این ماهیگیری هم بد سرطانی است. ککش که به تنبان آدم بیافتد، واویلا! فکرش را بکنید! یک روزه کوبیدیم رفتیم دلیجان، سد پانزده خرداد و برگشتیم! به یادش هم که میافتم چارچوب بدنم رعشه میگیرد. چه حالی داریم ما! ما شاء الله! مرحبا به این همت!
حالا اینها به کنار، سوختنش آنجاست که این همه مصیبت به جان بخری و آخرش دست خالی برگردی! اصلاً انگار، روز، روز ما نبود. این ماهیهای خدانشناس هم با چه هیبتی، میآمدند جلوی چشمانمان بالا و پایین میپریدند، شالاپ شولوپ میکردند، دم میزدند و ما را حسرت به دل میگذاشتند و میرفتند. یحتمل در آن یک لحظهای هم که از آب بیرون میپریدند، انگشتی مبارک از انگشتانی که ندارند را به نشانهی موفقیت نشانمان میدادند.
بماند که جایی هم که لنگر انداخته بودیم، مناسب ماهیگیری نبود، شیب بسیار کم و زیر آب پر از علف. این طرف دریاچهی سد، جایی بهتر از آن را نتوانسته بودیم پیدا کنیم. از دور معلوم بود که آن طرف دریاچه خیلی بهتر است ولی چون راه را بلد نبودیم به آن سو، میدانستیم یک ساعتی باید بگردیم تا راه را پیدا کنیم. که حال داشت بساط جمع کند و برود آن همه راه را.
اما در کل خوش گذشت. سویی از دریاچه که ما بودیم، غیر از این نکته که ماهی نمیشد آن جا گرفت، دلنشین، بکر و ساکت بود. با انبوهی از درختانی کوتاه از تیرهی کاج. آب عقب نشسته بود و علفهای به جا مانده و خشک شده بر شاخهی درختچهها، مناظری بدیع ساخته بود. انواع مرغهای دریایی هم مرتب در پرواز بودند و ماهی میگرفتند. بسیار آرامشبخش بود. هفت هشت ساعتی که اتراق کرده بودیم، یک نفر هم از آن اطراف رد نشد. خیلی کم آن جا آشغال میدیدی. خلاصه آن که محلی بود که اکیداً برای امور منتج به الواتی، توصیه میشود.
طرفهای سه بود که عزم بازگشت نمودیم. مصیبت ماهی نگرفتن، خستگی راه را دو چندان کرده بود. به تهران که برگشتیم، خدایار پیشنهاد کرد که فردایش یعنی جمعه برویم سد لتیان بلکه اعادهی حیثیت شود. همین هم شد. جای شما خالی از ساعت ده کنار سد بودیم تا شش. حالا این لتیان برعکس پانزده خرداد، تا دلت بخواهد آشغال و آدم ریخته بود آنجا. تنها نکتهاش این بود که قلاب که میانداختی سرضرب ماهیها توک میزدند و مشغول بودیم حسابی. حاصلش پنج ماهی کوچک شد که سر جمع یک وعده شام در میآمد از آن. مامان هم به سبک شمالیها طوری ردیفشان کرد که از خیر سرهاشان هم نگذریم.
این کله ماهی خور بودن هم وصفی است که گاهی به ما میآید ؛)
خوش بحالتون
سلام، دعا میکنیم ولی ایشالاه به دعای ما بارون بیاد 🙂 اگر اومد خبر کن. (برا خودمون که کار نکرده)
درست شد لیشام جان… دق آوردم این چند روزه :))
میگم حالا که یادت انداختم چه چیزهای خوبی میشه برای افطار از خداوند طلب کرد، آستین بالابزن و برای برنده شدن من دعا کن
بهار جان، هفتهی پیش خوب دعا نکرده بودن دوستان… اما این هفته که شده ۳۵ میلیون دوباره بازی کردم ؛) حالا ثواب داره اگه یه دور دیگه دعا کنید… ماه رمضان هم که هست!! باید جواب بده دیگه
لیشام: و اما مسئلتن! اومدیم و زارپ، برنده شدین! از کجا معلوم پورسانت من چهقدره و پورسانت بهار چهقدر؟!
در ثانی، ما اگه بلد بودیم آستین بالابزنیم یه فکری به حال خودمون میکردیم کیانوش جان D:
ای بابا 🙂
من که رشتیم کله ماهی نخوردم تا حالا 🙂 تو چهطوری میخوری؟! یادم اومد :دی
یه بار گفتی اسمت اصالت رشتی دارد اوه اوه 🙂
ولی باور کن باهوشتر میشی این کله ماهی خواص زیادی دارد متوجه شدید که؟ 🙂
لیشام: اولندش که اصالت گیلکی داره و نه رشتی! دیومندش بنده که کله ماهی خوردم متوجه هستم، شما بایست به خیل کله ماهی خورها بپیوندید که متوجه بشین ؛)
سلام، دقیقاً با شما موافقم چون مواد غذایی اینجا به مذاق ما هم نمیسازه، وای به حال ماهیها. به هر حال آدمی پوستش کلفتتره. ایشالا سی میلیون رو هم میبری. یادت نره بلیطش رو بخری. دعاهامون هدر میره 🙂 شاد و سلامت باشید.
Nice blog!
من که میگم شکار ماهی در ماه رمضان ثواب هم داره… چون ماهیهایی که شکار میشن دیگه باقی ماه رو مجبور نیستند روزه بگیرند D:
اما خدمت بهار گرامی عرض کنم که… تجربه نشون داده که طعمههای ولایاتِ غربیه به مذاق ماهیهای ایران خوش نمیاند!!!! نپرس چرا که من از هر ماهی تا حالا سؤال کردهام صداش در نیومده ؛) اما خودم فکر میکنم شاید مثل این میمونه که از مهمون لرت (یا بلوچت) با یه غذایی مثل “ترشی تره” یا “باقالی قاتق” یا “تورشه واش” پذیرایی کنی D:
راسی لیشام عزیز شما هوای من رو داشته باش پورسانتش با من ؛) پسفردا اینجا سر ۳۰ میلیون یورو میشه لاتاری بازی کرد… شریکیم؟؟
لیشام: مگه نبودیم تا حالا D:
ضمناً، کیانوش جان، شما مراعات حال ما رو هم بفرمایین که با دهان روزه، یاد و خاطرهی فهرست فوقالذکر رو باید با چه حالی زنده کنیم. نکنین این کارها رو با ما ؛)
agha in farsi nashod!
dametoon garm. be khodayar ham salam bereson,
agha link nadady ma ro ke nokaretam.
dohaye mahe ramezoonet ham ghabool bashe
لیشام: ما چاکریم کامران جان! برات یه کامنت از خودم در کردم و نوشتم مراتب عذرخواهی خودم رو، پیری و هزار جور مرض، این هم یکیش ؛)
hello 🙂 sounds lovely.. Listen, im studying some toxicology courses and they say fishes are good at absorbing the chemicals in water and save them in their tissues, check up how clean the water is where you fish, cause it can actuelly make you sick. But have fun and be patient till you get them all 🙂 P.S. dont fish when they are little or give birth to new ones.
لیشام: سلام دریای عزیز، از اسمتون معلومه که طرفدار ماهی هستین P:
ممنون از تذکرتون. اونجا که آبش عالی بود ولی در مورد ماهیهایی که پشت سد لتیان میگیریم باید دقت بیشتری کنیم چون به پشتوانهی فرهنگ سه هزارساله و داشتن مردمی تحصیلکرده با سطح درک و کمالات بالا، تمامی فاضلاب رودبار قصران، اونجا میریزه 😐
سلام، در ماه مبارک رمضان، از سفرهای غیر ضروری پرهیز کنید و بذارید ماهیهای بیچاره هم زندگیشون رو بکنند. (در ضمن اگه از بلاد راقیه طعمههای مصنوعی خواهان بودید خبر کنید) پایدار باشید.
لیشام: سلام بهار عزیز، ضمن تشکر از تذکر سرکار، به شما اطمینان میدهیم که ما در ماه مبارک رمضان از انجام هرگونه سفر غیر ضروری پرهیز نموده و خواهیم نمود 🙂 ولی خیلی بدیهی است که از انجام هرگونه سفر ضروری ـ به خصوص اگر به نیت ماهیگیری باشد ـ پرهیز ننموده و نخواهیم نمود 🙂 و السلام علی من التبع الهدی…
در مورد طعمهی مصنوعی واقعاً ممنونم. اصلاً راضی به زحمت نیستیم به خدا؛ ولی حالا که فرمودین، چشم! اگه لازم شد، مزاحم میشیم ایشالا ؛)
خسته نباشی! ببینین میتونین نسل هرچی ماهیه منقرض کنین شما دوتا! حالا دیگه از کلهشونم نمیگذرین؟!… البته نوش جان!! ولی… این ماهی گرفتن و ماهی خوردنت مث عکسای چای اون دفه بدجوری دل ما را به قیلی ویلی واداشت!!!… منم نق زدم حرصم خالی شه!! D: … اما جدا مرحبا به این همت! فقط میشه یه کم بیشتر توضیح بدین ماهیا کدوم انگشتو دقیقاً به نشانهی موفقیت به شما نشون دادن؟! D:
لیشام: سلامت باشی؛ خدا وکیلی، شما جای ما بودی، از خیر کلهشون میگذشتی؟ د نمیگذشتی دیگه؛ من مـــــــیدونم… ضمناً، در این ماه مبارک، از پاسخگویی به سؤالهای انگشتانهای، معذور میباشیم…
:-))
لیشام: ای حسود!
آخر هفته رو ردیف کن ها!
من که دارم گرم میکنم.
لیشام: پااااااااایهام! راااستی؟ کی بریم وسیله بخریم؟
خوب ماهیشو از مغازه ماهیفروشی میخریدین همون جا کباب میکردین میخوردین! مهم اینه که خوش گذشته، حالا ماهیها به قلابتون گیر نکردن اشکالی نداره! یه بار هم از شما زرنگتر بودن!
این تغییر قالب جوری که فایر فاکس شما هم ببینه داره انجام میشه فعلاً که کلهم زندگیمو ریخته به هم!
لیشام: البته ما راضی نبودیم که به خاطر یه فایرفاکس ناقابل، کلهم زندگی شما به هم بیریزه ولی به هر ترتیب این کار شما بی اجر نخواهد ماند به خصوص در این ماه عزیز 🙂