سلام 🙂

۱۸ شهریور ۱۳۸۹ | خاطرات, دوستان, ماهی‌گیری | ۴ comments

دریاچه سد لتیان، جای همیشگی، عصر سه شنبه 16/6/89، دم غروب آفتاب
عکس از خدایار

۴ Comments

  1. راه میانبر

    نه به اون چهره زلف اندود سمت راست وبلاگ و نه به این عکس بی زلف. قیافه ت مثل پلیس های فیلم های هالیودی شده. در زمانی که میرن تفریح.

    لیشام: بی زلفی نتیجه تبعی افزونی سن است و کم مایگی سر و گر نه ما اصولا دوست دار موی دلکشیم؛ چه از ما باشد، چه از دیگران 🙂 از بخت بد روی خوش نصیب ما نکردند؛ همین است آن تکه ای که نداریم را دوبل با دیگران حساب می کنیم… در مورد آن داستان پلیس هالیوودی هم چیزی ندارم که بگویم جز این که تا یادمان می افتد لب خندمان می گیرد! خب! لابد دلیلی دارد! 🙂

    Reply
  2. محمود

    ارادتمند حضرت لیشام هستیم عمیقا. به خصوص با این قلم بی ریا که حکایت دارد از ضمیر مصفایشان شدیدا.

    لیشام: کم دوستان نادیده ای هستند که حرف شان ته دل آدم را قلقلک بدهد 🙂 ما هم ارادت مندیم اساسا و جز شرمندگی نداریم از این همه لطف شما…
    مشتاقم به لحظه ای که فرصتی دست دهد و افتخار آشنایی با شما از نزدیک نصیب حقیر شود 🙂

    Reply
  3. پریسا

    به همسر جان بالاخره یه پست شنگول نوشتند
    آخی لیشامی این چوب ماهیگیریت چقدرررررررررررررر شبیه چوب منه!
    یه وبلاگ بامزه در مورد ماهیگیری پیدا کردم:
    http://fishsport.blogfa.com/post-83.aspx

    لیشام: سلام همسر جان 🙂 لینک خوبی بود 🙂 ممنون 🙂 خودت که نمی آیی؛ مجبوریم به یاد شما با چوب شما ماهیگیری کنیم 😉

    Reply
  4. سانی

    چند تا ماهی گرفتین؟

    لیشام: متأسفانه هیچ چی 🙂 ولی خوب اون قدری هم نبودیم کنار سد؛ به گمونم حدود نیم ساعت…

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *