الف.نون. و مافیای علی آقای بقال

۹ مهر ۱۳۸۷ | روزنوشت, سیاسی | ۱۶ comments

علی آقای بقال، آن اوایل که آمد بساطش را راه انداخت در محل، برای اهالی فرق چندانی نمی‌کرد که از او خرید کنند یا از یک بقالی آن ور شهر. زمان که گذشت، هم او اعتبار پیدا کرد بین اهالی و هم مشتریان ویژه‌اش اعتبار پیدا کردند پیش او. همین کهنه‌شدگی و جاافتادگی، مجوز خدمات ویژه و نسیه فروشی را هم خواه ناخواه صادر کرد. مثلاً می‌سپردیم که روغن ورامین که آورد یک بسته‌ی دوازده‌تایی کنار بگذارد برای ما. کاری که برای غریبه نمی‌کند. تازه آخرش هم خودش زنگ می‌زد و خبر می‌داد که آمده؛ بیایید ببرید. یا قصه‌ی شیر دولتی که اصولا اولویت با مشتریان قدیمی است و خلاصه خدمات بسیاری از این دست که جایی در رابطه‌ی مشتریان گذری و علی آقای بقال ندارد.

داشتم فکر می‌کردم که با این اوصاف علی آقای بقال هم بالفعل، مافیاست. همان‌گونه که به زعم حضرت الف.نون. کلیه‌ی اعاظم نفتی هم مافیایند. اصلا انگار مدل ذهنی الف.نون. در حوزه‌ی مافیا این است هر کسی بیش از مدتی معین، در یک پست و مقامی بماند، می‌شود مافیا؛ حالا چه علی آقای بقال باشد، چه عباس آقای قصاب و چه حضراتی مثل نعمت‌زاده و کسایی‌زاده. همین می‌شود که گاه و بی‌گاه یک ملاقه‌ای می‌دهد دست این و آن تا سازمان مربوطه را یک همی بزنند. خاصه وقتی می‌بیند نمی‌تواند علی آقای بقال را از سازمان مربوطه بردارد و به زور علی آقای قصاب کند، لجش می‌گیرد و در عوض آهنگ هم‌زدن را تند می‌کند.

همین که این نقطه آخری را که گذاشتم دیدم که من هم مافیا هستم. نیکپور هم مافیاست. هادی هم مافیاست. مامان و بابای من هم مافیایند. چون خیلی وقت است که مامان و بابای من هستند و با چنگ و دندان هم که شده، سمت سازمانی‌شان را حفظ کرده‌اند. اصلا هر چیزی در این دنیا مافیاست. چون هیچ چیزی حاضر نیست هویتش را تغییر دهد. مثلا الف.نون. اصلا حاضر نیست که از هویت الف.نونیش کوتاه بیاید…

خلاصه این که هم‌زدن آخری که دیدیم در وزارت فخیمه‌ی نفت نیز به گمانم از جنس همین اوهامات ایشان است.

گاه و بی‌گاه فکر می‌کنم که فقط باید یک‌سال دیگر تحمل کرد این موجود را ولی از انتخاب نشدنش، اکیدا ناامیدم. خدا به خیر کند…

۱۶ Comments

  1. sara

    KHODAYA NEMIDUNAM BE KODAMIN GONAH INAM MAN KE HATA DELE YE MOORCHARAM NASHKASTAM KE HALA INTOR SHEKASTAM .TANHAM NAZAR .KHUDAYA TANHAM NAZAR

    لیشام: ببین دوست عزیز، واقعیت اینه من رو ـ که الان تپیدم در بستر بیماری و شر شر عرق در می کنم از خودم ـ خیلی خوشحال کردی! اما خوب! می دونی! این جا وبلاگ خدا نیست! به هر ترتیب امیدوارم که ناامید نمومی. من هم که بعضی وقت ها تب می کنم این جوری می شم؛ کمی صبوری کنی درست می شه…

    Reply
  2. sara

    hi

    Reply
  3. sara

    baraye residane be tu hame ja ra zadeam,donya dustio khud dustio bande dustio… ra dideamo cheshideamo hal khasteam

    Reply
  4. واکنش

    خلیفه در داستان هزار و یک شب فکر می کرد که همه حتی همسرانش بر علیه ش توطئه می کنن. برا همین صبح نشده بهشون می گفت مافیا هستی و طرف رو تو قبر می کرد. اما شهرزاد یک مافیایی نشونش داد که خودش با پای خودش رفت تو قبر و برنگشت. کاش این الف.نون. شما هم گرفتار مافیای قصه گویی می شد و همون جا می رفت که ….

    Reply
  5. هادی

    آقا جون وسط این شلوغ کاری ها خوب ما رو هم بردی داخل مافیا ها؟؟؟؟!!
    بنده احساس می کنم شما با این کارها داری زمینه براندازی منو فراهم می کنی، لذالک شدیدا هشدار می دهم اگه این مطلب رو اصلاح نکنی میگم اسموتو با همه مقادیر وام هایی که گرفتی و پس ندادی هنوز، تو روزنومه ها اعلام کنند!!!!

    لیشام: چه قدر دل‌مان تنگ شده برای جواب دادن به کامنت‌های دوستان. آن قدر که سرمان را شلوغ کرده‌اند حضرات آر.اویی که دل و دماغی نمانده بنشینیم و حق فرمایش‌های دوستان را چنان که شایسته و بایسته است کف دست‌شان بگذاریم 🙂

    Reply
  6. محمد جواد شکری

    بد روزگاریه، بهر حال وقتی از بالا دستور رسیده که برنامه ها رو ۵ ساله بچینین، شما امید دارین که ایشون دوباره انتخاب نشن

    Reply
  7. کاوه

    این لینکات (ربطی به اورکات ندارد) را هم درست کن لطفا!

    Reply
  8. کاوه

    ولی بنده اکیدا امیدوارم! البته انفجاراتی با اندازه های مختلف هم رخ خواهد داد. اما اینبار خین و خین ریزی درون بیتی است و اجانب غایبند و همه صحابه اند و مساله اصلی همان مانی است که مورد رینش واقع شده! خوبیش به این است که این محمود بی آنکه خودش بداند – شاید هم که لابد – دارد کاری را انجام میدهد که تا به حال از هیچ دوست و دشمنی بر نیامده بود! حتی ملت هم گمان نمیبردند که این طوریها باشد اما حالا دارند به زور بدبختی و فقر هم که شده میفهمند. برای مثال تفکر استنتاجی داخل تاکسی:
    راننده: تا حالا دیدی کسی ناخنش مقدس باشد؟
    بنده: … (چی بگم والا!)
    راننده: حالا چطور شده که یارو پشمش مقدسه!
    البته احتمالا منظور جناب راننده محترم همان ریش بوده و شما بی تربیت نشو! اما کلا جالب بود که دیدم این بخش تعطیل مغز ما ملت باستانی اصیل منقل پرور ذغال دوست (آتش پرست سابق)، دارد آثار حیات از خودش بروز میدهد.
    ای بابا! اصلا حواسم نیست! باز مفصل شد!

    Reply
  9. محمد

    سلام رییس!
    ما هم اومدیم بگیم با حالی از خودتونه !!!
    راستی، باید بگم احساس منم در مورد انتخاب نشدن مجدد دکتر، کاملا مشابه شماست.

    Reply
  10. کیانوش

    که امیدوارم همون ری را باشی که من فکر می کنـم، خـــر شـهرقصه آخه آبرو و حیثیت داشت بیچاره… یعنی الان که من فکر می کنم اون بدبخت همچین خــر ِ خــر هم نبود انگار ؛)

    لیشام عزیز… یعنی منـظور مبارک از این جـمله فخیمه این است که هرچی من اونزمان در باب تقلبات گفته بودم درست بود ؟ یعنی جوان در ایینه می بیند و پیر در خشت خام می نگرد صـحیح است؟

    یا چی نــنــه جـون؟

    Reply
  11. ری را

    یعنی چی که “از انتخاب نشدنش ،اکیدا ناامیدم”؟! به قول معروفِ شهر قصه”خر که مکرر نمیشه”! میشه؟!

    لیشام: دیدی شد ری‌را جان… خر، مکرر همیشگی‌ست…

    Reply
  12. فرزام

    لیشام جان! خوشحالم که بعد از ماهها (شایدم سالها !!) یک پست فاخر جالب و در شان وبلاگ و شخصیت شخیص و والای شما اینجا دیدیم!… بالاخره… هوراااااااا
    قشنگ بود…
    همینطوری ادامه بده… دست بردار از اراجیف

    Reply
  13. راه میانبر

    گر حکم شود که مافیا گیرند، در شهر هرآنچه هست گیرند.

    Reply
  14. سانی

    ناامید نباش :دی

    Reply
  15. حسین

    الف.نون ! ما میدونیم تو از مافیا بیزاری پس لطفا در سمت خود نمان و تبدیل به یک مافیا نشو! 😉

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *