره یه معنی مشترک جدید از انقلاب شکل می گیره.
    در ضمن بی انصافیه بگیم پدران پس مادرانمان چی؟

    Reply
  6. فرزام

    پدرانمان اشتباه نکردند. اما بعدش اشتباهی کردن… یعنی اشتباه شد!
    الان هم هی اشتباهی ….
    امیدوارم تهش هر چی هست …
    و ضمنا الان نیست که چرخ روزگار چرخیده و فلان و بهمان شده… از اولش همینطوری شد… منتها الان عیان شده… چون دیگه امثال م.خ و م.ح.م و … دیگه نمی تونن ساکت بمونن. چون دیگه بچه های مردم نیستن که … میشن. خودشون هم هستن که قراره … بشن و بچه های خودشون هم… فرقش فقط همینه

    Reply
  7. رضا شعاع منش

    سلام لیشام جان.
    من اگر اسپیس ول دادم وسط کامنتها منظورم این نبود که حالتو بگیرم. میخواستم بگم که مطلبتو خوندم. اگه اسمه کوچیک میذاشتم منو نمیشناختی , فکر کردم که این کامنت زیر رو هم نمیشد گذاشت.

    خوابند وکیلان و خرابند وزیران
    بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
    ما را نگذارند به یک خانه ی ویران
    یارب بستان داد فقیران ز امیران
    از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
    مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
    غیرت کن و اندیشه ی ایام بتر کن
    اندر جلوی تیرعدو سینه سپر کن
    از دست عدو ناله ی من از سردرد است
    اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
    جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
    مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است

    شعر از عارف

    قربانت
    رضا

    لیشام: یک عدد اسپیس ول داده ای وسط کامنت های ما که بگویی: حالت را گرفتم؟! ای آقا! تو اسپیس هم در نکنی از خودت، ما دربست حال گرفته ی حضرت عالی هستیم! خواستی امضا هم می دهیم 🙂

    لیشام: آقا رضای شعاع منش ایمیلی به ما زد و حکمت اسپیس را مفصل تشریح کرد. عین شرح را جای اسپیس می گذارم تا سایر عزیزان بی نصیب نباشند…

    Reply
  8. Darya

    im happy you wrote at last! I was worried. Lets hope for the best!

    لیشام: سلام و سلام به دریای عزیز 🙂 من هم مدت ها بود از شما کامنتی نداشتم، به هر ترتیب حال همه ما خوب است! اما تو باور نکن…

    Reply
  9. مریم

    اما این بار فرق می کنه. مشکلات و دغدغه های مردم خیلی بیشتر از اون موقع هاست و کامل نمی تونن روی این موضوع متمرکز بشن و حاکمان هم بی رحم تر و فاسدتر از آن زمان. خدا عاقبت ما و کسانی که ایران موندند رو به خیر کنه. فکر نکنم کاری بشه از پیش برد. کسانی که در راس امورند سفت چسبیدند و حاضرند به خاطرش هر کاری بکنن.

    لیشام: ان شاء الله خدا عاقبت همه را به خیر کند اما غمناک نباید بود…

    Reply
  10. خدایار

    ولی پدرانمان اشتباه کردند، خودمون رو نمی دونم امیدوارم احتیاجی به انقلاب نباشه

    Reply
  11. سانی

    دقیقا منم یادم میاد اون گیر دادن ها و این که بچه ها رو به خاطر دو تا خال موی بیرون از مقنعه به کمیته انضباطی می بردن

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *