وقتی که جشن ولنتاین رو به دوستانم تبریک میگفتم، خیلیهاشون این گله رو داشتن که چرا یه جشنی که ریشهیی فرنگی داره رو تبریک میگم، جشنی که جایگاهی توی فرهنگ ما نداره. خوب، بنده نظرم اینه که اصولاً تبریک گفتن و هدیه دادن به هر بهانهای، کار شیرین و خوبیه، خاصه این که مناسبت اون بهانه، برای خیلیها شناخته شده باشه، حالا ریشهاش ایرانی باشه، اسلامی باشه یا فرنگی.
دوستم حسین علی اصغریان ـ که پیش از این هم چند تا مطلب از ایشون نقل کرده بودم ـ در مورد ولنتاین و ریشههای باستانی اون، مطلبی نوشتن که بسیار آموزنده است. عنوان این نوشته هم پیشنهاد ایشونه. ممنون از حسین عزیز 🙂
دین ترسا (مسیحیت) باورها، نامها، آیینها و نمادهای بسیاری را از اندیشهی ایرانی وام گرفته است. یکی از آنها جشن مهرآزمایان (عاشقان)، والنتاین است که روز ۱۴ فوریه یا ۲۵ بهمن برگزار میشود. برای آنکه بتوانم پیشینهی ایرانی این جشن را بگویم، نخست باید شیوهی گاهشماری کهن ایرانی را یادآوری کنم. در ایران باستان، همهی ماهها سیروزه بودهاند که ۳۶۰ روز سال را برمیساختند. پنج روز پایانی هر سال هم پنجهی دزدیده (پسانتر در نوشتههای اسلامی: خمسهی مسترقه) نامیده میشد که در آن ایرانیان به جشن و آماده شدن برای نوروز میپرداختند. هر یک از سی روز ماه، نامی داشتهاند؛ روز نخست: اورمزد، دوم: بهمن، سوم: اردیبهشت، چهارم: شهریور، پنجم: سپندارمذ (اسفند)، ششم: خرداد، هفتم: اَمرداد، هشتم: دیبهآذر، نهم: آذر، دهم: آبان، … . هرگاه نام روز و ماه یکی میشد، جشنی به نامگان آن روز برگزار میگشت مانند جشن بهمنگان در روز دوم بهمن باستانی (۲۶ دیماه امروزی)، جشن تیرگان در سیزدهم تیرماه باستانی (دهم تیرماه امروزی)، جشن مهرگان در شانزدهم مهرماه باستانی (دهم مهرماه امروزی)، جشن آبانگان در روز دهم آبانماه باستانی (چهارم آبان امروزی) و جشن سپندارمذگان یا اسفندگان در روز پنجم اسفندماه باستانی (۲۹ بهمن امروزی).
سپندارمذ، فرشتهبانوی نگهبان زمین است که همچون مادری مهربان همهی جانداران را در پناه خود نگه میدارد و به ایشان خوراک و زندگی میبخشد. همسان انگاری زمین و میهن با مادر، در بیشتر فرهنگها آشکار است و واژهی «مام میهن» نیز همین را بازمیگوید. از این رو جشن سپندارمذگان نزد ایرانیان، گذشته از جشن زمین و پاسداری از محیط زیست، روز مادر، روز زن و روز عشق نیز هست. جشن والنتاین اروپایی نیز بازماندهی همین جشن است که تنها چهار روز زودتر برگزار میشود و اکنون تاریخ دیگری برایش ساختهاند. در برابر بانوان که کارهایشان بیشتر از روی مهر است، مردان در کارها بیشتر خردورزانه رفتار میکنند. از این رو، روز جشن بهمنگان هم از دیرباز به عنوان روز مرد ایرانی برگزیده شده است (بهمن به معنای اندیشهی نیک است).
برای این که با ژرفای روا بودن آیینهای ایرانی در تار و پود فرهنگ اروپایی (بهویژه آیینهای مسیحی) بیشتر آشنا شویم، خوب است که یک شگفتی دیگر را هم بازگو کنم: جشن شب یلدا یادگاری از دوران روایی کیش مهر در ایران (کیش ایرانیان پیش از زرتشت و نیز دوباره در دورهی اشکانی) است. از آنجا که پس از این شب روزها بلندتر میشوند، ایرانیان بر این باور بودند که این شب، شب زایش ایزد «مهر» است ـ که خورشید یکی از نمادهای آن است و در ادبیات پارسی گاه همارز آن نیز بهکار برده شده است. پس از این شب، ایزد مهر نیرو میگیرد و روزها را بلندتر میکند. کیش مهر روزگاری گسترش بسیار چشمگیری حتی در بیرون از ایران داشت چنان که پرستشگاههای مهری (مهرابهها) از یک سو در سراسر اروپا همچون ایتالیا، یوگسلاوی، آلمان، انگلیس و از سوی دیگر در چین یافت شدهاند. پس از مسیحی شدن امپراتوری رم، رومیان همان روز زایش مهر را به جای روز زایش مسیح گذاشتند و آن را آغاز سال خود گرفتند. پس از چند قرن، پاپ گریگوری که گاهشماری مسیحی پرداختهی اوست، با چند روز اشتباه در شمردن، زایش مسیح را روز ۲۵ دسامبر (۴ دی امروزی و ۱۰ دی باستانی) گرفت. هیچگاه اندیشیده بودید که کریسمس همان جشن شب چله یا شب یلداست؟! جالب است، نه؟ اگر زمان دست دهد، دربارهی همسانیهای شگرف آیین مهر و مسیحیت در آینده با گستردگی بیشتر خواهم نوشت.
در اینجا شاید برخی دوستان در دل بگویند که این سخنان چیزی نیست جز توهم بیمارگونهی پانایرانیستی برای نسبت دادن دروغین هر چیزی به خود و راهی برای جبران سرخوردگی تاریخی و … ! برای بیگمان شدن از آنچه گفتم، این که در اروپا نیز پیش از مسیحی شدن روم گاهشماری ایرانی روا بوده است، آخرین نکتهی این نوشتار را هم بخوانید؛ به نام سه ماه واپسین سالنمای مسیحی نگاه کنید: اکتبر (October)، نوامبر (November) و دسامبر (December). دوستان میدانند که در لاتین، اکتا یعنی هشت، نونا یعنی نه و دکا یعنی ده. پس نام این سه ماه به ترتیب یعنی ماه هشتم، ماه نهم و ماه دهم؛ ولی این ماهها که ماههای دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی هستند…! داستان چیست؟ برای یافتن پاسخ این چیستان نگاهی به سالنمای خود ـ که ماههای ایرانی و اروپایی را با هم داشته باشد ـ نگاه کنید. اکتبر روی آبان است؛ نوامبر روی آذر و دسامبر روی دی! اکتبر، نوامبر و دسامبر ماههای هشتم، نهم و دهم گاهشماری ایرانیاند! تازه، اگر S را از آغاز سپتامبر هم برداریم، هپتامبر دیده میشود: ماه هفتم، ماه مهر. دانشآموزان ایرانی روز اول مهر به دبستان میروند و دانشآموزان اروپایی روز اول سپتامبر!
با سپاس از نگرش شما دوستان گرامی، آرزوی پیشرفت ایران و تندرستی و بهروزی ایرانیان این جستار را به پایان میبرم.
اردیبهشت و اسفندماه یکهزار و سیسد و هفتاد و پنج یزدگردی
(27 بهمن ۱۳۸۵ خورشیدی)
if that history is written in english somewhere, I”d very much like to have it to send it to my non-persian friends, bashad ke rastegar shavand…
لیشام: ما چاکر دوستان نان پرشن شما هستیم، اما دور این یه رقم خیط بکش، ایشالا هویجوری رستگار میشن اوشون ؛)
صــاحـبخـونه که نـیســتم شــما لــطف داری لیــشامی… امـا خــدا وکیلی بیــشتر از صــابـخونه ایـنجا ســر میزنــم ؛)
لیشام: ارادتمندیم و معترفیم به فرمایش شما. بزرگواری شماست کیانوش عزیز 🙂
بلاگتان دارد میخیشخاشد! صفحه بندیش چیز شده!
لیشام: مرسی کاوه جان از تذکر خشخاشیتان 🙂 شما یک اف پنج یا به قول خودتان کنترل پلاس اف پنج حوالهشان کنید ردیف میشود. میبوسیمتان بوسیدنی
به نظر من روز آیرانی یاد شده ربطی به روز عشاق نداره. روز احترام و تکریم به زن و زایشه نه ولنتاین. میتونی برای مطمئن شدن بیشتر این بیربطی از زرتشتیها بپرسی.
خوب هست که همیشه همهی ما درباره عکسالعملمان در قبال هر اتفاقی حتی این قدر فراگیر در دهکده جهانی (و به نظر میرسه خیلی شناخته شده) تأمل کنیم
آدمها درباره این اتفاقها یا همرنگ جماعت میشن، یا مثل من نمیدونن چیکار کنن بهتر هست و یا میرن پژوهش میکنن! این مطلب کار خوبی بود.
لیشام: با توجه به یادداشت شما و خدایار و چند نفر دیگه از دوستان به نظرم رسید که نظر شخصی خودم را نسبت به موضوع بگم.
خیلی از مناسبتها، چیزی نیستن جز قراردادهای انسانی. هویتشون حاصل از اجماع آحاده. نمیتونم شأنی مقدس براشون قایل بشم.
این نگرش، برای بنده اغلب موضوعات این چنینی رو شامل میشه، از ملیت و قومیتم گرفته تا مناسبتی مثل ولنتاین یا سپندارمذگان. حالا این که چه طور پیش خودم حساب و کتاب میکنم، قطعاً یه موضوع شخصیه و برای استدلال در این باب، محلی از اعراب قایل نیستم. این نگرش چیزی جدای از جهانبینیام نیست. ممکنه که ابعادی از قضیه رو ندیده باشم که اگه قراره ببینم، به موقعش خواهم دید.
همونطور که گفتم، هر بهانهای برای شادی و به خصوص سهیم کردن دیگران در شادی در ذات خودش برای من قابل احترامه، خاصه مناسبتهایی که اغلب مردمان در برگزاریشون اتفاق نظر دارن. بنا بر این اگه به من باشه ـ که برای خودم هست ـ ترجیح میدم که هم ولنتاین رو جشن بگیرم و هم سپندارمذگان رو، هم کریسمس و شب یلدا رو و هم نوروز رو. این رویکرد رو با هیچ کدام از وجوه انسانی خودم نه تنها در تضاد نمیبینم بلکه برای حقیر، مؤید اونها هم هست.
این که آدم بخواد چیزی رو بپذیره یا نه، باید نگاه کنه ببینه مبدأ مختصاتش رو کجا میگیره…
ول کن پسر جان! جایگاهی تو فرهنگ ما نداره یعنی چی؟ شرافت و وجدان و عقل و شعور هم جایگاهی تو فرهنگ ما نداره! با بد افرادی میپریها!
لیشام: خدایار عزیز، اون چیزی که نوشتم نقل حرف دیگران بود. شما که ما رو میشناسی چرا این حرف رو میزنی. میدونی که اصولاً این طوری نمیبینم قضیه رو…
البته ما همچنان ارادتمند قاط زدنهای خرکی شما هستیم…
ما که به عوض کردن اسمها، حرکات آکروباتیک و راهکارهای شاعرانه عادت کردیم ولی کاش این چند تا را هم بهتر میاومدیم؛ البته شاید امروز دوست داشته باشیم یک نماد را بدون توجه به تاریخ و زبان این طور ترجمه کنیم ولی دفاع اشتباه، شاید فرق زیادی با سرکوب نداشته باشد. در ایران باستان نه زمین نماد عشق بوده و نه “سپندارمذگان” روز عشق، زمین نماد باروری و زایش بوده و زن هم وسیلهی زاییدن هر دو باعث تداوم نسل و هر دو از اموال مرد به حساب میآمدهاند.
“زاییدن و تولید مثل چه قدر به عشق ربط داره؟! من نمیدونم
بیشتر زبانها و بیشتر آداب و رسـوم سـرچشـمههای مشترک دارند!!
ایـن رو نـوشـتم که فــکر نـکنید مـن لال شــدهام ؛)
لیشام: این چه فرمایشیه کیانوش جان، شما صاحب خونهاید 🙂
آقای لیشام گل@! اولا که خیلی دلمون براتون تنگ شده و مشتاق دیدار هستیم. شما که توی شهر هستید همیشه نازتون از من که همیشه وسط بیابون هستم بیشتره و سختتر میشه توی گردهمآییها دیدتون.
میخواستم پیشنهاد بدم خلاصه مطالب جالبی رو که نوشتی رو توی wikipedia قسمت فارسیش اضافه کنی. اون جا البته دیگران هم ممکنه update کنن نوشتههات رو اما به هر حال کمک میکنه به افزایش دانش جمعی. به این عنوان نگاهی بنداز:
“روز والنتاین” توی wikipedia و میبینی که جاش هست که توسط نوشتههای تو تکمیل بشه.
لیشام: سلام و سلام به روزبه عزیز 🙂 حقیقت اینه که بیشتر از اون که ناز داشته باشم بدشناسم. مثلا اون شب که شما خونهی حامد بودین من دیر رسیدم و سعادت زیارت حضرتعالی رو از دست دادم. شیرینی خورون فوق فرهنگ و سوده هم که شما نبودین ؛) به هر ترتیب اساسا ارادتمندیم 🙂
بنده زیاد بلد نیستم با ویکی پدیا کار کنم. اما چشم! سر فرصت یه سری بهش میزنم. ممنون از راهنماییت 🙂
نوشته خوبی بود ولی خیلی فوق دیپلم بود پیغمبری. ما که اینقد ازش فهمیدیم که عشق چیز خوبی هست و وطن ما هم اول خط همه خوبیهای عالمه.
لیشام: همین قدی که گرفتی قضیه رو کافیه، ای ول ؛)
سلام
دوست خوبم
خیلی مطلب جالبی بود
شعار ما این است
ایرانی سنت ایرانی را جشن بگیر
it was very intresting for me… thanks a lot of MEMOL my new friend, she introduce you to me.
have good time Lisham!
لیشام: ممنون از توجه شما 🙂
خیلی جالب بود
مخصوصا اون قسمت کریسمس و شب یلدا
دست این آقای اصغریان هم درد نکنه
این سومین مطلبیه که از ایشون تو بلاگ شما خوندم و برام خیلی جالب بود
نوشته خوبی بود.
۱ـ میدونی ایرانیها که یه جور خصلت لجبازی و پوززنی دارن! این یه جاهایی هم مثبته. مثلاً یه زمانی ما هیچ تعصبی روی خلیج فارس نداشتیم. اما تا اومدن اسمشو کم کم تغییر بدن به خلیج عرب اعتراضها و ملیگراییها شروع شد. نتیجهاش هم خوب بود. همین اتفاق در مورد جزایر سهگانه و حالا یکی دو سالی هست که در مورد ولنتیاین. این هر چند مسخره است اما تأثیرش مثبته… من خودم جزء مخالفان والنتاین هستم و تو هم اینو میدونی. یه بار پارسال در موردش نوشتم. یه بار چند روز پیش به نوعی بهش اشاره کردم. تلاش خودم رو هم میکنم تا از این جو تعصب گرایانه و لجبازی و پوززنی استفاده کنم…
۲ـ باور دارم به این که سهل گرفتن در چنین چیزهایی میشود همین که امروز پرکاربردترین لغت در دایرهی لغات روزمره ما «سلام» است که عربی است. یک روزی این اتفاق جایگزینی سلام با درود شروع شده و این قدر همه سهل گرفتهاند که امروز شده جزء لغات ما. البته میشود گفت اشکالی ندارد. هدف احوالپرسی است!! همین اتفاق کم کم در مورد اعیاد ما هم افتاده. جشنهایی که شاید بیش از عدد ماهها در طول سال وجود داشته و البته با یکسری عزا و … جایگزین شده. حالا مونده یه عید، یه شب یلدا. باور کن این طوری پیش بریم صد سال دیگه به جای عید، کریسمس رو جشن میگیریم. اون موقع هم ایرانیها حتماً میگن مهم نیست!! هدف جشن گرفتنه!!… تبریک گفتن!!… ای بابا. بگذریم. این رشته سر دراز دارد…
لیشام: فرزام عزیز. خوب میدونی که من هم اصراری به ولنتاین ندارم و البته مخالفش هم نیستم چون به هر ترتیب وجود داره و بخشی از مردم ما ـ درست یا غلط ـ به رسمیتش میشناسنش. اعتراف میکنم که طی این چند روز، با مطالبی که این ور و اون ور خوندم ـ به خصوص همین نوشتهی شما ـ تقریباً به این تصمیم نهایی رسیدم که از این به بعد، سپندارمذگان رو به جای ولنتاین جشن بگیرم و به دیگران تبریک بگم 🙂
البته نکات دیگهای هم در نظرم هست که سر فرصت ـ شاید سال بعد ـ اگه زنده بودم، طرحش میکنم ؛)
به هر حال ما ایرانی هستیم وقتی خودمون داریم چرا غربزدگی؟
Hey, This is Mehdi Saffarian. Just want to say hello after a long time that I read this weblog! Also the facts in this texts was kind of shocking for me specially about the names of the months. They sounds correct and logica though.
لیشام: سلام مهدی عزیز و خوشحالم از این که بعد از سالها به نوعی پیدات کردم 🙂