چاره ای نیست، باید رای داد

۶ خرداد ۱۳۸۸ | اجتماعی | ۱۰ comments

چندی پیش در جمع مردمی از سن گذشته نشسته بودیم و نقل انتخابات بود. پیر جمع به صراحت و قطعیت گفت که هر کسی برود رای بدهد بزرگ‌ترین خیانت را به این ملت روا داشته. ما هم گفتیم که اگر خیانت این است، حقیر به همین بزرگ‌ترین خیانت مفتخرم که از آن زمان که قانونا جزو آدم جماعت شدیم و حق رای دادن به ما دادند هیچ کدام از انتخابات ـ به قول دوستی شبه انتخابات ـ را از قلم ننداخته‌ام.

گفت من می‌شناسم این‌ها را؛ دروغ‌گواند، شیادند، آدم‌کشند، سر و ته یک کرباسند، چه این و چه آن. تو با رایت این‌ها را تأیید می‌کنی. گفتم که بحث تأیید نیست. این‌ها به اندازه‌ی کافی از طرف دنیا تأیید می‌شوند که دیگر نیازی به تأیید مردمش نداشته باشند. نبینید که قطع‌نامه از خودشان در می‌کنند؛ نبینید که به حقوق بشر گیر می‌دهند؛ نبینید که ما را محور شرارت می‌خوانند؛ این را ببینید که از قِبَل این‌ها دارند پول در می‌آورند از این حکومت. سیاست‌ورزی می‌کنند از رابطه‌ی خوب یا بدی که با حکومت دارند. منافع ملت‌شان را از مکیدن منافع ما تأمین و بهینه می‌کنند. از صدقه سری پول نفت و هزار کوفت دیگر این شکلی، این حکومت تثبیت شده است. روابط بین المللی این را می‌گوید. واقعیت این است. گیرم سردمدارانش به زشت‌ترین صفات انسانی هم آراسته باشند! حالا تو می‌خواهی با این رأی ندادنت چه را ثابت کنی؟ ثابت کنی که اخ هستند؟ چه تأثیری می‌گذاری بر وضعیت با رای ندادنت؟ پایه‌های نظام را سست می‌کنی؟ اعتراضت را نشان می‌دهی؟ گفته‌ام پیش از این که رای ندادن در مملکتی که دموکراسی‌اش هم دموکراسی نیست، اثربخش نیست. رای ندادن نه تنها تضعیف نظام مورد اعتراض نیست که تضعیف همه‌ی ملتی است که اکثر غالبش به هر دلیل ناآگاهند. این جا که بلاد حساب کتاب دار نیست تا آرای رای ندهندگان نشانه باشد برای اعاظم نظامش. نشانه را باید از مهره‌های موجود اعلام کرد. باید با انتخاب کروبی و موسوی اعلام کرد. نه با انفعال در انتخابات. آن هم در مملکت هزار دولتی که فی الواقع هزار دولت دارد: بیت رهبری، سپاه، بنیاد مستضعفان، آستان‌های قدس اماکن متبرکه و و و و … حالا شما می‌آیی و می‌گویی که همین نیم‌چه دولتی که جزیی از تمام داستان است و دست بر قضا و از سر شاید اشتباه طراحان ابتدایی سیستم، ملت حق رای دارند، رها کنیم و منتظر بمانیم که معجزه‌ای رخ دهد و فردا که سر از خواب برداشتی، از یمن وجود سایر ممالک راقیه ببینی آزادی و امنیت و ثروت و اقتصاد پر قدرت و عزت و شرف و امثالهم مثل نقل و نبات (شاید هم مثل پشکل گوسفند)، بریزد از در و دیوار؟ پیش از این نیز باز گفته بودم که این نیز وهمی بیش نیست.

حتی با این فرض که همه سر و ته یک کرباسند، همه‌شان دروغ‌گواند، ریاکارند و امثال این ـ که به نظرم فرض درستی نیست ـ بنده به دروغ‌گوترین، شیادترین، آدم‌کش‌ترین، قالتاق‌ترین، عوضی‌ترین و هرچیزی‌ترین آدمی رای می‌دهم که گمان کنم می‌تواند کمی و فقط کمی زندگی عامه‌ی ملتم از جمله من را در طول دوره‌ی ریاستش بهتر کند.

منطقا باید یاد گرفت که با مهره‌های موجود بازی کرد. باید رای داد…

سایر نوشته هایم در مورد انتخابات

شنبه ۱۸/۱۲/۸۶ – داغ کهنه‌ی انتخابات

دوشنبه ۲۲/۰۸/۸۵ – رأی خواهم داد

شنبه ۰۴/۰۴/۸۴ – دیدی گفتم …

پنج‌شنبه ۰۲/۰۴/۸۴ – فردا شاید دیر باشد، شاید نباشیم …

دوشنبه ۳۰/۰۳/۸۴ – این رنگ بی رنگ …

شنبه ۲۱/۰۳/۸۴ – رأی دادن یا ندادن …

۱۰ Comments

  1. سیامک

    باید از تنها فرصت موجود نهایت استفاده را برد…من به تغییرات مثبت از پایین هر چند با سرعتی ناچیز معتقدم… به نظرم باید رای داد

    Reply
  2. کیانوش

    یعنی تو فکر می کنی که میرحسین از پس تغییر قانون اساسی برمیاد؟ تازه اگر راستشو گفته باشه وبه همچین تغییری اعتقاد داشته باشه…
    من میگم ماهی هفتادهزار تومن کروبی رو بیشتر میشه باور کرد تا وعده تغییر قانون از موسوی رو

    البته نه اینکه چشمم دنبال هفتادهزارتومن باشه ها.. نه بخدا به پول ما حتی پنجاه یورو هم نمیشه ؛)
    فقط میگیم دروغ های کروبی کمتر به شعور آدم توهین می کنه تا مال موسوی

    Reply
  3. حمید

    به نظر میاد استدلالت از نظر منطقی درسته، ولی من دقدقه های اون پیر جمع را هم درک می کنم .
    من فکر می کنم واسه اینکه یه جایی بشه یه انتخاب صحیح انجام داد این نیاز مند زمینه هایی است مثلا دایره انتخاب وسیع و همه جانبه باشه و فرد انتخاب گر هم دانش و اطلاعات صحیح و لازم و کافی از موارد انتخاب داشته باشه حالا اگه این انتخاب بخواد در ابعاد ملی باشه موارد بیشترم میشه مثلا آیا همه اجزا با هر شرایطی از نظر میزان فهم و معلومات باید دارای سهم مساوی در این انتخاب باشند؟
    انتخابات آزاد در مملکت ما مثل اینه که فرض کن یه جوان دم بختا مجبور به ازدواج کنی اونم مجبورم باشه یکی از گزینه های چهار گانه، یکی از یکی بدترکیبتر را انتخاب آزاد (!) کنه و بدتر اینکه هیچ شناختی هم از اونا نداشته باشه . آیا بازم به این راحتی طرف تن به این انتخاب میده ؟
    شاید اون چیزی که اون پیر جمع الان بهش رسیده من و تو هم بهش برسیم ولی چه موقع نمی دونم .

    Reply
  4. کیانوش

    لیشام جان همین یک شنبه ای که داره میاد اینجا هم انتخابات هست برای پارلمان اروپا
    مـن هم می خوام رأی بدم، اگه خوشحالت میکنه حاضـرم اسم “موسوی” یا “کروبی” رو بـنویسم روی برگه آرا
    ؛)

    Reply
  5. peyman

    جالب نوشته بودی، اما در مورد حرفهایت دلیل قانع کننده نیاوردی! یعنی کسی نمی تونه رای نده و از طریق دیگه سعی کنه که امور ایران و دنیا رو اصلاح کنه؟ نمی شه رای نداد ولی سعی کرد مردم رو آگاه کرد؟

    Reply
  6. خدایار

    o.k

    Reply
  7. کاوه

    ناصر خان! هر چند اصولا من به هیجان و شور بدبین و بدگمانم و همیشه “سعی” میکنم عصبیتهایم را از عقلم دور نگه دارم، این متن سینماییت حالی داد! میشود روی جزء به جزء آن مطلب نوشت و مکانیسمش را باز کرد که چرا دارد جواب میدهد (و البته از این موضوع خوشحالم) اما فعلا خوشحالترم از آنکه بخواهم واقعیت ساختاری را که باعث کار کردن این ساز و کار میشود تشریح کنم.

    Reply
  8. ناصر

    حیفم آمد این کامنت را که یک دوست با ذوق در یکی از سایتهای سینمایی نوشته ، نخوانده باشید . ( البته شاید قبلا خودتان خوانده اید )
    ” مثل راکی…شب قبل از مسابقه ” * ۱: حالا همه چیز جالب شده است. دیگر حکایت انتخاب میرحسین موسوی حکایت انتخاب یک فرد.. یک رئیس جمهور نیست.حالا داره کم کم تبدیل میشه به یه مبارزه.. که اصلآ مهم نیست رقیبش کی باشه…بد باشه یا خوب… درست مثل آپولو تو فیلم ” راکی ” که اتفاقآ اصلآ هم بد نبود… شاید تنها اشکالش این بود که همیشه خودش رو برنده می دونست. حالا حکایت ما هم اینگونه شده…. یک مبارزه که به زعم خیلی ها ما باید توش شکست بخوریم…. می خوریم؟؟ ۲: هیچ ترسی ندارم وقتی می خوام صادقانه اعتراف کنم از این همه شوری که تو وجودم به وجود اومده دارم به وجد میام. فرق ما هم با اونا که همیشه باید برنده باشن همینه.. اینکه ما پر از شوریم و اونها پر از غرور. ما خسته شدیم از اینکه این همه مثل آدمهای یخ زده… مثل آدمهای همیشه نشئه نشستیم کناری و گفتیم فلان میشه و بسار… حالا از اینکه توی متن هستم لذت می برم… دستبندهای سبزم رو نگاه می کنم.. تی شرت سبز رنگ رو… و لذت می برم که حالا پر از انرژی ام.. دوباره برای اونکه دوستش دارم داغ می کنم…این انرژی .. اصلآ اتفاق کمی نیست…باور کن رفیق..از ته دل می گم. ۳: گاهی وقتا که آدم حس می کنه داره از لحاظ روحی کارش تموم میشه.. ماشین رو ور میدارم میگم پسر..بیا بزنیم به دل جاده… حالا ساعت ۳ صبحه…ما تو جاده های بیرون شهریم.. داریم میرونیم و آهنگ گوش می دیم…هیچ کس حرف نمی زنه.. اینجا خاطرات حکمفرمایی می کنه…با هر آهنگی که باهاش زندگی می کردیم… اون موقعها که قرار نبود اینقدر شل و وارفته بشیم… الان هم بهش می گم…صنعتی اصفهان یادته پسر… چمران اهواز…اون بحثها…اون فیلم ساختنها؟ بهش می گم رفیق…دوست…باس ازین لباس های سبز خاطره بسازیم… پس فردای ۲۲ خرداد که یادشون افتادیم مثل امروز هوس کنیم که دنده رو عوض کنیم و از شوری که وجودمون رو گرفته پامون رو روی پدال گاز بیشتر فشار بدیم… ۴: راکی تو سکانس قبل مسابقه… شب قبل از مسابقه این دیالوگا رو بادوست دخترش رد وبدل میکنه: آدریان: ” تو خیلی زحمت کشیدی ” راکی : ” آره…ولیکن مهم نیست چون قبلآ هم کسی نبودم. اما می دونی اینم هیچ مهم نیست واسه اینکه داشتم فکر می کردم. مهم نیست اگه مسابقه رو ببازم, مهم نیست اگه آپولو مخ من رو توی رینگ در بیاره. مهم اینه که یه قدم گذاشتم جلو چون تا حالا هیشکی نتونسته جلوی آپولو قد علم کنه. اگه من بتونم خودم رو به پای اون برسونم و وقتی زنگ پایون مسابقه می خوره هنوز روی پاهام وایساده باشم, اون وقت می فهمم که تو زندگی واسه خودم کسی شدم. یه آدم..نه ولگرد مفلس..مثه لاتای محل ” ۵: مهم نیست رنگ بعد از ۲۲ خرداد سبز میشه یا نه… مهم اینه که ما حالا دیگه می تونیم بگیم یاد گرفتیم سبز بپوشیم.. می تونیم غر نزنیم…می تونیم با یه دستبند سبز خیلی حرفا رو بزنیم.. با همین رنگ سبز خیلی ها رو عصبانی کنیم… یاد بگیریم که جنبش و همدلی فقط برای کشورهای متمدن نیست… می تونیم حتی ما که تو جمع ۳ نفری دعوامون میشه زیر یه پرچم یه رنگ تلاش کنیم… می تونیم حالا فریاد بزنیم : ” هی آدما..آدمای یخ زده…ما حالا واسه خودمون کسی شدیم…سبزیم…گرمیم ”

    Reply
  9. ناصر

    من هم با نظرت موافقم آقای لیشام . من مطمئنم که با وجود تبلیغ وسیع بلندگوهای رسمی برای شرکت همه مردم در انتخابات ، اینها حتی این نیمچه دموکراسی را هم دوست ندارند و از خداشان است که روزی برسد که همین انتخابات نصفه و نیمه را هم حذف کنند و همه چیز انتصابی باشد . انتخابات ، حتی بصورت ناقص و نه چندان دلخواه ، نشانی از دموکراسی است و باید آنرا زنده نگهداشت تا بروید و رشد کند .
    من معتقدم کسانی که در انتخابات شرکت نمی کنند ، نه فقط در این زمینه بلکه در هیچ موردی پایبند به ایده خاصی نیستند و نمی خواهند و بخود زحمت نمی دهند از آسمان به زمین پا بگذارند و در دنیای طبیعی نه خیالی و در جامعه پر از آدمیان خطاکار برای خود مسیری مشخص کنند ، مسولیتی را بپذیرند و دلیرانه از انتخاب خودشان دفاع کنند . رای ندادن آسانترین انتخاب است و با آسانترین راه نمی توان به مطلوبترین مقصد رسید .

    Reply
  10. شیپورچی

    سلام. من هم رای می دهم 🙂

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *