حضوری را تجربه خواهم کرد،
معمایی تازه؛
و از غلظت این همه احساس
سنگینم انگار.
عشق را برهنه میخواهم،
آنچنان زلال
که از میان بافتهای نازکش
عصیانم را به نظاره بنشینم
و در تدارک گناهی تازه
آنچنان رها
که دغدغهی هیچ رسمی را نپذیرم.
من از تمامی این طراوتِ پر آشوب
تازهام،
چونان که به بوی خاک باران خورده
خیسم کرده باشند . . .
یکم آبان ماه هشتاد و یک
mibakhshid misheh esmetoon ro ma”na konid????????????????????????