لیشام هستم

۱۱ تیر ۱۳۸۵ | دسته‌بندی‌نشده | ۴۲ comments

“تا دو سال تو دانشگاه دنبال لیشام می‌گشتم ببینم این دختره کیه…” این یه نمونه‌ی کوچیک از مجموعه‌ی اعترافات دوستان بنده است. می‌بینید! یه اسم این تریپی، می‌تونه چه سعادتی رو نصیب آدم بکنه که هر چی سیبیل راه بیفتن دنبال آدم که آمار بگیرن!! ای بخشکی شانس…

گمونم دو سه ترمی طول کشید مجموعه‌ی هم قطاری‌ها و کادر آموزشی و اجرایی دانشکده متوجه بشن که این لیشامی که دنبالش می‌گردن، پتانسیل ریش گذاشتن هم داره.

دقیقاً در خاطرم هست که یه جلسه دفتر فرهنگی دانشکده گذاشته بود واسه ورودی‌های جدید من باب معارفه. مجلس‌گردان ـ که از عناصر مخلص و مخالف “هد بند” بود ـ داشت حضور و غیاب می‌کرد. به اسم من که رسید گفت: خانم لیشام شهبازیان و با شرم حضور زیرچشمی نگاهی به بخش اناث‌نشین آمفی‌تئاتر انداخت. چاره‌ای نداشتم جز این که دستم رو بلند کنم. یه نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و دوباره تکرار کرد: خانم لیشام شهبازیان. یه چند تایی از بچه‌ها که من رو می‌شناختن ضمن این که خنده‌شون هم گرفته بود، متذکر شدن که آقا هستن این بابا. طرف خیلی جدی اخم کرد و گفت: مسخره بازی درنیارین؛ و تکرار کرد: خانم لیشام شهبازیان…

توی نوشته‌ی قبلی هم گفتم که ترم‌های اول با دوست ارمنی‌ام، رونی رستمیان ـ که یادش به خیر باد ـ کلاس مشترک زیاد داشتیم و اغلب کنار هم می‌نشستیم. واسه همین، اکثراً فکر می‌کردن که من هم ارمنی هستم خاصه این که ارمنی‌ها، فامیلی شهبازیان، زیاد دارن. یکی از دوستان هم‌دوره‌ای، بعد از گذشت دو سال از شروع دانشگاه، در صبح یک روز زیبای زمستانی با سلامی گرم من رو در آغوش کشید و کریسمس رو تبریک گفت. بالطبع بنده هم به روی خودم نیاوردم و از طرف خودم و امت ارامنه، اعیاد اسلامی رو حضورشون تبریک گفتم. نهایتاً برای این که یه حالی هم بهش داده باشم، ظهر که شد رفتم و باهاش نماز رو به جماعت توی مسجد دانشگاه خوندم! کاملاً احساس می‌کردم که بنده‌ی خدا کف کرده بود. نماز ظهر که تموم شد با نگاهی حیران و سرشار از گیجی، آروم و شمرده پرسید: مگه تو ارمنی نیستی؟…

واسه مجلس می‌خواستم رأی بدم، کسی که شناسنامه‌ها رو چک می‌کرد گفت: شما نمی‌تونین به این لیست رأی بدین. گفتم: چرا؟ گفت: چون ارمنی هستین. گفتم: از کجا می‌دونین؟ گفت: از اسم‌تون! گفتم: حتی اگه اسم پدرم هادی باشه؟…

در دفترچه بیمه‌ام رسماً اسم بنده رو ثیام نوشتن. یادم می‌آد که دبیرخانه‌ی جشنواره‌ی خوارزمی هم توی نامه‌هاش، من رو به هر اسمی که دوست داشت خطاب می‌کرد: سیشام، یشام، شیام و قس علی هذا. البته هنوز هم نوشتن اسمم معضل بزرگیه چون اغلب خودم نیستم که توضیح بدم…

روایته که یکی از حقوقی که والدین باید در مورد فرزندان‌شون رعایت کنن، انتخاب اسم نیکوست. بنده مؤکداً عرض می‌کنم که بسیار بسیار بسیار زیاد، از اسمی که دارم، راضی و خرسندم و در همین جا از بابا و مامان عزیزم، تشکر و قدردانی می‌نمایم. ایشالا واسه نوه نتیجه‌هاشون D:

حضور عزیزانی که معنی اسمم رو نمی‌دونن عارضم که پیش از این، در این نوشته، معنی اسمم رو تا اون‌جایی که می‌دونستم، توضیح داده‌ام. اگه کس دیگه‌ای چیز بیش‌تری می‌دونست، ممنون می‌شم به من بگه 🙂

بهار عزیز! خاطرات زیادی رو با فرمایش‌تون برام زنده کردین، ممنونم 🙂

۴۲ Comments

  1. مریم

    معنی اسم مبینا چی

    Reply
  2. مریم

    معنی اسم ساینا ینی چی

    Reply
  3. darya

    ری را یعنی چی؟

    Reply
  4. رضا

    راجع به معنی اسم مهرانا لطفا

    Reply
  5. shervin

    اطلاعات در مورد اسم مهرانا

    Reply
  6. شیما

    سلام اگه میشه داخل سایتتون فامیل ها رو هم بزارین شاید یکی یه فامیل قشنگ احتیاج داشت ولی هرجا سرچ میشه همه اسمه تا فامیل ممنون

    Reply
  7. رهام

    معنی اسم رهام را میخواستم

    Reply
  8. میثم

    معنی اسم و ……… خصوصیات

    Reply
  9. مریم

    سلام می‌خواستم معنی اسم “مالسعسم” را بدانم خودم هم نمی‌دونم عربیه یا فارسی یا… لطفا جنسش را هم مشخص کنید.(ممنون)

    Reply
  10. مهرانا

    سلام هر چه که داخل این لغت‌نامه‌ها رو گشتم معنی اسمم رو نفهمیدم می‌شه شما معنی مهرانا رو بگین
    ممنون

    Reply
  11. صبا

    باسلام. می‌خواستم معنی اسم صبا را با تمام معانی مربوطه بدانم. با تشکر

    Reply
  12. روهینا

    می‌خواستم بدونم ریرا به چه معنی است؟

    Reply
  13. مازیار

    mani e in esm lotfan

    Reply
  14. شیما

    سلام می‌شه بگید اسم هومن یعنی چی؟

    Reply
  15. زیتون

    می‌خواستم یه اسم برا موبایل فروشی پیدا کنین

    Reply
  16. نیکو_ل

    من اول یه جفت کفش کتونی توی کلاس‌هام می‌دیدم که اکثر اوقات پا توش نبود، بعد کنجکاوی باعث شد این کشف عظیم رو انجام بدم که صاحب کفش‌ها یه پسریه به اسم لیشام (آقای لیشام فعلی ـ آخه اون موقع مثل الان با ادب نبودم) بعد از ۵ سال از طریق شروین ف فهمیدم که صاحب یک باغ خیار یک آقایی به اسم لیشامه.
    می‌بینید که بجز اسم‌تون موارد دیگه‌ای برای کنجکاوی در موردتون بوده.
    راستی می‌دونید باباخانی هنوز اون جزوه کذایی رو داره؟ جزوش ۲ سال از خدا کوچک‌تر بود.

    لیشام: حالا نمی‌شد بعد این همه مدت، باز دندون رو جیگر می‌ذاشتین و آبروی ما رو نمی‌بردین؟… با این اوصافی که شوما فرمودین، خدا از کنجکاوری کم‌تان مکناد… جزوه‌اش رو که زیاد به یاد ندارم ولی اون تریپش که برمی‌گشت پای تخته بنویسه رو خوب یادمه، همه‌مون شماره‌ی معکوس می‌کردیم ببینیم کی این کتی که پوشیده منفجر می‌شه… یادش به خیر…

    Reply
  17. ری‌را

    تیکه کجا بود برادر من؟! ایشالا هر کی به شما تیکه پرونده زیر آفتاب تموز همون بلا سرش بیاد!!…. ولی کلا اینا هیچ کدوم دلیل نمی‌شه شما آپ نکنی!! 😉

    Reply
  18. M

    baba. popular! 🙂

    Reply
  19. فرزام

    لیشام هستی که باش! دلیل نمی‌شه این همه مدت آپ نکنی…

    Reply
  20. سانی

    از خاطراتت لذت بردم. معنی اسمت رو هم در لینکی که گذاشته بودی دیدم. می‌دونی از محاسن این اسم‌ها چیه؟ فکر کن؟!!! به راحتی و بی‌هیچ دردسری تونستی با اسم خودت دات کام بشی :دیییییییییی خوش‌حالم از آشنایی‌تون.

    Reply
  21. [...] بابایی

    سلام, من اسمم رو دوست دارم ولی خیلی‌ها می‌گن اسم مسخره‌ای دارم. بعضی وقتا فکر می‌کنن من پسرم که خیلی خنده داره

    لیشام: شما خودش رو ناراحت نکن! من که اصلا فکر نمی‌کنم تو پسر باشی… ایشالا هر کی می‌گه که اسم مسخره‌ای داری یا این که فکر می‌کنه پسری، زیر آفتاب تموز بغداد، ابابیل رو سرش پی‌پی کنه…

    Reply
  22. یه فرزانگونی

    آقا من یه ویژگی مسخره دارم: هر چی اسم کمیاب می‌شنوم اگه دخترونه باشه با احتمال نود به بالا حدس می‌زنم که پسرونه است و برعکس. حالا به ملت حق می‌دم اشتباه کنن چون واقعا اسم‌تون به نظرم پسرونه میاد.

    لیشام: خوب بود :))

    Reply
  23. کیانوش

    از آشنایی با شـما خـوش‌وقـتم… حالا دیـگه به روز کـن لـطفـن ؛)

    لیشام: ما خوش‌وقت‌ترتریم 🙂 … چند وقتی هست از درون قاط زدم؛ تا رو فرم بیام طول می‌کشه، فعلاً کرکره پایین تا ببینیم که خدا چی می‌خواد…

    Reply
  24. ری‌را

    بله! من معمولاً اتفاقات مهم یادم می‌مونه 😉 ضمناً من پایه می‌باشم اگه فرصتی دست بده اما بگو دوباره هوس کردی ما رو ضایع کنی دیگه! آخه ما که حریف شما تو مشاعره نمی‌شیم قربان!! ولی به هر حال مستفیض خواهیم شد 🙂

    لیشام: باز هم از اون فرمایش‌های نافرم، فرمایش فرمودین ری‌را جان! آخه اصلا ما بلتیم کسی رو ضایع کنیم! نه، خدا وکیلی! ما بلتیم از این کارا؟!! در باب به یاد ماندن چیزهای مهم هم عارضم به حضورتون که: لطفاً تیکه نپرونید! بابا جون! من چی‌کاره بیدم که حافظه‌ام ضعیفه آخه…

    Reply
  25. فرزام

    آقا این چه وضعیه هر چند وقت یه بار ما میایم اینجا و بسته است؟ پیغام می‌ده که بیاین پول بدین و اینا؟! البته فی الواقع منظورشون شما هستین دیگه… چه جوریاست؟! البته ما حاضریم خودمون هم وجوهی بپردازیم که این‌طوری ضدحال نخوریم…!

    لیشام: بی‌پولی که شاخ و دم نداره فرزام جان! همینه دیگه! وقتی مجبور بشی به خاطر بی‌پولی ارزون‌ترین سرویس میزبانی وب رو بخری، باید جور این چیزها رو هم بکشی…

    Reply
  26. فافا

    سلام! من اصولا حوصله نمی‌کنم برای وبلاگ ملت کامنت بذارم! اما نوشته‌های شما من رو سر ذوق آورد. قلم خوبی دارین. یک نظر هم درباره‌ی قالب وبلاگ‌تون: ظریفی می‌گفت کسایی که عکس‌شون رو می‌ذارن گوشه بالا سمت راست صفحه‌شون، آخر اعتماد به نفس هستن !! 😉 (شوخی) موفق باشید

    لیشام: معمولاً این آقا یا خانم ظریفی زیاد حرف می‌زنن! شما جدی نگیرین 😉

    Reply
  27. شاهد

    سلام لیشام عزیز، مدتی هست خواننده‌ی لاگت هستم و از دید عکاسیت هم خیلی خوشم میاد. در مورد اسمت هم باید بگم کاملا درکت می‌کنم. اسم من “شاهد” هست و درست برعکس موقعیت تو را تجربه کردم. همه انتظار دارن یک با این اسم چهره‌ای مذکر ببینن و هر بار باید توضیح بدم که بله شاهد هستم بله می‌دونم شاهد اسم پسر هست بله اسم مؤنث (ه) داره. نه اسم من نداره. نه در شناسنامه هم نداره. والا چراشو باید از مادرم بپرسید که از (ه) عربی خوشش نمی‌اومده و بله زیاد نیست بعد از انقلاب زیادتر شده. بله خیلی دوستش دارم خیلی تکه 🙂 جالبه که مشابه همین صحبت را با کارمند سفارت ایران در کانادا داشتم وقتی می‌خواست به زور یک (ه) به آخر اسم دخترم “بهار” اضافه کنه.

    لیشام: دقیقاً احساس‌تون رو درک می‌کنم وقتی که یکی دیگه می‌خواد به زور اسم آدم رو عوض کنه… از این نوع مسأله هم زیاد برام پیش اومده به خصوص وقتی که طرف یه آدم اولترا مذهبی بوده و وقتی معنی اسمم رو دونسته با لبخند و دل‌سوزی وقیحانه‌ای سعی کرده بگه که اسم‌های به‌تری هم هستن که مادر و پدرتون می‌تونستن انتخاب کنن!

    Reply
  28. زهرا

    این پستت منو ترغیب کرد که خاطرات خودمم بنویسم

    لیشام: خاطرات شما رو خوندم و کلی خندیدم :))

    Reply
  29. محمود

    خواستم از این سایتی که اداره‌ی ثبت احوال راه انداخته که معنی اسم‌ها رو همراه با تعداد آدم‌هایی که این اسم رودارن نشون می‌ده اسمت رو جستجو کنم. اما می‌گه چنین اسمی وجود نداره! بد نیست بهشون یه ایمیل بزنی http://www.nocrir.com/wbnameofname.aspx

    Reply
  30. گیتی

    سلام می‌شه معنی اسم‌تون رو یه باره دیگه بگید؟ من نمی‌دونم ولی خوش‌آهنگه ممنونم

    Reply
  31. ن

    خوش به حال خودم که مشکلی با اسم شما نداشتم. قبل از دانشگاه من اسم شما رو پای شعرتون تو مجله‌ی روایت سازمان دیده بودم. (لیشام شهبازیان از علامه‌حلی تهران) از همون موقع می‌دونستم که شما” پتانسیل ریش گذاشتن هم دارید (اون هم چه ریشی)”. البته از قسمت دوم جمله معرفی این رو فهمیده بودم!!!

    لیشام: قبول نیــــست!! شما تقلب کردین…

    Reply
  32. مژده

    سلام و درود بر لیشام

    Reply
  33. بهار

    سلام، حقیقتاً به ندرت پیش میاد که از شدت خنده اشکم در بیاد بسیار زیبا و جالب بود، ممنون. ولی خداییش هم باید پدر مادرها روی اسمی که رو بچه‌هاشون می‌ذازن جوانب زیادی و در نظر بگیرند همیشه هم خاطرات شیرین نیست.

    لیشام: لطف شما بود این نوشته که کلی از خاطرات بامزه رو زنده کرد. ولی اصولاً خاطره‌ی ناخوشی از اسمم ندارم الحمدلله. اگه اسمم رو “لوکوموتیو” می‌ذاشتن ـ که چه‌قدر هم به من میاد ـ اون وقت احتمال داشت چندین تایی مرثیه هم نوشت… باز هم ممنونم 🙂

    Reply
  34. کیانوش

    از اون جایی که کـلیه این بلاهـای مـخـوف به علاوه خـیلی بلاهـای دیگه ســر مـن هم اومـده… فـقط می‌تونـم بـگـم…………… دَرکـِت می‌کـنم لـیشـام جـان D: در ضــمن “ایــشام” رو هـم به لـیست اسـامیت اضـافـه کـن… خـانـم والـده بـنده اســمت رو ایـن‌جـوری رو کاغـذ نـوشـته بــودن ؛) :))

    لیشام: لیست اسامی ما خیلی بلند بالاتر از این حرفاست کیانوش جان! نخواستیم حوصله‌ی ملت سر بره. مثلا همین که شما فرمودین “ایشام”. یه بنده خدایی تو شرکت خدایار بود که فکر می‌کرد اسم من “ایشان” هست. توی دبیرستان یکی از خدمت‌کارهای مدرسه بود که “لیشا” صدام می‌زد…

    Reply
  35. علی بی همتا

    تابستان سال ۱۳۷۱ وقتی مشغول سرویس شدن توسط ستاد آموزشی خلق‌الساعه برای شرکت در کنکور راهنمایی به دبیرستان بودیم در مدرسه‌ی راهنمایی خیابان استخر یه معرکه گرفتی و همه بچه‌ها رو دور خودت جمع کردی و معنی اسمتو توضیح دادی. یادت اومد یا بیش‌تر گرا بدم بت عمو لیشام؟ (: الکی الکی ۱۴ سال گذشت

    لیشام: سلام عمو علی! خداییش یادم نیومد، پیریه دیگه؛ ولی یادم می‌آد که سوم راهنمایی که بودم اوج شیطنتم بود. می‌تونم تصور کنم که چه تریپ معرکه‌ای گرفتم… ۱۴ سال… ۱۴ سال… ببیـــــن!! خیلیه هاااا، ۱۴ سااااال…

    Reply
  36. عباس گمار

    آقا یافتم… بچه‌ی گیشا امید فخرائی بود. خیلی ضایع است آدم بعد از این که مطلبش رو پست کرد اسم دوستش یادش بیاد، نه؟؟؟

    Reply
  37. ری‌را

    خیلی جالب بود! کلی خندیدم! البته برای بنده که اولین‌بار شما رو با اسم “چاندرالاگنا” (اگه اشتباه نکرده باشم) شناختم دیگه لیشام زیاد عجیب نبود!! ضمن این که بدون اکتفا به تصورات و قضاوت‌های این ذهن آشفته و بدون این که وارد این “بازی‌های پیچیده”! بشم مستقیما همه چیو از خودتون پرسیدم و شما هم با سعه‌ی صدر کامل جواب دادین :)… ولی جالب بود که جناب فرزام هم با اسم و فامیل به این شسته رفته‌ای مشکل داشتن! آخه در مورد اسم شما شاید کمی بشه حق داد به ملت که اشتباه کنن ولی در مورد ایشون عجیب بود این قضیه!… به هر حال کلی از خوندن مطالب‌تون شنگولیدم! مرسی

    لیشام: خوب یادتون مونده هاااا… کم آوردم 😉 این رو گفتی یه دفعه دلم برای مشاعره تنگ شد. پایه بودین یه بار آن بشین، تریپ، مشاعره؛ باشه؟

    Reply
  38. عباس گمار

    منو که یادت میاد سر همه‌ی کلاس‌ها مکافات داشتیم. بعد از کلی توضیح و تکرار و بعضاً هجی زدن حروف (که البته آخرش هم بعضی‌ها می‌گفتن قمار)، تازه، بایستی یادآور می‌شدم که هندی نیستم. الان هم که بیش‌تر وقت‌ها یا اسم مستعار استفاده می‌کنم یا خودم خودکار رو از دست طرف مقابل می‌گیرم، اسمم رو می‌نویسم و خلاص…. اون کلاس اقتصاد یک رو هم کاملا خاطرم هست. اگه یادت باشه من و فرزام و اویس و بچه گیشا (هر چی زور می‌زنم اسمش یادم نمیاد. مایه شرمندگی…) یه اکیپ بودیم ردیف آخر کلاس با خانوم آرمیتا آروان ( که اونم مشکل تو رو در ارتباط با دین داشت تا اینکه کاشف به عمل اومد اسم پدرشون اسدا… هستش) و خانم منتظر. باباخانی اومد حضور غیاب بکنه. اسامی رو خوند تا رسید به صمیم… “خانم صمیم غمامی؟”… که کلاس ترکید و ما هم که مثل آدم نمی‌خندیدیم…. عربده می‌زدیم. بی‌چاره کلی سرخ و سفید شد و معذرت خواست… بعد… “خانم فرزام الفت؟”… دوباره همون ماجرا… بعدی… “آقای عباس گمار؟” (البته بدون هیچ اشکالی در خواندن و یا حتی ریپ زدن!!!)… باز هم کلاس ترکید. بی‌چاره باباخانی که گیج شده بود گفت “اه… بازم اشتباه خوندم؟” “نه استاد! شما اولین نفری هستین که درست خوندین!!” و بازم خنده… درست بعد از اسم من مطابق بیش‌تر کلاس‌ها اسم خانم آروان تو لیست بود. استاد یه نگاهی به لیست کرد… یه کم مکث و تامل و… یواشکی از بچه‌های ردیف جلو پرسید “بچه‌ها آرمیتا اسم پسره یا دختر؟”… که دیگه من دیدم خانم آروان از زور خنده از روی صندلی افتاد پایین… ما هم که دیگه… راستی من هم هفته‌ی اول که میومدم دانشگاه یه بار به مامانم گفتم “مامان یه دختره هست تو کلاس‌مون اسمش رونیه!” یادش بخیر

    لیشام: وااااو! ممنونم عباس جان از یادآوری این همه خاطره‌ی غبار گرفته و شیرین… این چیزی که تعریف کردی رو دقیقاً یادم اومد. این باباخانی هم قصه‌ای بود واسه خودش، خیلی دوستش داشتم…

    Reply
  39. MEMOL

    خوشبختم, منم سحر هستم (:

    Reply
  40. فرزام

    این همه نوشتی… بالاخره نگفتی. این دختره که ما این‌قدر دنبالش می‌گشتیم کی بود؟ چه جور دختری بود؟ آخرش با کی ازدواج کرد؟ ها؟ ها ؟ ها؟… در ضمن لیشام جان، خوش به حال شما که توی جلسه عمومی بالاخره معرف حضور دوستان شدید و فهمیدند که نباید امیدی داشته باشند… من چی بگم که باباخانی تا وسط ترم هر هفته موقع حضور و غیاب می‌گفت: «خانم الفت»؟!… و البته ناراحت اشتباه نباش… حداقل فقط اسمت سخته نه مثل من… جهت اطلاع از سوابقش عرض کنم که: قزتمام در شناسنامه پدرم، فرزانه در شناسنامه مادرم، المنت، الف ت، علفت و… هم انواع و اقسام اشتباهات رایج در مورد اسم و فامیلم بوده است. خوش باشی!

    لیشام: خیلی خوب بود فرزام جان :)) کلی خندیدم. بد نیست تو هم مجموعه‌ی خاطراتت رو یه پست کنی رو وبلاگت. خاطره می‌شه کلی… دقیقاً یادم نمی‌آد ولی چنین چیزی در خاطرم هست که یه بنده خدایی که می‌خواست اسمت رو صدا بزنه بهت می‌گفت: اُلُفْت… حالا سر حضور و غیاب بود یا چیز دیگه خداییش یادم نیست؛ شاید هم از اختراعات خدایار باشه 😉 که در این صورت تو دانی و ایشون، به من هم هیچ ربطی نداره…

    Reply
  41. شیث

    سلام! من یادم میاد اسم شما رو شریف هم می‌دیدم (دوران کارزشناسی!) ولی می‌دونستم اسم دختر نیست. حالا این اسم شریف شما معناش چیه؟ البته اگه این سؤال آزار دهنده نیست.

    Reply
  42. هما

    معنی اسمت چیه، دو سه بار خواستم بپرسم!

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *