ترقه، سوت و فشفشه

۲۴ اسفند ۱۳۹۰ | خاطرات, شادمانه, موسیقی | ۲ comments

لبخند و شادی مردمانی که در سایه روشن شعله‌های آتش، دور هم، گرم گرفته‌اند، رنگِ تمام خاطره‌ی سرخ و زردی است که زندگی از آن می‌جوشد…

همسایه‌هایی که سال به سال سلام‌مان به هم نمی‌افتاد، شربت و شیرینی می‌آوردند، می‌ایستادند کنار باباها و مامان‌ها و خنده‌شان را، خاطره‌هاشان را شریک می‌شدند و از کنار، آتش بازی و شلنگ تخته زدن بچه‌هاشان را می‌پاییدند. چه بسا خودشان هم یاد جوانی می‌کردند و زردی‌شان را به آتش می‌سپردند و سرخی می‌گرفتند…

فال حافظ؛ دایره و تنبک؛ رقص و آواز…

و خنده و شادی و خنده و شادی…

کمی دیر است؛ می‌دانم؛ با این حال این تصنیف هم هدیه‌ی چهارشنبه سوری تان.

جمع‌خوانی‌اش با هم‌راهی قابلمه‌نوازان فامیل صفایی دارد 🙂

تصنیف چهارشنبه سوری؛ از آلبوم این گوشه تا اون گوشه؛ صدا و تنبک بهزاد میرزایی؛ موسیقی و اشعار از لیلا حکیم الهی

یادآوری دوستانه 🙂 لطفا حق معنوی اثر را رعایت فرمایید و اگر تصنیف را شنیدید و قلقلک‌تان آمد، سی.دی آن را بخرید.

سه‌شنبه‌ی آخرِ ساله امشب

جشنِ صدا و نور و حاله امشب

چهارشنبه سوری شده باز دوباره

از رو آتیش بپر که چند روز دیگه بهاره

یکی یکی میایم پیش

می‌پریم از رو آتیش

زردی‌هامون رو می‌دیم

سرخی به جاش می‌گیریم

ترقه، سوت و فشفشه

منور دو آتیشه

صفا داره اگر بشه

یه وقت کسی چیزیش نشه

دود و صدا و آتیش

بچه کوچولو نیاد پیش

چهارشنبه سوری شده باز دوباره

از رو آتیش بپر که چند روز دیگه بهاره

شب که می‌شه با روی شاد و خندون

قایم می‌شیم یواش یه گوشه پنهون

به حرف رهگذرها می‌کنیم گوش

یعنی که ما وایساده‌ایم به فال‌گوش

خدا کنه یه حرف خوبِ باشگون باشه توش

چهارشنبه سوری شده باز دوباره

از رو آتیش بپر که چند روز دیگه بهاره

قاشق‌زنی ببین چه کیفی داره

وقتی که با چادر پاره پاره

رو می‌پوشونی که یه وقت کسی بجات نیاره

آجیل و نقل و شکلات

سکه‌ی پول و آبنبات

پر می‌شه تو کاسه برات

بپا کسی آب نپاشه از پنجره رو سر تا پات

چهارشنبه سوری شده باز دوباره

از رو آتیش بپر که چند روز دیگه بهاره

خنده‌کنون با جارو افتاده به جون دختر

مادره تا بیرون کنه مثلا اون‌و از در

یعنی دل‌اش می‌خواد بده دخترش‌و به شوهر

رسم و رسومی می‌بینی یک از یکی به‌تر و بامزه‌تر

چهارشنبه سوری شده باز دوباره

از رو آتیش بپر که چند روز دیگه بهاره

چند روز دیگه بهاره

۲ Comments

  1. لیلا

    سلام من این سی دی را برای پسرم خریده ام تمام اهنگ هاش فوف العاده است.

    Reply
  2. کاوه

    قرن‌هاست که فروغِ ایزدیِ این سرزمین را به حبس کشیده‌اند و کفتارها از این تنِ هنوز زنده، تکه تکه پاره می‌کنند و آن ماهی که زمانی دراز است که از سر گنده گردیده بوی تعفنش با بوی خون و درد این سرزمین در هم پیچیده و دل‌ها را سنگین و سینه‌ها را غمبار ساخته… اما از نورِ حق نا امید نتوان شد تا تاریکی از سرِ ما بتاراند و آفتابِ سرحدات خسته‌ی ما شود و به آتش عشق و نور الهی جان ما را تازه کند که چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند!

    لیشام: بله کاوه‌ی عزیز… چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند…

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *