ما را چه به ناخوشی
عزیزان خرده میگیرند به ما که آقا جان! با این وجنات و سکناتی که داری، به تو هر چه میآید جز همین مطربی به نواهای روحوضی! آخر این هم شد حرف؟ مگر ما چهمان است که به شنیدن اینها قر در کمرمان نپیچد؟ به خدا ما هم از سنخ همین مردمانیم. حالا گیرم چند روزی بندمان کرده باشند به مسند ریاست. این چیزها به کسی وفا نمیکند. مهم اصل حال است و الحمدلله ما نیز در حد وسع، به اهمیتش واقف.
پیش از این دو چشمه خدمت عزیزان آمدیم و آن روی مطربیمان را از محاق بیرون کشیدیم تا خلق بدانند که خلاصه ما نیز از دستاندرکارانیم. در سر داشتیم که اگر موافق تدبیر ما شود تقدیر، دو قطعهی دیگر نیز بر سیاق همانها، پیشکش عزیزان کنیم که تا کنون بخت یاری ننمود. فی الحال که داشتیم یادداشتهای نوشتهی پیشین را که کار به خین و خینریزی کشیده بود، مرور مینمودیم، بر ما متواتر گردید که پیرو توصیه دوستان من باب تغییر موضوع، برخیزیم و در عوض گذراندن عمر به بطالت، راه عیش و طرب پیش گیریم و دوستان را به محفل شنگولانهی دیگری مهمان کنیم، باشد که رستگار شویم 🙂
لازم است پیشکی گفته باشیم حضور منورتان که به نظر حقیر، این دو تصنیف منو با چشات میخوری و گلپری جون، هر دو با صدای مرتضی احمدی، در مقام قیاس، هیچیک به پای آن دو تای اولی نمیرسند، ولی خوب دیگر، نیک میدانید اگر قر توی کمر بماند و به منصهی ظهور نرسد، بالاخره یک جایی که نباید، کار دست آدم میدهد؛ از سویی، شرمساری از بالابلندان گویا خود سعادتی است که این بار، نصیب دست کوته ما شده است ؛)
به امید شادی و شادکامی همهی رفقا…
مخلصیم…