بازیهای زمستانی
|
به لطف خدایار عزیز، هفت هشت سالی میشه که اسکی بازی میکنم. البته مطلقاً بیاستعداد بودم در این زمینه و این بیاستعدادی رو با بیاستعدادی در انجام حرکات موزون، بیربط نمیدونم. به هر حال، با وجود گذشت این همه مدت هنوز، مهارتم در حد متوسطه ولی اسکی بازی خدایار خیلی بهتر شده و هر بار هم که میریم به مراتب بهتر میشه.
این حس سر خوردن بد ککی میاندازه به تنبون آدم. حفظ تعادل در عین نامتعادل بودن، کلا کار شیطنت آمیزیه و حس ماجرا جویانهای رو همراه داره. دقیقاً جنسش مثل شیطنت سر خوردن بچه مدرسهایها رو سطوح یخزدهی خیابونهاست.
وقتی که حالات مختلف اسکی بازی رو مرور میکنم به یه اصل خیلی ساده میرسم که خیلیها در سرخوردنهای ناگهانی خیابونی رعایتش نمیکنن و اون، همجهت کردن وزن با سمت و سوی سرخوردنه. در این حالته که میشه وضعیت رو تا حدود خوبی کنترل کرد.
اگه دقت کنین وقتهایی که یخبندانه و مردم با احتیاط روی سطوح یخزده راه میرن، وقتی که تعادلشون رو از دست میدن ناخودآگاه وزن بدنشون رو به جهت مخالف سرخوردن میاندازن به این امید که جلوی سرخوردنشون رو بگیرن، اما با این کار عملاً با ضرب بیشتری زمین میخورن و چه بسا که آسیب شدیدتری هم ببینن.
یادم میآد چند سال پیش، یه بار یه کفش بدون عاج پام بود و داشتم توی پیاده رو راه میرفتم که رسیدم به سطحی یخزده و تر و تمیز که شیب کمی هم به طرف جوی آب داشت و سه متری هم وسعت. آروم آروم شروع کردم راه رفتن که یه دفعه سر خوردنم آغازید. سریع تعادلم رو حفظ کردم و اجازه دادم که وجود مبارکم یه سرخوردگی کلاسیک رو تجربه کنه. نزدیک جو که رسیدم زانوم رو کمی خم کردم و به محض رسیدن به لب جو، پریدم اون ور 🙂 معترفم که با انجام موفقیت آمیز این عملیات ژانگولر فی البداهه، احساس غرور و پیروزی میکردم 😛
یکشنبهیی که به مناسبت عید قربان تعطیل بود، برای من و خدایار روز افتتاحیهی بازیهای زمستانی امسال محسوب میشد. حالا ببینم امسال چهقدر پا میده که بریم اسکی. البته مد نظر است که در اولین فرصت بعد از اولین بارش مناسب برف، یه برنامهی برفبازی با بچههای فلیکر بذاریم که صد البته اون هم جزوی از این بازیهای زمستانی است 🙂