آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی… (احساس کنید جانتان دارد در میآید، دهان خود را تا حد امکان باز کرده، ماهیچههای گردن را منقبض کرده، چشمانتان را گرد و قلمبه نموده، سپس از انتهای حلق، صوت مذکور را چنان که شایسته است ادا نمایید)
«اوف… این پنجمیش بود، سه تای دیگه مونده…»
اصلاً فکر نکنید بنده از آمپول میترسم؛ ابداً…! فقط وقتی پنجم دبستان بودم یک عدد آمپول به بنده زده شد که جاش تا اول دبیرستان درد میکرد. نتیجهگیری:
یکم ـ آمپول چیز بدی نیست ولی مریضی بدتر از آن میباشد.
دوم ـ بدهید آمپولتان را یک آقا بزند. به چند دلیل:
ـ آقاها اصولاً بهتر آمپول میزنند.
ـ خانمها اصولاً خوب آمپول نمیزنند.
ـ خانمها اگر هم خوب آمپول بزنند جایش تا سه چهار سال درد میکند.
سوم ـ به شخص آمپول زننده بفهمانید، سرنگ با دارت فرق میکند.
چهارم ـ از سرنگ خارجکی بجای سرنگ ایرانی استفاده نمایید. به چند دلیل:
ـ هنگام عملیات زجر کمتری میکشید. (به این دلیل است که سوزن خارجکی بافت را صرفاً سوراخ میکند ولی اگر سوزن ایرانی باشد، شما صدای پاره شدن بافتهای آن ناحیه محترم را میشنوید. یک چیزی شبیه به: خیرچ…)
ـ بعد از عملیات خون کمتری از شما میرود. (تقریباً به میزان یک به صد صرفهجویی میکنید)
پنجم ـ تا وقتی که خونتان بند نیامده پشت فرمان ننشینید.
ششم ـ هنگام عملیات تقلای بیخود نکنید.
هفتم ـ صبر پیشه کنید باشد که رستگار شوید.
هشتم ـ قرصهای تببر را سر وقت بخورید.
خیلی خوب بود
لیشام جان، نوکر مرام ورزشکاریت کجایی عزیزم. نیستی. دنبالت میگردیم. خلاصه میخوامت. ما نبودیم تو بودی حالا ما هستیم تو نیستی نکنه کاری داری به ما نمیگی اگه کمکی از دست ما بر بیاد دریغ نکن