از آنجا که ما مدتی است که در طریق کسب معارف غریبه، در حال مستغرق شدن میباشیم تصمیم گرفتیم جهت رسیدن به مراتبی از پختگی به مصداق جملهی شریفهی بسیار سفر باید تا پخته شود خامی، کمی از خامیمان کاهیده، بر پختگیمان بیفزاییم. از سر توجه مسؤولین محترم پژوهشگاه صنعت نفت و علی الخصوص دوست عزیز جناب آقای مهندس حاج محمدرضا خان خطاطی ـ دام ظله علی کل رئوس ایدهپردازیون ـ سفری مهیا شد تا در پناه برکات ناشی از چاههای نفت، حض خاطری و فیض وافری ببریم از خوان نعمتی که گسترانیده بودند بر سواحل محمود آباد …
از کجای قصه بگویم که هر چه بر آیینهی غبار گرفتهی این ذهن مکدر میرسد، چیزی نیست جز حلاوت و نشاطی سرشار در خندهی خوبرویان و شنگانی ناخورده مست، که بر طریق ادب گرد آمده بودند و هر یک به دستی جام باده و دستی زلف یار، حدیث عشق میگفتند و در هوای دماغ پرور و دونفرهی محمودآباد، غزل میسرودند و پای میکوبیدند. شکر ایزد که ما نیز به رغم نبود نفر دوم، بر جمعی وارد بودیم که هر یک در بذلهگویی و نیکرویی، صاحب سبک بودند و از آن جهت، غم فراق را بر این حقیر چند صباحی مرتفع گردانیده بودند. شعر: ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر D:
هوا و نفس نیک فرح بخش، منزل و مقام نیک آراسته، منظر و نظر نیک رؤیایی، پشه و مشه نیک گزنده. شعر: عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام، ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام، شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام، بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام، صف نشینان نیکخواه و پیشکاران با ادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام، باده گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام، غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ زلف جانان از برای صید دل گسترده دام …
خواستیم که من باب تقسیم لحظاتمان با عزیزان خوانندهی این سیاهه، چند عکسی از مناسک سفر در این پایگاه مندرج داریم تا شاید سکنات و وجناتش، چونان که شایسته است نمود یابد اما دریغ که نه ما خودمان از این جعبههای عکس گیرندهی دیجیتال داشتیم و نه دوستان این قدر لطف که چند تاییش را از سر دلخوشی حقیر هم که شده برای ما با اسب و قاطر و چاپار ارسال دارند. در هر صورت، هر زمان که میسر شد رفقا را بی نصیب نخواهیم گذاشت، ان شاء الله …
علی الحساب زیارت سفرنامههای نبشتهی حاج نوید خان غفارزادگان در این باب توصیه میگردد …
و من الله التوفیق و علیه التکلان
man mosaferato kheili dooost daram | vali manzoreton az in link chiee??????????????
لیشام: دقیقاً کدوم لینک منظورتون بود؟
سلام…امیدوارم در فراق یار خوش گذشته باشه…ولی جدا مرسی قلم و نوع سخن…خیلی چسبید…من آپم اگر بیاید هم که میدونید یه دنیا خوشحالم کردید…؟
خوش به حالتان من مدتهاست که شمال نرفتم رسما اعتراف میکنم که حسودیمان شد :دی
من یه نتورک ایرانی جدید رو میخواهم معرفی کنم( فقظ یکی از ویژگیهاش اینه که ۳۰۰۰۰۰۰۰ جلد کتاب رو با تخفیف ۱۰% از قیمت پشت جلد رایگان میاره دم خونه) ولی باور کنید کار کردن توش خیلی راحته پورسانتهاش بد نیست و هزینه ورودیش بسیار پایین در ضمن محصولش هم خیلی میارزه | هر کسی اطلاعات بیشتری میخاهد تو این وبلاگ هست | حتما نظر هم بدهید | http://www.moneysaz.blogfa.com
inham, betore khosousi, baabate khandeh baraaye sarkaar ,) | | شورا اگر مزاجش کلاً یبوستی بود | گل خطمی علاجش ، حکم حکومتی بود۱ | | روزی که غیر شش تن ، باقی شدند مردود | از خاتمی امید تقبیح جنتی بود | | گفتند خاتمی را ، عکس العمل چه داری؟ | گفتا پسرعمویم یکخرده غیرتی بود | | وقتی صدای مشکوک از بیت رهبر آمد | آثار انفجارش چون بمب ساعتی بود | | حکم است یا تقاضا آیا صدای مشکوک ؟ | تشخیص بوی حکمش حقا به راحتی بود | | دکتر معین** که رد کرد حکم حکومتی را | دانی که علتش چیست؟ اول خجالتی بود | | هرچند چون پلنگی غرید اول کار | معلوم شد پلنگش یکخرده صورتی بود | | هرچند همچو شیری غرش نمود اول | معلوم شد که شیرش یکخرده پاکتی بود | | جز سفسطه ، دورنگی ، در نامه اش نخوانی | انشای او نه سبک صادق صداقتی بود | | اول فریب خود باش ، بعداً فریب مردم | در مذهب ریائی این کار نوبتی بود | | ناگه شعار « جمهور » آمد به یاد آقا*** | فرمود اخذ تصمیم ، عقل جماعتی بود | | یعنی در این حقارت ، جمعی شریک جرم اند | این خاتمی دوم ، جرمش شراکتی بود | | هادی صفا نبینی در این قماش مردم | کرباسشان سر و ته ، یک جنس نکبتی بود | | | هــادی خـــرسـنـدی | |
لیشــام گـرامـــی…….اگـــر مـانـتوی تــنـگ تــنم مـیرفـت و اسـکیت ســواریـم ۲۰ بــود هـــم بــراش تــبلیغ نـــمیکردم………
سلام آقا برو یه سری به خدایار.کام بزن ببین کار می کنه یا نه. | مخلص
لیشام عزیز! | لطفا دیگر کتاب رو نفرست!ماه آینده شرفیاب شده،هم زیارتت میکنیم،هم حقوق معوقه خود را میستانیم. | ارادتمند!
که اینطور!الان فهمیدم…پس قضیه این بوده!!!
سلام. سفر بی نظیری بود. واقعا به یاد موندنی.من چون هیچ کس رو نمی شناختم فکر نمیکردم اینقدر خوش بگذره ولی گذشت.دریا و طلوع و غروبش هم که حرف نداشت.از زحمتهای شما هم ممنون.
سلام لیشام جون. | شرمنده ادبیاتم اصلا خوب نیست فقط فهمیدم که از اون جعبه ها داشتم و دو سه تا لیشام توش گیر افتادن. تازه یه لیشام کوچولو هم توشون هست. هر چه زودتر می فرستمشون. قربانت.
درود لیشام گـرامی………. جـناب من شـنیده بـودم……بـچـرخ تا بـچرخیم !!!…….مـیگید شـایعه بــوده؟؟……. اما شـوخی به کــنار….. سـپاس که بــمن ســر میزنی……البته کـه منـهم ایــنجا زیـاد میام ……..شــاد باشــی
سلام لیشام عزیز، رسیدن به خیر. سفر پرباری هم بوده ظاهرا! شما خوب و سالم و سرحال باشی دیگه کجا و کی و دیر و زودش مهم نیست. ممنون که لطف میکنی و برام وقت میذاری. من که بیتعارف هر روز بیشتر از دیروز! از آشنایی با شما خوشحالم. خب ظاهرا به دنیا اومدن بنده چنان والدهی مکرمه رو ذوق زده کرده (آخه رضایت به اومدن نمیدادم!! اِند فهم و کمالات بودم ازهمون موقع!!!!) که اصلا ساعتشو یادش نمیاد! و بعد از این که کلی فشار به حافظه و مصرف فسفر داشتن نتیجه بین ۳ الی ۶ صبح اعلام شد! البته تا جایی که خودمم یادمه همین حدودا بود!! هر وقتم تونستین جواب بدین من سعی خودمو میکنم صبور باشم!!! موفق باشی، لیلا
نمیدونم چرا هربار میام اینجا فکرمیکنم باید یه چیزی بگم!!گفته آورده اند:حاصل عمرم سه سخن بیش نیست خام بدم پخته شدم سوختم!ازسبک نوشتارت بوی سومی میاد لیشام عزیز!!!D:علی الخصوص که “مواد محترقه”هم به وفور درسخنانتون به چشم میخوره!!خلاصه این بار سفری رفتین “دامنی پرکنید هدیه اصحاب را!!
in che linki e be maa dadi!!!! ripi