ـ رئیس پژوهشگاه تنبیهم کرده است تا یک لنگی، این طوری بایستم.
ـ آمادگی زلزله را تمرین میکنم.
ـ دمبل میزنم تا سرشانههایم قوی شود.
ـ میخواهم آن را بکوبم توی سر شما.
ـ دارم پزش را میدهم.
ـ عکس تبلیغاتی انداختهام.
ـ باران میبارد.
ـ دارم تکنولوژی اطلاعات درس میدهم.
ـ عکس فوق هویجوری است و شما سر کارید.
ـ در حال ریاست یا تشویش هستم.
ـ از خودم خنگولانه درکردهام.
ـ قرصهایم را به موقع نخوردهام.
ـ جملات قصار، عکسها/کلیپها یا سخنرانیهای الف نون را خوانده، دیده یا شنیدهام.
ـ احساس کردهام آدم بامزهای هستم.
ـ بلانسبت شما، فضول میسنجم.
ـ فرار مغزها میکنم.
ـ در وجه “شبکهی جهانی اینترنت” چک کشیدهام.
…
پ.ن. دوستان و همکاران محترم و مطلع از موضوع، فعلاً بیخیالی طی کنند تا ببینیم رفقای دیگر چه ایدهای دارند.
زنهار که فتوگرافت جالب در نظرمان آمد.. لیکن در این صورت، سیرتت بهتر مینماید…
دلیلش هرچی! ولی کار درستی نیست! اولا که دکمههای کیبورد غیر بهداشتی میشه!
ثانیا لبتاب که ساخت ایران نیست به چپ اندر قیچی شدن عادت داشته باشه! خااااااارجیه! رودل میکنه!
گفتن این نکتم دیره! که اشوعههای لبتاب …. از قیافه برمیاد که کار خودشو کرده!
احتمالا خواهر کوچکتر شما ـ که همشیره بنده هم هست ـ به کمک شما رفته از بازار یک سری قطعات را از “بازار” خریده، توی خونه به هم وصل کرده و “واقعا” انرژی هستهای رو توی خونشون کشف کرده! اگر این طور نیست پس حتما یکی از آشنایانتون در وجه شبکه جهانی اینترنت چک کشیده! به نظر من شما اون لپتاپ را بگذار زمین؛ اون وقت هم میتونی بهش بگی لپ داون، هم شاید تو هم تونستی توی خونتون با استفاده از یه نرمافزار قوی و به کمک خواهر کوچیکترت شبکه جهانی اینترنت رو کشف کنی! هر چی باشه بالاخره باید همه چیزمون به همه چیزمون بیاد!
لیشام: د میآد اخوی، بدجور هم میآد. وقتی نوشتم که چیه قضیه میبینی که از این بیشتر نمیشه که به هم بیاد…
ایـن که به چـه دلـیلی این کار رو کـردی مـهـم نیـست!! مـهـم اینه که شــهامـــت انـجــامــشـو داشـتی ؛) D:
این همون لبتابیه که خل بود؟!… حتماً فقط تو این حالت کار میکنه!
عزیزم! تو که خوب بودی که؟! کار زشت؟ این درسته؟
لیشام: افتخار دادین عمو نیما 🙂 خوبین شوما؟
(با اجازهی نویسندهی این وبلاگ)
کامران خان شما لطف دارید.
من مطمئنم رمز این عکس ایشون همینه که ما بهش اشاره کردیم 🙂
فکر کنم میخواستی جلوی نور رو بگیری.
چطاواارااااایااااااااگاااااااااااااواااااااااااااااااااازااااااااااااااااااااااااااااااااااو!
سری فیبوناچی
لیشام: تو آخرش واسه خودت و ما آبرو نمیذاری…
میخواستم بگم سرکاری هست و هیچ هدفی نداره اما دیدم زهرا خانم خیلی نکته قشنگی گفته. موافقم. شما در شب قدر به جای قران این کامپیوتر رو سر گرفتی.
لیشام: ضمن عرض ارادت به زهرا خانوم و فرمایش گرانقدرشون، عارضم به حضور اخویمون که:
آخه آی کیو! کدوم آدم شیر پاک خوردهای شب قدر، در حالی که از خنده داره میپکه و نیشش از این گوش تا اون گوش بازه، قرآن میگیره سر؟ تازه زیر سه چهار تا لامپ از کلهی کچل عموی خدابیامرزم تابانتر…
farare maghzaato bekhore moosh 🙂 hmmm
لیشام: کاشکی خودم رو موش میخورد، اون هم موش کور P:
دوباره سلام
من رفتم کمی در زمینهی رمز این تصویر شما فکر کردم.
و رمز گشاییاش کردم.
احتمالاً اون روز اون جایی که تو تصویر هستین مراسم دعایی چیزی بوده و در انتها که به رسم خیلی از مجالس این طوری قرآن به سر میگیرن شما چون قرآن دم دستتون نبوده از لپتاپتون که توش احتمالاً چند آیهای از قرآن رو save دارید استفاده کردین؟!!! :))
لبخندتون هم به خاطر اینه که کارتون یه نو آوریه! 🙂
کنار یه ساختمون در حال ساخت منتظر اتوبوس شرکت واحدی!
نکته: نیومدن اتوبوس شرکت واحد! D:
چه لپتاپ به سر؛ چه سر به لپتاپ!!!!!
سلام
چون دمبل نداشتین ناچار از لپتاپتون جهت تناسب اندام و ورزش استفاده کردین؟؟
لیشام: حالا چهقدر هم ما تناسب اندام داریم P:
من که کلی خندیدم. هم به عکس هم به کامنت بقیه.
نکته انحرافی اینه که شما این عکسو ۱۸۰ درجه چرخوندین و این جا گذاشتین. در واقع شما روی لپتاپتون بالانس زدید!
آخخخخخخخخی ی ی ی ی
عمو لیشام خوب میشی
باور کن
من یکیو دید که pc گذاشته بود رو سرش
این که خوبه
ولی خوب شد
باور کن
لیشام: خیلی عالی بود سحر جان، خیلی خنداندیمان :)))
سپاس آن معلمی که به من اندیشیدن را آموخت، نه اندیشهها را. منتظر دیدن نظرت هستم. در ضمن وبلاگ زندهاندیشی بروز شد. سری بزن خوشحال میشم.
:)) اول این که با اجازهتون کلی خندیدیم از این شکل و شمایل بامزه و لب و لوچه آویزان! دوم این که با توجه به شناختی که من از شما دارم!!! تمام گزینهها صحیح است ایضا اونا که خدایار گفته!!!!!! به اضافهی یه چیز دیگهای که الان و این جا نمیتونم بگم!!!!!!!! P :D:
لیشام: قبول نیست ریرا جان! شما تقلب کردین P:
منظورم از کامنت سوم استفاده از لپتاپ به عنوان گیوتین بود!
۱- بارون میآد و از لپتاپ به عنوان چتر استفاده کردی.
۲- سمت راست خودت یک آدمی هست که میخوای تو رو نبینه.
۳- از زندگی خسته شدی و داری خودکشی میکنی 🙂
حتما یکی از درگیریهای بزرگ ذهنی شما این بوده که وقتی لپتاب درش بسته میشه توش چه شکلیه!!
داری منت کشی میکنی بلکه روشن شه؟!
«شما بالای سر ما جا داری، شما عزیز مایی… حالا یه امروز رو………»
داری فیلم دانلود میکنی از لپتاپ به مخت!
انگار تو این لحظه به صحنههای حساس! فیلم رسیدی
لیشام: حرفهای بودار میزنی علی جان! ما رو چه به صحنه دیدن. صحنه دیدن، خاص اعاظم نظام است ؛)
اصولاً ما از هر چیزی که تاپ باشد یا تاپ داشته باشد خوشمان میآید!! البته اگر هم تاب داشته باشد باز هم خوب است.
این قضیه دوستانی که خبر دارن و ندارن و اینا چیه؟!… من که میدونی اگه از چیزی خبر داشته باشم بیچارهات میکنم… حالا اون چیه که من بیخبرم؟!! ها؟ ها؟ ها؟… یا شاید هم قبلاً بابت چیز مزبور یک کارهایی کردهام حالا تازه عیان شده؟… یا چی؟!
اما پست خوبی بود…
لیشام: ای کلک! دیدم چند وقتیه که از خدایار بیشتر از اویس خوشت میآد D:
سؤال ۲۰۱ (جی مت): کدام یک از گزینهها بهترین نتیجه از متن فوق است؟
الف: نویسنده میخواهد به ما بگوید که اوضاع خیلی خوب است.
ب: او میخواهد بگوید در حالی که اوضاع خیلی خوب است اوضاع خودش خیلی خوب نیست.
ج: او اصلاً به اوضاع کار ندارد و مستقل از آن میگوید که اوضاعش خیلی خوب نیست.
د: اصلاً این حرفها مطرح نیست و قضیه از جای دیگری آب میخورد.
الف نون: او آخر این هفته باید با یک غول دست و پنجه نرم کند و از الان دارد در یک جنگ روانی حساب شده، روحیه غول را تضعیف میکند.
میخواستید به ما نشان دهید لپتاپ با لبتاب فرق داره،،،
لیشام: خیلی خوب بود :)) مرســــــــــی
چهقدر اینجا شبیه کیا (خواننده) شدهای. البته شبیهش هستی ولی اینجا بیشتر
داری از کلهات سیتی اسکن میگیری
میخوای فندق بشکنی
با استفاده از اشعه مانیتور شپش میکشی
انتقال داده انجام میدی…
به قول لیشام: خیلی خوب بود! :))
رفتی سلمانی داری پز موهای کوتاه شدهات رو میدی و همین جوری اون لپتاپ نفتیت رو :))
لیشام: یه سالی میشه موهام رو کوتاه کردم 🙂 دیومندش به لپتاپ ما نگین نفتی، سرتون میآد هاااا