میبینید که روی هر چه سنگ پای قزوینی را سفید کردهایم. اصلاً هم در این مایهها نیستیم که بخواهیم کم بیاوریم و بگوییم این کاره نیستیم. لب مطلب آن که این پنجشنبهای هم جای همهی رفقا خالی، رفتیم سد طالقان و با کمال افتخار، دست خالی برگشتیم 🙂
ما شاء الله به این همه اعتماد به نفس…
حال این که چه میرود بر ما که دستمان به چیزی بند نمیشود، حتماً حکمتی دارد ولی در اصل قضیه نباید شک کرد که شما با دو خبره در فن شریف ماهیگیری طرف هستید D:
به هر صورت گاه هست و گاه نیست. شاید روزیمان را ننهاده بودند آنجا. حقیر که مطلقاً راضیام از این گشت و گذارهای اینچنینی. ماهی که نگیریم حداقلش آن است که روح و جانمان را شاد کردهایم به آرمیدن در آغوش آن همه زیبایی. در خاطر داریم یک جایی در سواحل محمود آباد، از بندهی خدایی نقل کرده بودند که سه چیز موجب تقویت بینایی میشود: آبی دریا، سبزی سبزه و روی زیبا!!!
این سفر طالقان هم الحق و الانصاف، سه رکن مذکور را چنان که شایسته است بر ما فراهم آورد. دریاچهای به غایت زیبا گسترده بر دامان درختانی بلند، سرسبز و شاد؛ وظیفهی خطیر روی زیبا را هم که طبق معمول حضرت خدایار، صادقانه برعهده داشتند ؛)
آرامشی داشت آنجا. پیش از آن که برسیم، گویا بارانی آمده بود. همه چیز انگار تازه بود و برق میزد. نسیم، انگشتان باران خورده و سردش را به شیطنتی، روی گونهها میکشید و میرفت. ابرهای سفید و گلکلمی، جلوهای داشتند میان آن همه آبی بیانتها. پاییز، آمده بود و به سر برخی درختان، نیمچه دستی کشیده بود؛ با اینحال سرسبزیشان هنوز، بیشتر به چشم میآمد. سکوت سرشار میکرد خلوتمان را مگر که به صدای پرندهای شکسته شود و گاهی نسیمی آرام…
سرتان را درد ندهم. در یک کلام بگویم که آقا جان! طبیعت این سد طالقان، اکیداً دونفره است. من و خدایار ـ که دست بر قضا، تا به حال مجموعاً بیشتر از دو نفر نیستیم ـ بهانهی ماهیگیری داشتیم و بس، ولی اگر شما نداشتید طوری نیست، دست متعلقین محترمه را گرفته، سری آن جا بزنید که جان شما خیلی میچسبد، ضمن آن که قویاً برای قوای باصره نیز بفرموده، مفید است…
لیشام جان سلام. برای اینکه بتونی از ماهیگیری حسابی لذت ببری، پیشنهاد میکنم یه سر به این آدرسها بزنی. fishing.ir و mahigiran.com واقعاً برای آموزش عالیه. ارادتمند هر چی طبیعت دوسته.
لیشام: سلام دوست ندیده، آرش عزیز 🙂 ممنون از لینکهاتون
لیشام جان سلام. از این که رفتی طالقان و دست خالی برگشتی خدا رو شکر کن. چرا؟ چون من هم بعد از ده بار طالقان رفتن (البته برای ماهیگیری) با اون همه ادعای ماهیگیری آخر سر ماهی که نگرفتم هیچ مینیسک زانوام را هم گذاشتم و برگشتم. از طبیعت اونجا همین بس که (یه تیکه از بهشته)
لیشام: واقعاً یه تیکه از بهشته…
سلام، کیانوش عزیز فکر کنم اونی نباشم که شما فکر میکنید. شاد باشید.
لیشام: سلام، بهار خانوم و کیانوش خانوم، من نمیدونم که کدومتون همونی هستین که اون یکی فکر میکنه همونی هست که باید باشه؛ ولی به هر حال حتی اگه اونی نباشین که اون یکی فکر نکنه که اونی هستین که اون یکی دیگه گفته، باز هم خیلی خوبه که اون جوری که من فکر میکنم از اون کامنتهای خوب میذارین و اون یکی که شما فکر نمیکنین همونی که شما فکر میکنید باشه، باشه، میآد و کامنت میذاره. در نهایت عارض به حضور همهی اونایی که فکر میکنن که اونای دیگه اونایی هستن یا نیستن که فکر میکنن، اطمینان میدم به همهتون که بنده همونی هستم که شما فکر میکنید 🙂 مخلصیم جمیعاً
من دیدم زورم که به اون بالاسری نمیرسه… مجبور شدم آستین یکی از شماها رو بگیرم… چه کنیم دیگه؛ دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
لیشام: نخست آن که آستین ما قابل این حرفا نیست! ما خودمون هم دستمون به آستین خودمون نمیرسه، دوم آن که اصلا مهم نیست که خرما قبلا بر نخیل بوده یا خیر، این جا که توی جعبه هستن و دم افطار هم در شکم مبارکمان ؛)
راستش چند وقته که خیلی خیلی خیلی… گرفتارِ کارهای مختلف هستم!! به معدودی از دوستان میتونم سر بزنم و خودم هم نه فرصت و دل و دماغ نوشتم رو ندارم… البته من مدتی به وبلاگت سر زدم اما انگار اونجا دیگه نمینویسی؟؟!! موندم دم در و ناامید برگشتم ؛)
یکی دو تا ایمیلِ توضیحی به یکی دو تا از دوستانِ خوب بدهکارم که تو هم جزوشون هستی، اما نمیدونم کی میتونم فکرم رو جمع و جور کنم و این ایمیلها رو بنویسم؟؟
لوتو رو هم که من نبردم D: حالا جواب من رو کی میده؟؟ لیشام یا بهار؟؟
راستی بهار عزیز (اگر همون بهاری هستی که من فکر میکنم) “ری را” راست میگهها… نه خبر؟؟؟ اون ایمیل که پارسال وعدهاش رو داده بودی کی میفرستی پس؟؟
لیشام: اِهکی! شوما لوتو برنده نشدین، ما بایست جواب پس بدیم؟؟ عجب روزگاری شده هااااا… ما وظیفهمون این بود که فقط دعا کنیم و در بند آن مباشیم که نشنید یا شنید ؛)
سلام. من مدتیه که نوشتههاتونو میخونم. زیبا و جذاب مینویسید 🙂 و از این که حس و حال جاهایی رو که میرید برای ما به ارمغان میآرید ممنونم. شاد و پیروز باشید
لیشام: سلام، لطف دارین شما، ممنون 🙂 شما نیز شاد و پیروز باشید
سلام بر دوستان شیرین سخن نیک کردار… من داشتم نوشتهها رو میخوندم که فرمایش دکتر آرمان رو دیدم… چه زیبا فرمودند… امیدوارم این گروه Incredibles (منظورم فقط شما دوتا نیستینا!!) هیچوقت اصلشونو فراموش نکنن و برق تو چشماشونو از دست ندن و همیشه بگردند و ببینند و لذت ببرند که هیچوقت سیری نداره الحق… ما مخلصیم… اما آیا نیازی هست که ناکامیهاتونو در امر ماهیگیری هی بنویسین هی… میتونی یه عکسی تو مایههای پیرمرد و دریا بذاری تو اینجا و بگی ما… در هر صورت ما مخلصیم و در ضمن فرمایشات حافظ رو در فال آنشب را شدیداً پایهام!!!!!!
لیشام: سلام بر اویس بزرگ! بسیار شادمان کردی ما را اویس جان به این آرزوهای خوب که در دل داری. ما هم به همچنان! آرزومندیم دولت شادی همهی عزیزان را…
و اما در باب ماهیگیری؛ التفات نفرمودید اویس جان! عرض کرده بودیم که ماهیگیری بهانه است و بس. غرض، کرشمهی حسن است عزیز دل برادر. حالا گاهی میگیریم و گاه نه. اصلا چه اهمیت دارد. مهم آن حس شنگولانهای است وقتی که در آغوش طبیعتی، در وجودت تپیدن میگیرد. خواستیم آن را حس را شریک کنیم. حالا تو چسبیدهای به ماهیهای نگرفتهی ما…
ایشالا همین نزدیکیها دوباره بنشینیم و به دیوان حافظ تفأل بزنیم 🙂
سلام عمو آرمان عزیز
پایهگذار این ماهیگیریها و استاد بزرگ تویی آرمان جان
هر وقت اومدی ایران یا احتمالاً من اومدم اونجا حتما یه قلابی میندازیم
وه! که چه صفایی!! حسابی با این نوشتهی شما صفا کردیم از راه دور لیشام جان! خدا تن سالم و قلم جاودان به شما عنایت کناد!!… ضمناً از فرصت استفاده میکنم عرض ادبی به دوستان گرامی کیانوش نازنین (که مدتیه کلاً از صفحهی اینترنت ما پاکشون کردن!) و بهار عزیز (که مدتهاست فیض همصحبتیشو پیدا نکردم!) بنمایم 😉
لیشام: سلام و سلام به ریرای عزیز، مثل همیشه به بنده لطف دارین، ممنونم 🙂
سلام، طاعات و عبادات و مسافرات و ماهیگیرییات و… قبول حق. خدا عمرتان بدهد که اشاراتی به کیانوش عزیز در جهت توجه به حق همسایهها کردید :)) ولی همین که بعد از برنده شدن بلیطی برای شرکت در جشنشان برام بفرسته کفایت میکنه (بقیهی درخواستهای حضوری به عرضشان خواهد رسید :-))
لیشام: سلام، متعاقباً آرزوی قبولی طاعات و عبادات داریم برای شما از درگاه حضرت حق 🙂
salam,
delam be dard oomad! doost daram ye baar dige oon rooza mishod o miraftim mahigiri, omidvaram beshe. kheili khosh”halam ke mibinam zaman migzare amma bazi aadam”haa asleshoon taghir nemikone, injoori adam ehsaase amniat mikone. be omide didaar
لیشام: سلاااااام به آرمان عزیز، همیشه که میریم ماهیگیری، ذکر خیر شما هست. به خصوص اون قضیهای که قلاب رفته بود تو چشم ماهیه!!! به هر صورت جای همهی دوستان خالیه آرمان جان 🙂
سلام
دیگه وبلاگت داره تبدیل میشه به سفرنامه 🙂
لیشام: خوب اومدی سحر جان! به هر صورت زندگی همینه دیگه، از اینها ننویسیم چی بنویسیم 🙂
do nafare ba khodayar :))
shayad moshkel az tomeha bashe ke mahi nemikhore be gholabetoon :))
khoobe ke hamishe be gashto gozarin
khosh begzare
لیشام: ممنون سانی عزیز، کاشف به عمل اومده که بله، بخشی از مشکلات مربوط میشه به طعمهها ولی بیشتر از هشتاد درصد مشکلات از خودمونه ظاهراً ؛)
بعدشم! این همه ملت دو نفره میرن این ور و اون ور کسی نمیگه خرتون به چند من، حالا که من و خدایار رفتیم برای یک امر مشخص و معلوم الحال، خنده دار شده قضیه؟؟؟
راستش من هنوز نمیدونم برنده شدهام یا نه
اما لیشام عزیز؛ این دوست خوبمون بهار که درصد نخواست بنده خدا… ایشون قرار است در راه رضای خدا دعا بفرمایند ؛)
پورسانت شما ولی سرجاشه (آخه فکر میکنم برنده نمیشم) >:)
لیشام: البته هر چه از دوست رسد نیکوست ولی با توجه به فرمایش شما گمونم با حضرت باری تعالی باید یه جلسهی فورس ماژور ترتیب بدم ؛)
سد طالقان؟ اگه آدم ماشین نداشته باشه هم میشه رفت؟ نمیخوام شما همش برید صفا کنید اون وقت ما… :< لیشام: اون وقت شما چـــــــی؟…
گمونم اتوبوس، مینیبوس، تاکسی داشته باشه از تهران ولی مطمئن نیستم. به هر صورت ماشین داشته باشین، بیتره. البته بعد از رنوی خدابیامرزم که دیگه ماشین نخریدم، خدایار جور ما رو تا حالا کشیده…
بعدشم؛ مگه کسی دست و پای شما رو بسته؟ اهلش باشین کوله میزنین و هویجوری راه میافتین میگردین. اصلا همینش حال میده ؛)
what the…????? is there a “SADD” in Taleghan????? is it new???
لیشام: ظاهراً چند سالی هست که راهش انداختن. ولی انصافاً خیلی قشنگ کرده اونجا رو… اومدید ایران یه سری بهش بزنین…
شما که مدام میفرمایید هوا دونفره است و فلان جا دونفره است و ما هم که میدونیم شما به طور بالقوه همیشه دو نفر هستید (!!) چهطور به ما میگی باهاتون بیاییم ماهیگیری؟! خدا وکیلی حیف کوه نیست که همیشه n نفره است؟!… در ضمن درسته که قشنگ مینویسی ولی دلمون برای نوشتههای جسته گریخته متفرقه جنابعالی هم تنگ شده قربان…
لیشام: حالا ما یه تعارفی زدیم، شما چرا جدی گرفتید D: البته ما خیلی مخلصیم در مجموع ؛)
شما همیشه به بنده لطف داشتین فرزام جان ولی نوشتن هم دل و دماغ میخواهد که اغلب اوقات ما نداریم، خاصه این که بخواهد جسته گریخته و متفرقه هم باشد. این طوری نوشتنها، تنبلانهترین نوشتنی است که هم آدم وبلاگش نمیخوابد و هم یک جورهایی زنده بودنش را به رخ دیگران میکشد…
گذشته از شوخی، پنجشنبهای عازم لتیان هستیم، اگر پایهاید، بیایید و در لذت ماهیگیری شریکتان کنیم 🙂
اصلن فلسفهی ماهیگیری برمیگرده به “بازگشت به دوران حجر” که پدرانمون با چوب میزدند تو سر ماهیها :))
اون زمان هرچند که از قلاب ماهیگیری خبری نبود اما در عوض از ترافیک و از اینترنت و جلسه و کنفرانس و… هم اثری نبود D:
خدا میدونه چند تا صبح ساعت ۴ بیدار شدم و به بهانهی ماهیگیری تا ۹ صبح با دایی عزیزم نشستم کنار رودخونه “چمخاله” و با دست خالی ولی روحی پر از انژی برگشتم
دلمان را برای اون روزهایی که هرگز تکرار نخواهند شد تنگ کردی لیشامک ؛)
لیشامک: شرمنده که دلتان را تنگاندیم 😐 دست خودمان که نبود ؛)