تب نوشت

۲۹ شهریور ۱۳۸۴ | دسته‌بندی‌نشده | ۱۳ comments

وقتی که در میان هیاهوی کودکانه، به خود می‌آیی و خودت را تنها می‌بینی، درونت را، وجودت را، روحت را و حتی لبخند می‌زنی ولی باز، تنهایی، سرشارت می‌کند … به خود می‌آیی و می‌بینی و دیدن، تازگی دارد برایت و بوییدن، گویی که سال‌هاست که ندیده‌ای و نبوییده‌ای و همه چیز ناگهان آرام می‌شود، کند می‌شود، گویی که رها باشی از زمان و همه‌چیز با هیچ‌چیز دیگری تفاوتی نمی‌کند و همه، در لحظه‌اند، سکوتی ژرف را همه‌جا آکنده‌اند. در تمام گام‌ها، صداها، نگاه‌ها، فریادها … در آن لحظه شاید در حال قدم زدن باشی و شاید سیگار کشیدن و شاید در حال رانندگی و شاید با دوستانت قصه‌ای نفرت‌انگیز را از تغییر آدم‌ها بازمی‌گویی … چه فرق می‌کند، وقتی که تنهایی، سرشارت می‌کند … انگار که هیچ‌کس نبوده و نیست جز خودت و انگار که هیچ‌کس و هیچ‌چیز نخواهد بود جز نجوایی آرام از آن‌چه که در درونت می‌گذرد … می‌فهمی با تمام وجود، می‌فهمی که هیچ‌چیزی و هیچ‌کسی نیست که تو را کافی باشد که تو را بس کند که آرامت کند حتی دوست‌داشتنی‌ترینت … وقتی که تنهایی، سرشارت می‌کند …

چه بخواهی چه نخواهی دل خواهی سپرد به آن که … به آن که … به آنی که …

۱۳ Comments

  1. کاوه

    خدایار جان در این صورت زندگی چیزی است بسیار …ی و …ی! لذا یا باید جنم و … ملامتی گری داشته باشی و خریت مردم را به چشمشان فرو کنی و از به طنز کشیدن اذهان مرده خسته نشوی یا جنم و … سقط کردن خودت را داشته باشی یا مثل ما یواش یواش عین یک تخته قدیمی و مرطوب به پوسیدگی و تجزیه تن بدهی تا زمانی که دیگر بویت قابل تحمل نباشد. بقیه گزینه های مثبت انگاری های احمقانه را که پیشفرضش وجود انرژیهای بی انتها در انسان است و بیشتر شبیه تفکرات منقلی-عرفانی پدران ماست شدیدا به دور میریزم.

    Reply
  2. niki

    کاش فقط کاری به کار آدم نداشتند امان از دردهایی که روی دلت میزارند

    Reply
  3. خدایار

    چی بگم .. | باید گذراند همین. | شاید زندگی همین باشد

    Reply
  4. کیانوش

    | ایـن بار اول نیـست که این اتـفاق می افـتد لیـشام جان ! بـرای هـمین بـه فـکر مـطرح کـردنـش افـتادم. الــبتـه که هـربار مـن شـاخ در میارم از طرز برخورد افـراد ولـی عـصبانی نـشدم، اگه نـه که الان پـوسـتی رو کله طرف باقی نـمونده بود :))))

    Reply
  5. کاوه

    همیشه گفتم پس تکرار نمیکنم که قشنگ مینویسی. | آما آن جناب عزیز قولی مرحمت فرموده بودند مبنی بر انتشار سیاهه وبالیگ متصله به مجموعه نفیس حاضر در سایتشان و اینطور که پیداست سعی در حفظ یاد نیکویشان به خوش قولی دارند. لذا این حقیر رفع زحمت مینمایم و آن یاد نیکو را مرور میکنم. یادش نیکو!

    Reply
  6. M.Z.

    تنهایی دو رو دارد: گاه آن را تمنّا می‌کنی که مهم‌ترین نیاز آن لحظه‌ات است… گاه امّا می‌آزاردت و با سکوت‌اش از هر سو به تو هجوم می‌آورد. | این است سمت‌های تنهایی…

    Reply
  7. rira

    سلام…برام دعا کن لطفا…حالم دوباره خوش نیست…شدیدا محتاج یاری آسمان به لطف دعای توام….ممنون

    Reply
  8. کیانوش

    لـیــشام گــرامـی درود… آقا الـــحــق و الانــصاف که مـن رو شــناخــتی :)))…. (این درباب آینـه و قـرآن بـود) و امــا پــــاییـز دومـین فـصل مـورد علاقه مـنه، اولیـش بــهاره! تـابسـتون و زمـسـتون رو هـم تـقریـباً هـم اندازه می‌دونـم، خوبی تابـستون فقط در ایـنـه که روزهاش بـلند هسـتن …. پاییز شـــما هــم مـبارک، مـواظب باش زیاد سـرما نـخوری، باور می‌کنـی که اینجا طی ۲۴ سـاعت هـوا نـاگهان کلی ســرد شــد؟!؟!؟ و هـمه جا هـم نارنـجی و زرد!

    Reply
  9. rira

    …”وقتی تنهایی سرشارت می‌کند”… این حس چقدر برای من آشناست! بارها دیده‌ام و بوییده‌ام و تنفسش کرده‌ام! …. باز هم حرف‌های دیر آشنا در کلامت … و من با نوای سازت هم‌گریه‌ام برادر! ….. پاینده باشی…

    Reply
  10. sunny

    ye seri ax to arshive axatoon bood male tavallodetoon on axe daste jami toon on aghaye moo boland(samte chap) aghaye ghodsan? aghaye farzade ghods?

    Reply
  11. خدایار

    there is no escape from this: fear, regret, loneliness فردا: پاییز

    Reply
  12. فرزام

    داستان زندگی: تنها می‌آیی و تنها می‌روی. با ضربه‌ای به زور بیرونت می‌آورند و به پرتابی، رهایت می‌کنند. وقتی می‌آیی می‌گریی و وقتی می‌روی می‌گریند. این‌ها را گریزی نیست. بقیه‌اش با خودت …

    Reply
  13. کیانوش

    دســــت رو دل آدم می‌ذاری ها بابا …

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *