تلخی و سادگی فضایی که همه چیزش در یک نظام نه تایی خلاصه میشود، طعم گس و خمارآلودی دارد که برای ذهن مغشوشام، غایتِ یک مردگیِ موقت است. انگار خانهای ساکت و دور، در عمیقترین گوشههای ذهن باشد که میشود سر به بالش گذاشت و بی آن که لازم باشد هر آن چه که بیش از نه تاست را مرور کرد، ولو شد و خمیازههای بلند کشید…
و این روزها هی ولو میشوم و بلند بلند خمیازه میکشم…
بیدغدغهی هیچ بزرگتر از نهیی…
و بلند بلند به ریش داشته و نداشتهی تمام مدرسه بروها، میگریم…
این سعادت دست داد که مروری داشته باشم روی دیدگاههایی که طی چند سال گذشته اینجا فرستاده بودم… تـجدید خاطراهای بود بس زیبا و گاه خندهآور و … خلاصه نمیدونم چطور شده که این یکسال گذشته رو از دست دادهام!!؟ البـته میدونم اما نمیخوام بگم :))
بـدون اغراق تمام دیدگاهها رو دوباره خوانی کردم
از همینجا به تمام دوستان قدیمی از جمله خدایار و فرزام و ری را و جناب کاوه و بهار و … چند تای دیگر درود بیپایان میفرستم و البته که خدمت هـمسربانوی گرامی شما و خانواده
پاینده باشی
لیشام: منت نهادین کیانوش عزیز 🙂
و خوب البته همتی بس بلند میخواد که همهی نوشتهها و یادداشتهاش رو دوبارهخوانی کردن و بنده از همینجا رسما عرض کمآوردگی میکنم 🙂
تنبلیام مزید بر علت بوده که باعث شده کمی اینجا از رونق بیافته. به هر صورت هر از چند گاهی که بعضی از نوشتههای پیشین رو مرور میکنم، کامنتهای خوبتون بنده رو سر ذوق میآره 🙂 نوشتههای زیادی رو داشتم که میخواستم بذارم اینجا و البته هنوز هم دارم ولی به هر دلیل نتونستم یا نخواستم. اتفاقهای دو سال پیش هم توی مملکت البته در این رفتار منفعلانهام، بیتاثیر نبود. شما دعا بفرمایین کمی اوضاعام مرتبتر بشه بلکه دل و دماغام برگرده و دستام به نوشتنِ بیشتر.
عمیقا ارادتمندم 🙂
سررشته کار به جام بگذار
این رشته از او نظام دارد