به ریش مردم می‌خندند…

۲۰ آبان ۱۳۹۰ | اجتماعی, موسیقی | ۴ comments

«وقاحت هم حدی دارد»

این گزاره از بیخ غلط است. وقاحت، حماقت، بلاهت و هر چیزِ نکوهیده‌ی ناجور حد ندارد و آیینه‌ی تمام عیار این‌ها، مجموع در … (بعضی چیزها).

دوشنبه‌ای ـ عید قربان ـ منزل بودم و سرم به کاری گرم که در خاطرم نیست چه بود. پریسا (بعضی چیزها) را مهمان سکوتِ عیدمان کرد. ناخواسته می‌شنیدم رشحاتش را که از تلویزیون می‌تراوید.

بخشی از سریالی بود به نام «از یاد رفته». گذشت و گذشت تا یک جایی از فیلم «فروتن» هم صحبت «شریفی نیا» شده بود و هر دو به کرسی‌شعر گفتن مشغول. این که می‌گویم کرسی‌شعر دقیقا منظورم همان است: کرسی‌شعر.

دنبال نمی‌کردم داستان را اما یک چیزی آن وسط گوشم را تیز کرد و به زور سرم را چرخاند به صفحه‌ی تلویزیون. در بینابین آن همه جمله‌ی بی‌ربط و مضحک، نوای ساز می‌آمد، سنتور. نوایی، مضرابی، ضرباهنگی که اگر شنیده باشی‌اش امکان ندارد چند لحظه مبهوت نمانی، نایستی و دوره نکنی خاطره‌ها و تنهایی‌ها و آرامش‌هایی که با آن داشته‌ای. مضراب مرحوم مشکاتیان بود. آلبوم بر آستان جانان…

و تمام شیرینی آن یک لحظه حیرت‌ام دیری نپایید که تلخ شد. از صدای آسمانی شجریان خبری نبود! فقط قطعات تکه پاره شده‌ای بود که پخش می‌شد در پشت اراجیفِ آب آلبالویی فروتن و شریفی نیا. دیگر حرف‌های‌شان گم بود و به گوشم نمی‌آمد. با دقت سنتورِ مشکاتیان را دنبال می‌کردم و با خودم می‌گفتم الان شجریان این را می‌خواند؛ و نخواند! الان باید آن را بخواند؛ و نخواند!

در آن لحظه… در آن لحظه‌ی تلخ… چگونه بگویم که چه احساسی داشتم…

آن‌ها منِ بیننده را، منِ ایرانی را، منِ ـ نسبتا ـ مسلمان را بلند بلند مسخره کردند. من را و تمام مردم را مسخره کردند. و به ریشِ من ـ ما ـ خندیدند و بلند بلند گفتند که حق‌تان همین است و هیچ گهی هم نمی‌توانید بخورید.

آن‌ها نه تنها ما را بی‌شعور فرض کردند و می‌کنند که حتی هنر را و هنرمندان زنده و مرده را مسخره کردند.

آن‌ها راستی و صداقت را مسخره کردند، می‌کنند و خواهند کرد.

سوالی دارم از دست‌اندرکاران سازنده‌ی فیلم اعم از (بعضی چیزها). فرض می‌کنیم که شمای هنرمندِ فیلم‌ساز، آن قطعه را ابتدا کامل گذاشته بودید که بعدا به شما گیر دادند که صدای شجریان ممنوع! یعنی آن قدر شعورتان نمی‌رسید برای آن که یک قطعه‌ی هنری مثله نشود، حرف و حدیثی هم بعدا پیش نیاید، بروید یک قطعه‌ی سنتور نوازی سولو پیدا کنید و بگذارید روی فیلم؟ این قدر هم زحمت بیرون کشیدن صدای شجریان هم به دوش‌تان نمی‌افتاد؟

چیزی غیر از عمد و دشمنی و تحقیر در این ترکیب نمی‌بینم: (بعضی چیزها)، کرسی‌شعر، شریفی نیا، حذف صدای شجریان و مثله کردن یک قطعه‌ی هنری که اگر نگوییم به‌ترین، قطعا می‌توانیم بگوییم از به‌ترین‌ها و جاودانه‌ترین‌ها است.

بله! به ریش‌مان بلند بلند خندیدند، می‌خندند، خواهند خندید…

۴ Comments

  1. کیانوش

    از مرحوم البرت اینشتاین نقل شده که دو چیز انتها ندارد.. اولی کـهکشانها و دومی حماقت انسانها…. که البته برای اولی(کهکشانها) این امکان هنوز وجود داره که جایی به آخر برسند… گمانم وقاحت هم از مقوله اولـی باشد ؛)

    Reply
  2. گلنوش

    هیچکس فکر نکرد
    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
    و همه مردم شهر بانگ برداشته اند
    که چرا سیمان نیست؟!
    و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست!
    وزمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست.
    حمید مصدق

    لیشام: شعر و نام حمید مصدق نوستالژی‌ام را قلقلک می‌دهد… ممنونم 🙂

    Reply
  3. shervan

    اینگونه که من کار جهان می بینم، ناکامی خویشتن در آن می بینم… این تحقیر شدنها، له شدنها و مسخره شدنها می تواند راه نجات باشد، به شرط آنکه غیرتی را برانگیزد (که معمولا بر نمی انگیزد). کمینه خوبیش این است که برای بار هزارم به ما یادآوری می کند که اینها آمده اند برای تحقیر ما، و از آن بالاتر برای نابودی ما. بودشان نابودی ماست و بودمان نابودشان.

    لیشام: کسی که خایگان‌اش را کشیده باشند، بد هم کشیده باشند، غیرت ندارد. معلوم است که «معمولا بر نمی‌انگیزد» اخوی؛ و صد البته این حرف درستی است که بالاخره باید این توی چشم و چال کردن‌ها باشد که یادآورمان کنند که آمده‌اند برای تحقیر…

    Reply
  4. مهسا

    سلام

    من بودم کلا سوال نمی کردم از فیلم ساز
    چون همچین فیلم سازی با این سطح تفکر ، اولا کلا هنرمند نیست که هیچ، دوما چیزی از مفهوم فیلم سازی جز تولید یه محصولی در حد کفش و حتی پایین تر، چیز دیگه ای نمی فهمه
    🙂
    اول باید دید طرف هنرمند و محصولش هنره، بعد اون رو نقد کرد، البته به نظر اینجانب 🙂

    لیشام: اصلا شک نکن مهسای عزیز که هم نظرم با شما در این که طرف هنرمند نیست و ایناااا. بعدش هم این که وقتی از کسی سوالی می‌پرسی آن هم سوالی که پاسخ‌اش از پیش معلوم است و همه می‌دانند، مطلقا هم معنی‌اش این نیست که طرف را به رسمیت شناخته‌ای و بالعکس معنی‌اش مشخصا این می‌شود که مثلا: کدوم فلان فلان شده‌ای به فلان فلان شده‌تری مثل تو اجازه داده فیلم بسازی! یا یک چیزی در همین مایه‌ها 🙂 به قاعده، اسم این چیز ـ هر چه باشد ـ نقد نیست

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *