بسته شدیم به درخت

۱۶ اسفند ۱۳۸۳ | دسته‌بندی‌نشده | ۵ comments

احساس آدمی رو دارم که بستنش به درخت … این احساس وقتی به آدم دست می‌ده که رئیسش کنن (یا خودش رئیس بشه، البته فرقی نداره، نتیجه‌اش یکیه) این آدم نمی‌تونه مثل آدم راه بره، مثل آدم غذا بخوره، مثل آدم جیش کنه، مثل آدم آخ بگه و خلاصه مثل آدم باشه. بعضی آدم‌ها همیشه دوست دارن که به درخت بسته بشن. وقتی هم کسی پیدا نشه که اونا رو ببنده به درخت خودشون دست به کار می‌شن و خودشون رو به درخت می‌بندن.

آدم به درخت بسته شده وقتی که اعصاب معصابش پیاده می‌شه، چون هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه شروع می‌کنه به جویدن تنه درخت. بعضی از درخت‌ها که تنه‌ی ضعیفی دارن، دوام نمی‌یارن و می‌شکنن و هنگام سقوط وارد می‌شن به لبه پشتی یقه پیرهن آدم بسته شده به درخت. بعضی وقت‌ها این جویدن‌ها این‌قدر اساسیه که حتی درخت‌های کلفت‌تر هم همین رفتاری که توضیح داده شد رو انجام می‌دن.

دیده شده که عکس ماجرا نیز اتفاق افتاده. یعنی، درخت رو به آدم می‌بندن. این مورد خیلی نادره و فقط وقت‌هایی اتفاق می‌افته که آدمه از درخته کلفت‌تر باشه …

۵ Comments

  1. آرش

    خیلی ببخشیدها، حالا نمی‌شه خودتو به یه چیز صاف‌تر ببندی؟ (از لحاظ امنیتی می‌گم)

    Reply
  2. parvaneh

    خوب حالا چرا آپدیت نمی‌کنی؟ 🙁

    Reply
  3. راه میان‌بر

    بابادمت گرم. با دقت سایتت رو ندیده بودم تا به حال. خیلی کارت درسته. دست ما رو هم بگیر

    Reply
  4. سینا

    لیشام جان، پسرم! بازم که… شدی! این دفعه با چی‌چی سرت رو گول مالیدن! بابا یک خورده هرم مرم می‌ریختی رو سرشون یکی دیگه رو می‌بستن به درخت!

    Reply
  5. مهدی

    لیشام جان! خیلی شانس آوردی که فقط بسته شدی به درخت! یه وقت به سرت نزنه اعتصاب کنی. بقیه اعضا و جوارح بدبخت میشن ها…

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *