پوتین، برای خیلیها، نمادی از جنگ و سختی بوده و هست؛ ولی برای من تا به حال، یادآور راحتی و آسایش بوده و شاید به تعبیری بشه گفت تنبلی. توی دانشگاه مدت دو سال و نیم به طور ممتد پوتین پا میکردم و البته هیچ وقت هم بندهاش رو نمیبستم، تا این که از کف پاره شد و مجبور شدم بندازمش دور. از اون به بعد پوتینی نداشتم تا این که رفتم سربازی و این پوتینی که میبینین رو به من دادن. خیلی زود با هم دوست شدیم. کسانی که رفتن سربازی میدونن که یه پوتین خوب حتی از خیلی چیزهای خوب دیگه هم خیلی بهتره. الان هم که میرم ورامین، حتی به جای دمپایی، اینها رو میپوشم…
سلام علیکم دوست عزیز… وقت شما بخیر تازگی یه جفت پوتین خریدم, داشتم در اینترنت جستجو میکردم برای راههای نرم کردن پوتین های جدید که سفت و سخت هستند. اتفاقی با این صفحه مواجه شدم. مطلب جالبی بود. از شما دعوت میکنم به این سایتها سری بزنید…
یادش به خیر یه شب تو آسایشگاه قبل خاموشی سرمو گذاشتم رو تخت وقتی بیدار شدم دیدم چیزی دیگه به خاموشی نمونده و پوتینمو واکس نزدم اومدم پایین دیدم یه جفت کفش واکس زده که انگار مال من هستند کنار تخته. همون لحظه دیدم هم تختیم روشو برگردونده داره میره یه طرف دیگه. حالا بعد آموزشی تو اینترنت دنبال عکس یه پوتین میگشتم تا با یه متن براش بفرستم و دوباره تشکر کنم. حالا که دیگه شاید هم دیگه رو نبینیم… خوب این عکس واقعا عالیه هر چند پوتینهای من این همه خاکی نبودند. فکر میکردم تو جبهه فقط از این اتفافا میافته از نویسنده به خاطر این عکس ممنونم
تا حرف دوستان رو گوش ندادی و ما هنوز تو وبلاگ شما فیلتر نشدیم! (چون ما از اونی که جناب سینا فرمودن هم کوچیکتریم داداش!) عرض کنم که خدا کوچه علی چپو واست نیگه داره! همچین گفتی فاصله زمانی من و کیانوش نجومیه، یکی ندونه فک میکنه اگه فیلتر بذاری خودتم دیگه نمیتونی بیای چیزی بنویسی!! تعارف نکنا! بگو هنوز به دنیا نیومدی، متوجه صحبتای ما نمیشی!! D: اون وقت میگن خانوما رو سنشون حساسن!!! ,)
لیشام: حضور آبجی عزیزمون عارضم که اولندش شکی نیست که خانوما وقتی بحث سن و سال میشه کهیر میزنن. علیالحساب اینو داشته باش… دیومندش نچچچچ…! مبدأ مختصات رو اشتباه گرفتی آبجی. مبدأ الان جاییه که من بیست و هشت سال و چهار ماه و شیش روزمه. حالا بیگیر، برو بالا… این داداش ما هم قطعاً منظورش شوما نبودین! متوجهین که…
ریرا جـان آخه مـن خـودم این فـیلم رو وقـتی دیدم که تــازه تـوی سـینما نـشونش میدادنـد :)) … بـرای هـمین هـم فـکر میکنم هـمه بایـد مثل خودم تـو سینـما دیده بـاشـند :)) … دیگه حـواسـم نـبود که از اون زمان جوانی مـن (یعـنی از زمان حـمله مـغول به ایران) حـتمن این فیلم به تـلویزیون هـم رسـیده ،) … فـکر میکنم جـزو اولین فـیلمهـایی بود که بـعد از انقلاب در سینما نـمایش شـد D:
لیشام: از اونجایی که فاصلههای زمانی در مباحث شما و ریرا نجومیست و از حد توان پردازش عقل ناقص من خارجه لذا در همین جا اعلام میکنم که بنده هیچ دخالتی نمیکنم، حتی اگه التماس کنین!! D:
تیتر متنتون رو نخوندم، وقتی متن رو خوندم فکر کردم دارین از رییسجمهور روسیه حرف میزنید! با خودم گفتم نمیدونستم نماد جنگه! و داشتم فکر میکردم راست میگینها انگاری یه کم نماد تنبلی و … D:
قربون شکلت برم، اومدی نسازیا!! اولا من هیچوقت سنم بیشتر از ۱۹ سال نمیشه!! دوما این فیلم کذایی رو تلویزیون ما بیشتر از ۶ بار در طول سنین مختلف زندگانی من به افتخار مناسبتهای مختلف نشون داده! لیشام هم اگه میگه ندیده لابد مث ما فقیر فقرا، مجبور به دیدن برنامههای آب دوغ خیاری تلویزیون شریف و با اخلاق اینور آب نبوده!! ,) سوما اتفاقا خیلی عجیبه که شما این فیلمو دیده باشی! شما کجا اینجا کجا اونجا کجا!!؟
faghat chon “lisham” hasty az pootin khoshet miad! va gar na adame aghel ke in tory nist. khodayar ro ham ke eradat darim behesh amma oonam jozve daste fogh nemibashad dadash
لیشام: راحت باش داداش! هر چی خواستی بگو! یه وقت رودربایستی نکنی هااااا البته دوستان دیگهای هم که سعادت آشنایی حقیر با ایشان مسبوق به سابقه نبوده هم همین فرمایش شما رو به نوع دیگه فرمودن… ما عادت کردیم عمو کامران ,) یادم افتاد که دبیرستان که بودیم به خاطر استیل بسکتبال بازیکردنم به آن لقب شریف ملقبم کرده بودن، خدا حفظشون کنه، هنوز هم که یادم میافته، خندهام میگیره :))
راستی. دربارهی سربازی اگه راهکاری داری که ۲ ماه رو ۲۰ ماه میکنه تو رو خدا به ما هم بگو، آقای ما خیلی لازم داره 🙁
لیشام: بنده معجونی سراغ دارم که نه تنها دو ماه رو بیست ماه میکنه، بلکه کارهای دیگهای هم بلده ولی به دست آوردن عناصر این معجون کار خفنیه که به همت آقاتون بستگی داره. این معجون از دو عنصر پایه تشکیل شده. یکم، پارتی. دیم، گلاب به روتون، روم به دیوار، دستمال یزدی. از بیان سایر جزییات معذورم…
عجب بابا! یاد کفشای میرزا نوروز افتادم!! اونایی که فیلمشو دیدن میفهمن چی میگم!! ,) ولی از شوخی گذشته از اون جایی که میگن پا، قلب دوم آدمه، باید هر جور راحته باهاش تا کرد. شما هم خوب کاری میکنی چیزی پات میکنی که هم راحتی هم دوسش داری. شما راضی، پاهات راضی، گور بابای ناراضی!! (ببخشید از عبارت نامناسب! ضربالمثله دیگه! من عذرخواهی میکنم!)
لیشام: این میرزانوروز کی بید؟ ما که فیلمش رو ندیدیم. در باب قلب دوم هم میخوام قصهای رو براتون نقل کنم که هر چند موجب آبرو ریزیه ولی واقعیتی هست که میتونه آموزنده باشه. بنده نزدیک به هفت هشت سال پیش، به خاطر این که کفشم پام رو میزد، آی.سی.یو خوابیدم!! باور نمیکنید؟ حالا میگم خدمتتون. قضیه این بود که کفشم پام رو میزد ما هم به روی خودمون نمیآوردیم تا این که یه روز عصر که داشتم از محل کار برمیگشتم، ولو شدم وسط خیابون. ما رو بردن بیماستان و دکتر اورژانس که زخم رو دید، سریع گفت: بستری! اورژانسیه، خفن!! و ما رو بردن آی.سی.یو خوابوندن! ما هم چارشاخ مونده بودیم که چرا آی.سی.یو. بعد کاشف به عمل اومد که تخت نداشتن دوستان 😉
توی این هوای گرم به جای صندل و دمپایی پوتین میپوشید؟ 🙂
لیشام: آخه نمیدونین که بعد از هشت ساعت پوشیدن توی هوای داغ، وقتی درش میآرین چه حالی میده D: ولی شوخی کردم. خوبی کفش چرم اینه که پاهام توش داغ نمیکنن و از همه مهمتر، بو هم نمیگیرن. واقعاً توی کفشهای چرم راحتم به خصوص اگه در قید واکس زدن مرتبش هم نباشم ,)
ضربهی پا محکم، ماشا الله، پا بالا، نفر هفتم صف سوم، تک نزن. (اونایی که خدمت رفتن، میگیرن)
لیشام: گرفتم حامد جان، گرفتنی :)) خیلی خندیدم، ای ول! خوب بود! البته همین جا عرض کنم حضور دوستان که حقیر دو ماه بیشتر سربازی نرفتم، هر چند که روی کارتم نوشتن بیست ماه خدمت، بدون غیبت!! البته یکی دیگه هست که رو دستم بلند شده! اگه تا پست بعدی خودش نیومد، حضور دوستان معرفیش میکنم!
@zuhur_kard10313
سلام علیکم دوست عزیز…
وقت شما بخیر
تازگی یه جفت پوتین خریدم, داشتم در اینترنت جستجو میکردم برای راههای نرم کردن پوتین های جدید که سفت و سخت هستند. اتفاقی با این صفحه مواجه شدم. مطلب جالبی بود. از شما دعوت میکنم به این سایتها سری بزنید…
یا حق
مطمئنی فتیش نیستی؟ من ک میگم هستی شاید خجالت بکشی ک بگی اما هستی نگو نیستی پسر خوب
لیشام: تا حالا فکر نمیکردم که باشم :))))
ولی نگران نباش! من از چیزی که هستم خجالت نمیکشم! لابد نیازی نبوده که بگم :))) 😀
یادش به خیر یه شب تو آسایشگاه قبل خاموشی سرمو گذاشتم رو تخت وقتی بیدار شدم دیدم چیزی دیگه به خاموشی نمونده و پوتینمو واکس نزدم
اومدم پایین دیدم یه جفت کفش واکس زده که انگار مال من هستند کنار تخته. همون لحظه دیدم هم تختیم روشو برگردونده داره میره یه طرف دیگه. حالا بعد آموزشی تو اینترنت دنبال عکس یه پوتین میگشتم تا با یه متن براش بفرستم و دوباره تشکر کنم. حالا که دیگه شاید هم دیگه رو نبینیم…
خوب این عکس واقعا عالیه هر چند پوتینهای من این همه خاکی نبودند.
فکر میکردم تو جبهه فقط از این اتفافا میافته
از نویسنده به خاطر این عکس ممنونم
اینارم بگذارید کنار لباس مدرس تو موزه تو مشهد ـ ست میشه شدید
لیشام: د قرار نشد به پوتینهای عزیزم هر چی دلتون خواست بگین هاااا… دوستیمون سر جای خودش، پوتینهای ما هم سر جای خودش…
مـن هم بـش میگم که یـا آپ کـن یا حـداقل پـوتین رو واکـسش بزن ولـی گـوش نـمیکـنه D:
لیشام دیگه خسته شدم از این پوتینت!
لیشام: خیلی دلتون بخواد!!
man alan baghiafeii ahel andar safi daram be neveshtat negah mikonam ………….. | iani chizi behtar az pootin nabood ke doosesh dashte bashi?
لیشام: راحت باشین ندا خانوم، ما به این جور نیگاهها عادت داریم…
تا حرف دوستان رو گوش ندادی و ما هنوز تو وبلاگ شما فیلتر نشدیم! (چون ما از اونی که جناب سینا فرمودن هم کوچیکتریم داداش!) عرض کنم که خدا کوچه علی چپو واست نیگه داره! همچین گفتی فاصله زمانی من و کیانوش نجومیه، یکی ندونه فک میکنه اگه فیلتر بذاری خودتم دیگه نمیتونی بیای چیزی بنویسی!! تعارف نکنا! بگو هنوز به دنیا نیومدی، متوجه صحبتای ما نمیشی!! D: اون وقت میگن خانوما رو سنشون حساسن!!! ,)
لیشام: حضور آبجی عزیزمون عارضم که اولندش شکی نیست که خانوما وقتی بحث سن و سال میشه کهیر میزنن. علیالحساب اینو داشته باش… دیومندش نچچچچ…! مبدأ مختصات رو اشتباه گرفتی آبجی. مبدأ الان جاییه که من بیست و هشت سال و چهار ماه و شیش روزمه. حالا بیگیر، برو بالا… این داداش ما هم قطعاً منظورش شوما نبودین! متوجهین که…
لیشام…………………………………………………………………………………
………………………………………………………….
لیشام: این یعنی چی آخه؟
حالا که بروز نـمیکـنی حـداقل این پـوتینها رو یه واکـسی بزن
لیشام: چقدر کارهای سخت سخت به آدم میگین شما…
ریرا جـان آخه مـن خـودم این فـیلم رو وقـتی دیدم که تــازه تـوی سـینما نـشونش میدادنـد :)) … بـرای هـمین هـم فـکر میکنم هـمه بایـد مثل خودم تـو سینـما دیده بـاشـند :)) … دیگه حـواسـم نـبود که از اون زمان جوانی مـن (یعـنی از زمان حـمله مـغول به ایران) حـتمن این فیلم به تـلویزیون هـم رسـیده ،) … فـکر میکنم جـزو اولین فـیلمهـایی بود که بـعد از انقلاب در سینما نـمایش شـد D:
لیشام: از اونجایی که فاصلههای زمانی در مباحث شما و ریرا نجومیست و از حد توان پردازش عقل ناقص من خارجه لذا در همین جا اعلام میکنم که بنده هیچ دخالتی نمیکنم، حتی اگه التماس کنین!! D:
تیتر متنتون رو نخوندم، وقتی متن رو خوندم فکر کردم دارین از رییسجمهور روسیه حرف میزنید! با خودم گفتم نمیدونستم نماد جنگه! و داشتم فکر میکردم راست میگینها انگاری یه کم نماد تنبلی و … D:
لیشام: یه کم؟ فقط یه کم؟؟؟
لیشام جون، یک فیلتر بذار رو سایتت که این بچههای کوچیک نتونن برات کامنت بذارن.
قربون شکلت برم، اومدی نسازیا!! اولا من هیچوقت سنم بیشتر از ۱۹ سال نمیشه!! دوما این فیلم کذایی رو تلویزیون ما بیشتر از ۶ بار در طول سنین مختلف زندگانی من به افتخار مناسبتهای مختلف نشون داده! لیشام هم اگه میگه ندیده لابد مث ما فقیر فقرا، مجبور به دیدن برنامههای آب دوغ خیاری تلویزیون شریف و با اخلاق اینور آب نبوده!! ,) سوما اتفاقا خیلی عجیبه که شما این فیلمو دیده باشی! شما کجا اینجا کجا اونجا کجا!!؟
faghat chon “lisham” hasty az pootin khoshet miad! va gar na adame aghel ke in tory nist. khodayar ro ham ke eradat darim behesh amma oonam jozve daste fogh nemibashad dadash
لیشام: راحت باش داداش! هر چی خواستی بگو! یه وقت رودربایستی نکنی هااااا البته دوستان دیگهای هم که سعادت آشنایی حقیر با ایشان مسبوق به سابقه نبوده هم همین فرمایش شما رو به نوع دیگه فرمودن… ما عادت کردیم عمو کامران ,) یادم افتاد که دبیرستان که بودیم به خاطر استیل بسکتبال بازیکردنم به آن لقب شریف ملقبم کرده بودن، خدا حفظشون کنه، هنوز هم که یادم میافته، خندهام میگیره :))
اومـدم بـنویسـم مثل کـفشهای میرزا نـوروز میمونـه… دیدم ریرای عـزیز پیشدسـتی کـرده :)) الـبته کـفشهای میرزا نـوروز، پــوتین نـبودند امـا شـباهـت زیادی به این کـفشها داشـتن… فیـلمش رو گـیر بیار و نـگاه کـن! مـن که اون زمان خیلی خـوشم اومـد ،) راسـتی ریرای عـزیز، مـیرزا نـوروز بـه ســن شـما هـم قــد میده ؟؟ D:
لیشام: دیگه دارم کهیر میزنم! آقا جون! هر کی این فیلم رو داره به دست من هم برسونه ببینم قضیه چیه…
پوتین من ای پوتین مهربان من (دی دی دی دیم) تو برتری هرچه کفش و مفش من (دی دی دی دیم)
لیشام: راستی خدایار! شما پوتینتون رو چیکار کردین؟ یادم نمیآد دیده باشمش…
یحتمل مال میرزا نوروز نیست؟!
لیشام: نـــــــــــــه!! مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه، مال خودمه… واااای اگه دستم به این میرزانوروز برسه…
http://www.damianpenny.com/archived/003963.html – http://en.wikipedia.org/wiki/Poutine
خب اونا هم تو رو دوست دارن ,)
لیشام: اوهوووم 🙂 میدووونم…
راستی. دربارهی سربازی اگه راهکاری داری که ۲ ماه رو ۲۰ ماه میکنه تو رو خدا به ما هم بگو، آقای ما خیلی لازم داره 🙁
لیشام: بنده معجونی سراغ دارم که نه تنها دو ماه رو بیست ماه میکنه، بلکه کارهای دیگهای هم بلده ولی به دست آوردن عناصر این معجون کار خفنیه که به همت آقاتون بستگی داره. این معجون از دو عنصر پایه تشکیل شده. یکم، پارتی. دیم، گلاب به روتون، روم به دیوار، دستمال یزدی. از بیان سایر جزییات معذورم…
امان از این احساسات نابت! :))
سلام، 🙂 صوفیان واستدند از گرو می همه رخت ـ دلق ما بود که در خانهی خمار بماند
لیشام: سلام. مشکوک میزنین هااااا راستش رو بگین، زیر سایهی دولت کریمه، شما خانهی خمار چی کار میکردین؟ اون هم در معیت جماعتی از صوفیان…
عجب بابا! یاد کفشای میرزا نوروز افتادم!! اونایی که فیلمشو دیدن میفهمن چی میگم!! ,) ولی از شوخی گذشته از اون جایی که میگن پا، قلب دوم آدمه، باید هر جور راحته باهاش تا کرد. شما هم خوب کاری میکنی چیزی پات میکنی که هم راحتی هم دوسش داری. شما راضی، پاهات راضی، گور بابای ناراضی!! (ببخشید از عبارت نامناسب! ضربالمثله دیگه! من عذرخواهی میکنم!)
لیشام: این میرزانوروز کی بید؟ ما که فیلمش رو ندیدیم. در باب قلب دوم هم میخوام قصهای رو براتون نقل کنم که هر چند موجب آبرو ریزیه ولی واقعیتی هست که میتونه آموزنده باشه. بنده نزدیک به هفت هشت سال پیش، به خاطر این که کفشم پام رو میزد، آی.سی.یو خوابیدم!! باور نمیکنید؟ حالا میگم خدمتتون. قضیه این بود که کفشم پام رو میزد ما هم به روی خودمون نمیآوردیم تا این که یه روز عصر که داشتم از محل کار برمیگشتم، ولو شدم وسط خیابون. ما رو بردن بیماستان و دکتر اورژانس که زخم رو دید، سریع گفت: بستری! اورژانسیه، خفن!! و ما رو بردن آی.سی.یو خوابوندن! ما هم چارشاخ مونده بودیم که چرا آی.سی.یو. بعد کاشف به عمل اومد که تخت نداشتن دوستان 😉
توی این هوای گرم به جای صندل و دمپایی پوتین میپوشید؟ 🙂
لیشام: آخه نمیدونین که بعد از هشت ساعت پوشیدن توی هوای داغ، وقتی درش میآرین چه حالی میده D: ولی شوخی کردم. خوبی کفش چرم اینه که پاهام توش داغ نمیکنن و از همه مهمتر، بو هم نمیگیرن. واقعاً توی کفشهای چرم راحتم به خصوص اگه در قید واکس زدن مرتبش هم نباشم ,)
ضربهی پا محکم، ماشا الله، پا بالا، نفر هفتم صف سوم، تک نزن. (اونایی که خدمت رفتن، میگیرن)
لیشام: گرفتم حامد جان، گرفتنی :)) خیلی خندیدم، ای ول! خوب بود! البته همین جا عرض کنم حضور دوستان که حقیر دو ماه بیشتر سربازی نرفتم، هر چند که روی کارتم نوشتن بیست ماه خدمت، بدون غیبت!! البته یکی دیگه هست که رو دستم بلند شده! اگه تا پست بعدی خودش نیومد، حضور دوستان معرفیش میکنم!
بعد از پاره شدن این یکی میتونی به موزه هدیه کنیش 🙂
لیشام: موزههای ایران پوتین پاره زیاد دارن! نوبت به امثال ما نمیرسه ,) ممنون از پیشنهادتون و این که پوتینمون رو این قدر، قابل دونستین…