امشب که خواستیم پیش از خسبیدن، مراسم مسواکزنون را به جای بیاوریم، چشممان چهارتا شد از آن چه که دیدیم و شما هم دارید میبینیدش! خندهام گرفته بود و از آن طرف پیش خودم میگفتم آخر مامان چه پیش خودش فکر کرده که رفته چنین خمیردندانی خریده؟
نمیگوییم اهل دود و دم نیستیم ولی خداوکیلی نه اینقدر…
آقا جان مادرت این ای میل علی چلچله را به من بده بفرست به ای میلم یا توی وبلاگم /اگه خود چلچله می خونه که بابا من معتاد اشعارتم برای منم دعوت بفرست
نکنه شما هم از اوون دست دوستانی هستی که دور هم ۴-۵ نفری میشینید و نفری یه پک به سیگار می زنی و می دی بقل دستی…
بععد هم از ته دل می خندید به کاری که کردید…
ببینیمت رفیق
لیشام: خرابتم به مولا، اولا
ثانیا تویی که نارفیقی کردی مرد مؤمن! عیالوار شدی و همین جمعها که اشاره فرمودین رو به دست فراموشی سپردی 🙂
مخلصیم اساسا
درود لیشـام گرامی
چـی شـدی نـنه؟ هـنوز داری جـــرماتو پاک میکـنی؟ ؛)
لیشام: آخ نگو جرم که دلم جرم میگیره ؛)
پاک کردنش پیشکش؛ همین گندی که از بابت این پست زدیم رو جمعش کنیم، هنر کردیم P:
آقا از شما بعیده. من هم همیشه از این خمیر دندونا استفاده میکنم.
لیشام: آقا از شما بعیدتره! چون من همیشه که نه، بعضی وقتها از این خمیردندونها استفاده میکنم P:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بعد از سیگار یه چایی ، بعد از چایی یه سیگار
حالا تو که این قدر بلدی “لاجرم دردی کش میخانه ایم” یعنی چه؟
حال تو هی بیا و ادعا کن که اثر جرم از لطف رفقاست، خودت فتنه ای پسر
به لیشام:
کی میگه ربط داره؟؟ اصلا هم ربط نداره! من اشتباها این دو رو به هم ربط دادم. تاواریش! اشتباه بر من! ما خیلی مخلصیم تنها کاری که شما میکنی اینه که شک نکن 😉
ای بابا! هنوژ که شیگاری هشتی. خرابتیم.
که به بهانه کم کاری بهت گیر بدم که دیدم مطلب جدید نوشتی.
مسواک چنه، خمیر دندان چنه.
مرد هم مرد های قدیم. یه عمر بی مسواک و خمیر دندان مردی میکردن.
اون روز به صورت اتفاقی همفکری نکرده بودین؟ 😉
لیشام: چه ربطی دارد حسن خان! اگر بگویی “ربط دارد” تو اونجا، من اینجا؛ اول بار که ببینمت چنان ربطش را در چشمت فرو میکنم که خلاصه آره و اینها…
من هی به این رفیق هادی و رفیق صادق میگم که این جلسات همفکری، حضور افراد بیظرفیت را بر نمیتابد؛ گوش نمیدن! آقا جون! بفرما! این هم نتیجهاش P:
سلام
این مدت که چیزی ننوشته بودید و بعد هم این مطلب !!
من شک کردم نکنه خانم والده ، شما رو به تخت بسته بوده!!!
:))
خیلی جالب بود
حـتماً جــرم هـمه جارو گرفـته بوده ولی خـودت خـبر نـداشتی
؛)
لیشام: به به کیانوش خانوم 🙂
عارضم به حضورتون که:
لطف خدا بیشتر از جرم ماست D: (:
ارادت دارم قربان. باز خوبه این خمیردندون بهانهای شد یه یادداشت بنویسی!
لیشام: ما بیشتر کامران جان 🙂 باور کن که نمیرسم سرم رو ماساژ بدم، چه رسه به این که بخوام یادداشت هم از خودم در کنم
سیگاری سیگاری است لیشام جان. اینقدر و آنقدر فکر نکنم داشته باشد.
لیشام: سلام امیر عزیز 🙂
این که میبینی گاه و بیگاه از دستمان در میرود و یک خط در میان پاسخ رفقا را میدهیم و از بخت بد، سعادت کامنت درکردن به سوی شما از کفمان میرود باور بفرمایید زاییده هیچ نوع دودرگی نیست. قطعا آن بزرگوار نیک میداند که هر چه به ما میآید، جز همین یکی دو قلم ـ که یکیش، همین دودرگی است.
به هر ترتیب، مخلصیم. شاذمان شدیم از دوباره دیدنتان 🙂
امید داریم که شما و شکیلا را همیشه شادمان و تندرست در کنار هم بیینیم 🙂
«زنجیر» فوق العادهای بود… ممنون 🙂
ضمنا مادر من هم یه بار از این خمیر دندونهای ضد جُـــرم! خریده. گاهی لازم میشه، به هر حال انسان سیگاری هم که نباشه جایز الجـرمه دیگه p:
لیشام: هااا این جایز الجرم که گفتی خوب بود 🙂 دوایش هم همین خمیرهای ضد جرم است که ذکر خیرش رفت (;
سلام. مگه دندان برای جرم گرفتن نیست؟؟
لیشام: تا ابزار جرم چه باشد P:
این یعنی اینکه نگران نباشید. میتونید سیگاری بشید چون خمیر دندان مخصوص موجود است.
لیشام: البته از یه منظر دیگه میشه گفت که: نگران باشید! چون مامان همه چیز رو میدونه!
یاد زمانی افتادم که برای دو روز متوالی مامان جان ما گیر داده بودن که بوی دود میدم و باید اعتراف کنم که چی میکشم 🙂 فکر کنم شما کارت از دود گذشته، به جرم رسیدی.
لیشام: خیلی خوب بود کیوان جان :))) درست فرمودید ؛)
مگه خمیر دندونای شما رو هنوز مامانتون براتون میخره؟؟!!!!!
لیشام: اصلا خمیردندونی که خریده مامان نباشه، به دندون ما کارگر نیست P:
: )
لیشام: مخلص علی آقای چلچله هم هستیم 🙂