همدانیه

۱۷ مهر ۱۳۸۹ | خاطرات, دوستان, گشت و گذار, ماهی‌گیری | ۲ comments

بعد از روزهای کاری شلوغ و پراسترس، هیچ چیز به اندازه‌ی یک سفر آخر هفته‌ی سرشار از شادی و شنگولی در کنار دوستان آدم را ری‌ست نمی‌کند؛ خاصه آن که قبلش جهت پیشواز، ماهی‌گیری هم رفته باشی 🙂

وسط‌های هفته‌ی پیش، خدایار گفته بود که آرمان ایران است و ممکن است آخر هفته برنامه‌ای برای ماهی‌گیری بگذارند. صبح پنج‌شنبه میس کال خدایار را که دیدم، حدس زدم خبری است. زنگ زدم خدایار و داستان را گفت که احتمالا عصری اگر شد بروند ماهی‌گیری. سال‌ها بود آرمان را ندیده بودم؛ بهانه‌ای به‌تر از این نبود که هم دیداری تازه کنیم و هم به کُری خواندن‌های ماهی‌گیری اوقات‌مان را خوش. هماهنگی‌های لازم با حضرت عیال به عمل آمد و نهایتا راهی شدیم طرف لواسان.

قرار بود حدودا شش و نیم، هفت خانه باشم و برسیم به مقدمات سفر همدان، اما برگشتنی، ترافیک جاده‌ی لشکرگ حال‌مان را گرفت. دو و نیم ساعتی توی راه بودم تا برسم خانه. دیر شده بود حسابی. آثار شکایت کمابیش در چهره‌ی عیال متجلی بود. با این که وقت چندانی نبود به هر ترتیب همه چیز بر وفق مراد گذشت و به موقع بساط سفر آماده کردیم. دست آخر هم سر وقت رسیدیم به محل قرار بچه‌های آنوبانینی.

این که چه شد بن‌فراخی ما درمان گشت و طلسم شکسته شد و ما به سعادت درک یکی از سفرهای آنوبانینی نایل آمدیم، خود داستانی است؛ اما به طور ویژه سنبه‌ی پرزور و محبت حضرت حامد خان پیمان‌خواه به‌ترین و کافی‌ترین دلایل است. در این جا به طور ویژه از طرف خودم و پریسا از ایشان عمیقا سپاس‌گزارم 🙂

احساس خوبی است وقتی که جایی دعوتی و حدس می‌زنی که آشنای زیادی نخواهی دید و بی خودی پیش از آن که چیزی اتفاق افتاده باشد الکی حس تنهایی بدود توی وجودت؛ کاملا همه چیز برعکس شود؛ کلی دوست و آشنای جدید و قدیم ببینی خاصه آن‌هایی که اصلا انتظارش را نداشته باشی. به معنای واقعی کلمه سوپرایز می‌شوی و حقیر این چنین شدم 🙂

امیر شفیعی، مهدی غلامی و همسر گرامی‌شان، محسن بردیان، علی شیری، خانم‌ها شفیعی، ذاکر، امین و …

و البته سعادت آشنایی با عزیزانی که پیش از این افتخار همراهی با ایشان نصیب بنده نشده بود عین لطف است به خصوص مقداد عزیز که ذکر خیرشان بسیار رفته بود 🙂

امید آن که سعادت همراهی با عزیزان و دوستان آنوبانینی در سفرهای بعدی نیز نصیب‌مان شود، ان شاء الله…

۲ Comments

  1. سانی

    فکر کنم اگه یه “حدس” دیگه توی متنت بود اینجوری می نوشتیش! “حدص” :دی
    حدث حدس حدص

    هیج چیز لذت بخش تر از در کنار دوستان قدیمی بودن نیست. همیشه شاد باشید و به گشت و گذار

    لیشام: شما درست حدس زدین. اشتباهی اول حدث نوشته بودم 🙂

    Reply
  2. ناسروده

    مشاعره هم اگر داشت عیشمان کامل میشد 🙂

    لیشام: دقیقا 🙂 ایشالا دفعات بعد

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *