لطف خداوند بر امت همیشه در صحنه و شهیدپرور ایران، جاری شد و دکتر حاج محمود خان احمدینژاد را واسط فیض قرار داد و اعضای کابینه به مبارکی و میمنت معرفی شدند. از آن جا که بنده اصولاً سیاسیبازی، اعم از تحلیل و بررسی و روایت و حکایت، بلد نیستم. لذا در وجنات و سکنات این کابینه، سخنی نمیگویم؛ “مشک آن است که خود ببوید”. ترجیح میدهم که در گذر زمان، آن چه که برای کلیه عزیزان ایرانی “فرقی نمیکند” چونان که شایسته است در چشمشان فرو رود، ان شاء الله.
…
القصه که خنجر را از رو بستهاند دوستان و به مصداق جملهی شریفهی “پاسخ هر افراطی، تفریط است و بالعکس” آمدهاند تا تفریط شانزده ساله را طی این چهار سالی که نقد است جبران کنند. یاد گفتهی رئیس جمهور منتخب افتادم که فرمود “همه از دیدن ترکیب کابینه تعجب خواهند کرد” و الحق و الانصاف که بسیار متین و بهجا بود، فرمودهی ایشان.
…
متنی بسیار طولانی نوشته بودم در این باب (نزدیک به سه صفحه) با همان تندی و شوری که در چندسطر پیشین مشاهده فرمودید. با بازخوانی آن متوجه شدم که اهمیت وجود خشتک، در جای خود، نادیده گرفته شده، لذا بیخیال شدم و در کمال ناامیدی و زمزمهی این اراجیف که: آخر به چه دلیل من باید خودم را سانسور کنم، صرف این که از بعضی چیزها میترسم … با این چند جملهای که میخوانید، تف چسبان میکنم نوشتهام را …
به هر صورت چه بخواهیم و چه نخواهیم از وجود مجموع مسایل رخداده در این مدت ـ که از حالا، فشار بسیار سنگینی را متوجه پاچهی ملت نموده ولی چون گرماند درک نمیکنند که چه شده ـ باید لذت وافر برد. بنده دیروز بسیاری از دغدغههای خودم را هموار دیدم زمانی که مطلب آقای سید ابراهیم خان نبوی را میخواندم. خدایش رحمت کناد …
در نهایت جمعبندی من آن است که مدتی یکی دو ساله، اینها که بیایند سیاستشان بر آن است که به مردم حال بدهند و اصولاً اوضاع ظاهری مملکت بخصوص در حوزهی اقتصادی، ردیف میشود. وقتی که ردیف شد و صلاحیت خود را به مردم اثبات نمودند، در پناه رضایت عمومی و مشروعیت کسب شده، شروع میکنند به پیگیری هدفهای اصلی خود ـ که همان چیزهایی است که اصولگراها دوست دارند. آن وقت است که دوست دارم ببینم این عزیزانی که به خیالهای واهی و با ادلهای کودکانه، انتخابات را تحریم کردند و همینطور سایر دوستانی که به هر دلیل ترجیح دادند که بر کنار باشند و نظاره کنند، جواب خود را چگونه خواهند داد زمانی که ببینند پنجاه شصت میلیون ایرانی، یک چشم اشک دارند و یک چشم خون … البته که از ماست که بر ماست. باشد که رستگار شویم. ان شاء الله …
من می ترسم…
…الا ای طوطی گویای اسرار…مباداخالیت شکرزمنقار…سخن سربسته گفتی باحریفان…خدارازین معما پرده بردار!…چه ره بود این که زددرپرده مطرب…که میرقصند باهم مست وهشیار؟!…سکندررانمی بخشندآبی…به زور و زر میسر نیست اینکار… بیاوحال اهل دردبشنو به لفظ اندک و معنی بسیار…به مستوران مگواسرارمستی…حدیث جان مگوبانقش دیوار……
دیروز داشتم سر همین قضایا غر میزدم،که طرف گفت: بابا سخت می گیریا!! هر کی خر شد تو پالونش شو!!!! . فکر کردم تو این مملکتی که ملت به پالون بودن رضایت میدن، خر بودن افتخاریه واسه خودش. |
حالا من موندم که استاد اسبق ما که یک سیمپلکس ساده رو نمی تونست حل کنه می خواد چه گلی به سر مردم بزنه
لیـشام گــرامی درود….. میخواسـتم برات این بـیت رو از جناب حافظ بنویسم که:….. چو قسـمت ازلی بی حـضور ما کردند… اگر نه اندکی به وفق رضاست خــرده مگیر!!! | ولی بـعد تصمیم گرفتم بـبینم خودش چه نـظری داره؟؟؟ هـرچی باشه مثلاً ادعای آزادی بیان و اندیشه داریم ما………..فـــــرمودن که…….. | | ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست…. منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست…. | شب تار است و ره وادی ایمن در پیش… آتش طور کجا موعد دیدار کجاست…. | هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد… در خرابات بگویید که هشیار کجاست… | آن کس است اهل بشارت که اشارت داند… نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست … | هر سر موی مرا با تو هزاران کار است… ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست…. | بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش… کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست…. | عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو….. دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست…. | ساقی و مطرب و می جمله مهیاست… ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست… | حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج… فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست…. |