مهم است آدم سنگ یک چیزهایی را پیش از آن که با آنها مواجه شود، با خودش وا بکند. به عنوان مثال بنده مدتهاست تکلیفم را با این داستان مکرر دست به آب شدنهای اورژانسی روشن کردهام. وقتی میدانم که به این زودیها به محل موعود نمیرسم، بدیهیست که سلامتی نظام شاشآییام را در اولویت خواهم گذاشت، حتی اگر شمشادهای اتوبان همت نیز همراهیام نکنند.
داستان جنگ احتمالی نیز از همین چیزهاست. باید نشست و فکر کرد که به عنوان یک سرباز بالقوه که تا بیست و چند سال دیگر مفتخر به این عنوان شریف هستیم، میرویم زیر علم هستهبازیهای آقایان سینه بزنیم یا نه. اگر فراخواندند و نرفتیم، به مرض قانونشکنی و فراری بودن دچار میشویم؛ اگر هم که رفتیم، دور جان و زندگیمان را باید خیط بکشیم. همینجوری که کیلویی میگویم ساده هست و مسخره. دچارش که شویم میبینیم چه مصیبتهایی هستند همینها.
از آنجایی که بنده جانم را از سر راه پیدا نکردهام، در نظرم احمقانه میآید که حالا بخواهم شرطبندیاش کنم بر سر قماربازیهای اتمی. هیچ رقم هم به کتم نمیرود که هستههای آقایان از زمرهی نوامیس ملی و دینیاند.
فردا پسفردا در هیر و بیر جنگ، اگر دیدید آمدند در خانهمان، با شلوارک مرا به زور کشیدند و بردند سربازی، لطفاً نخندید به ریش ما؛ از تبعات همین سنگواکنونهای جنگیست. اگر هم که خندیدید، زودا که ما هم به ریش شما خواهیم خندید…
فردا قرار است خبر خوش هستهای در کنند از خودشان. خدا به خیر کند…
آهای ترب چه! به تو چه! یا اگه خوش نداری به من چه! اصلا به کی چه!
دعوا اگه ادامه پیدا کنه خیلی خوب و سازندهس و آدما رو به هم نزدیک میکنه… به شرطی که وسطش لج نکن و با هم قهر نکن که اونجوری زمینه ارتباط مخدوش میشه. البته تو این سه هفته که لیشام بس نشسته من مجبور شدم از سر بیکاری (جسارت نباشه ها) این پست و کامنتاشو چندین بار بخونم ولی متأسفانه هنوز متوجه موضوع و طرفین دعوا نشدم. فقط یه عزیزی از عبارت “قشر تحصیلکرده” استفاده کرده بود که احساس میکنم شامل من هم میشه و خب خیلی زنندهس. دوستان لطفاً بیشتر دقت کنن. به هر حال اگه یارکشی کردین (یا هنوز نکردین؟) منم دعوا. طرفش مهم نیست. این مطلب تموم شد الآن میخوام یه چیز دیگه بگم. داشتم فکر میکردم انگار وقتی لیشام نمینویسه بقیه اینجا رو مینویسن؛ بعد یه فکر نه تازه اما جالب به سرم افتاد، ینی یادم اومد. یه بلاگ یا کتاب یا مجسمه یا آهنگ یا نسلی که همه با هم بسازن. بعدشم فکر کردم برم بابا حوصله ندارم. یا دارم؟
لیشام: سلام تربچهی عزیز 🙂 میدونی؟ صرف نظر از فرمایشهای شما، همین که تربچه هستین نشون میده که خیلی خوبین 🙂
یه تربچهی کلاسیک جدای از جهانبینی که داره، قرمز و قابل گاز زدنه و این خیلی مهمه P:
هـنــوز مـشـغول سـنگ واکـنـدنــی نــنــه؟؟ خـوب مـا که نـوشـتیم کاله کـباب میاریم برات، چـرا دیگه قــهر کـردی ؟!؟! D:
لیشام: قهر کدوم کیانوش جان؟ دست و دلمون به نوشتن نیست، گفته بودیم که…
به هر صورت شما لطف دارین به بنده 🙂 ممنونم
تا دعوا بالا نگرفته… آپ کن نااااااامرد، آپ کن لااااااااااااامصصب!
لیشام: دست و دلمان به نوشتن نیست عزیز 🙂 این امر هم تا به حال مسبوق به سابقه بوده، هر کداممان نیز به نوعی به آن دچاریم. حالا یکی کمتر و یکی بیشتر. آخرش همین میبینی که میشود…
بنده از قول این مملکت از سحر خانوم به خاطر تاسف خوردنهای بیدریغشان تشکر میکنم. تنها نکتهای که میماند این است که جناب سحر خانوم! نه این کلمات و نه هیچ بیان دیگری با آن قسمت از مغز که مربوط به شعور و فهم است؛ در سرزمین ما تماس حاصل نخواهد کرد. اگر میبینید که گاهی آدم مجبور است مسایل را به روشی بهتر ـ یعنی بفهمی نفهمی یه نموره اون طوری که خره هم حالیش شود ـ بیان کند، نیاز فنی محتوا است تا بتواند به این فرم بر فرق شعور بعضی مخاطبان ـ بلا نسبت بعضیها ـ فرود آید که آن هم معمولا بر پاره سنگی فرود میآید و میشکند. شما زیاد سخت نگیر.
لیشام: ای اخوی! ای آلبالو! ای هلو! این قلمت من را اصلا فلاااان! نشئه میکند لامصب آدم را! حالا ممکن است دیگران بگویند پیش خودشان که این دو، چه دل و قلوهای میدهند و میستانند در انظار عموم! خوب بگویند!…
اینجاها یعنی جای این نقطهها، یک چیزهایی نوشته بودیم از آن جنسهای مرغوبی که یحتمل این سحر خانوم زیادی تأسف و دریغشان را میخوردند. درست است که دهان آب نکشیدهی ما از بعضی حیثها علاقهای به مراعات ندارد، اما اینقدر هم میفهمد که اینجا محل گذر خانواده است و این حرفها. لازم هم نیست که زیاد زور زده شود من باب تنویر افکار عمومی. علی الحساب زحمت فرو کردن فرق امور نامحترامانه و چیزهای دلنشینتر و فرهنگیتر و بهنجارتر را در چشم خلق الله، حضرت رئیس جمهور متقبل شدهاند…
چرا اینقدر نامحترمانه؟!!!
واقعا میشه به جای بعضی کلمات و عبارات معادل دلنشینتر (و صد البته فرهنگیتر و بهنجارتری) پیدا کرد. یه کم به چیزی که به زبون میارید فکر کنید.
من واقعا به حال مملکتی که زبان و بیانِ قشر تحصیلکردش اینه (جدای از مسایل هستهای!!) تاسف میخورم
شــما بــرو جـنـگ… مـن کاله کـباب برات کـنـســرو میکـنم ؛)
البـته امیدوارم هیچوقت نـری جـنگهااا!! مـنظورم اینه که جـنگ نـمیشه خیالت راحـت باشه
فکر میکردم چرا! دیوان حافظ رو ختم کردی؟
آقا اگر رفتی و شهید شدی اون دنیا از ما که فرار میخواهیم بکنیم شفاعت کن!
لیشام: دِ اشتب زدی داداش! ما خودمون این ور قضیهایم. اینها رو برو تو گوش شهیدان بالقوهی وطن بخون… چاکریم ؛)
ای وللللللللللللللللللللللللل.. چه خبر توپییییییی.. زودتر میگفتی میاومدیم 🙁
ما رو در جریان اخبار بذار لیشام جان 🙂
لیشام: سعی خودم رو میکنم ولی بعید میدونم که بتونم حتی یه لحظه اون اخبار توی ذهنم دوره کنم چه رسه به این که شما رو هم در جریان بذارم. این یکی رو بیخیال داداش…
خبر خوش و جشن و غیره… (!) هم که به سلامتی از خودمون در وکردیم!… یکی از حضرات مجلس هم که پشت اون تریبون شریف فرمود از رئیس جمهور عزیز تشکر میکنیم که آبروی دادگاه قضائی «بریتانیا» را به باد دادند!… این ملت آگاه هم که تا یکی میگه به هرکس رقم آخر شماره ملیش فلانه فلان قدر میدن میرن صف میکشن سهمشونو بگیرن!… دارم پرت و پلا میگم… منم که کلا حالم بده!!…
لیشام: دشمنتون حالش بد شه ریرا جان 🙂 محظوظ شدیم P:
اون سری که سربازی خیلی سخت گذشت بهت! امیدوارم این سری به اون سختی نباشه.
لیشام: حقیر نیز امیدوارم D:
لیشام خان سلام. سال نو شما هم مبارک باشه. ببخشید این قدر دیر خدمت رسیدیم. در روایات آمده که تبریکات عید تا انتهای فروردینالمبارک مقبول و موجب فزون نعمات است.
آقا این جنگ همچین بیبرکت هم نیستها: حساب کن اگه آدم زنده بمونه بروبچز حاجی صداش میکنن که کلی کلاس داره، بعد از جنگ خودی حساب میشی، وام پام اساسی بخوای ردیفه، اول از اون یک حاجیها قرارداد بگیر بعد شرکت بزن بعد قرارداد و بفروش به اون یکی شرکته. جسارت نباشه یه وقت دیدی اصلن شدی رئیس جمهور مملکت. خلاصه بازم فکراتو بکن حاجی.
لیشام: سلام تلفنچی خان 🙂
چاکریم.
داشتم فکر میکردم کی میآد به ما بگه حاجی لیشام. یا حاجی شهبازیان. استاد متون دانشگاه فامیلیام رو که خوند گفت که اسمتون هم که اسلامی نشده، یکی از ته کلاس بلند گفت: میکردنش امامبازیان؟ P:
یادم رفت بگم که جنگ خیلی بده. موافقم. بهتره آدم قبل از وقوع جنگ ذکر شده از مملکت رفته باشه تا مجبور نشه از این خدمات ارائه بده.
لیشام: به خصوص اگه خدمات ویژه هم از آدم بخوان…
سلام لیشام خان. ممنون بابت کامنت. استفاده کردیم. یه تشکر دیگه هم به شما بدهکارم بابت پستی که در مورد اسامی ماههای میلادی نوشته بودید. بعد خوندن این مطلب تو کلاس زبان درسمون به همون ریشهها رسید و بنده با توجه به نوشته شما تنها کسی بودم که جواب سوال استاد رو در این مورد میدونستم و حال رقبا گرفته شد (خب رقابت خیلی نزدیک بود!!) البته باید زودتر تشکر میکردم ولی یه کم حسش نبود. اینم بگم که دعا به جونتون کردم که اون پست رو نوشتید. سال نو مبارک. شاد باشید
لیشام: آقا جون قابل شوما رو نداشت. خوشحالم که حال یک مشت رقیبنما رو گرفتید ؛)
میگن بهترین (و از دید مـن انگار مفیدترین) دوران زندگی آقایون هـمون دوران سربازیشونه ؛) مـن که هـنوز هـم میگـم از اون جـنگی که کـسی بـخواد براش بره سربازی خـبری نـخواهد بود!! اما برای اطمینان هـم که شـده از حالا بـنویس چـه جور کـنسروهائی رو ترجیح میدی ؟ :))
لیشام: ایشالا همین طوری باشه که شما میگین کیانوش جان 🙂 کلا مذاق ما به کنسروهای معمول سازگار نیست، یه ایده بزن ببین میشه کله کبابی یا میرزا قاسمی و باقلاقاتوق رو کنسرو کرد یا نه P:
ولی من قول میدم نخندم بهت. برات کمپوت و کنسرو لوبیا میفرستم
لیشام: امیدوارم که واسه خانومها هم فراخوان بزنند که بتونم زحمت شما رو هم متقابلا و به نحو مقتضی جبران کنم P:
khoobe ke sangato vaa kandi 😀
in code tasvirit kheili khafane. man nemibinam che berese be spama :((
BARE SEVOME HA MOGE CODE TASVIR ESHTEBAHE :((
لیشام: شرمندهام سانی عزیز 🙂 یه خورده رنگش رو تغییر دادم بلکه بهتر دیده بشه. شوما به بزرگی خودتون ببخشین ما رو ؛)
لیشام جان اول این که امیدوارم که هیچ جنگی رخ نده، دوم این که اگر ملت ایران کمی جرات و شهامت ایرانیصفت پیدا کنه و به جای این که توی خیابون یقه همدیگر رو بگیرن یا این که سر شرف کوروش بزرگ در فیلمهای هالیوودی جر و بحث کنن یا توی تاکسی میتینگ سیاسی اجتماعی بدن عوض همه اینا یه سر برن جماران و قال قضیه رو بکنن که نه مادر تو و نه مادر هیچ جوون هوشمند ایرونی سیاهپوش نشه تمام عمرش و کمر هیچ پدر ایرانی زیر جسد بچهاش نشکنه. تو میدونی و همهمون که آدمهای نرمالی هستیم و روحمون جهت صلح میره از جنگ متنفریم و همهمون میدونیم که جنگ بده ولی برای اجتناب از این جنگها که جنگهای دولتمردان است تا جنگ ملت دیگه لزومی نداره که کسی شهید بده کافیه که یک جنگ روشنفکرانه راه بندازیم که تنها دشمن قدرتمندمون رو شکست بدیم و اونم بیسوادی و فقر فرهنگ قشر ایران است. تو قدم اول رو ورداشتی و از اون جهت که همیشه تو رو بچه فوقالعاده باهوش و متفکری دیدم منتظر بودیم که چیزی از این باب در بلوگت نشر کنی. مرسی از پیش قدمیات. نه تو سربازی خواهی رفت و نه هیچ بچه عاقل و فهمیده ایرونی. سربازی!!!! چه واژهای!!! سر باختن به چه قیمتی… به قیمت این که یه مشت غول قدرت پول دارتر و زورمندتر بشن.
ای بابا! خبرهای اینا بیشتر اسباب خنده است! دلت شور نزنه. بازم یه بازی دیگه است…
راستی عجیبه این حکایت آپ کردنهای همزمان ما هم در نوع خودش جالب شده…
در ضمن. اینایی که من میبینیم شاید ما رو اعزام کنن به ارتش دوست و برادر ایالات امریکی یا بریتانیایی… اما این اتفاقایی که تو میگی خیلی بعیده بیفته. یه چیزایی میخواد ـ که البته این جا نمیشه گفت چی ـ که اینا ندارن.
راستی یه کاری بکن این جا خودش به نحو مقتضی فارسی و انگلیسیش عوض بشه. سخته دیگه. نمیفهمی ما حال نداریم؟! این کد تصویرت هم جدیدا” خیلی مزخرف شده
لیشام: والا میفهمم علاوه بر این که حال نداری یه چیز دیگه هم هستی که البته اینجا نمیشه گفت P:
در مورد کد هم بایست بگم که خیلی هم باحالتر شده. کلی وقت گذاشتم سرش برنامهنویسی کردم تا این ازش دراومد…