فلیکربازی؛ اصفهان

۲۹ مرداد ۱۳۸۶ | دوستان, عکاسی, گشت و گذار, ماهی‌گیری | ۲۱ comments


(برای دیدن عکس‌های بیشتر، روی عکس بالا کلیک کنید)

جای رفقا خالی، دو روزی همراه عیال، در معیت جمع کثیری از دوستان اهل حال، به قصد تفرج، تشریف‌مان را برده بودیم اصفهان. هر چند که خیلی کوتاه بود و حسابی هم سرما خوردیم اما مجموعاً کیف‌مان کوک شد.

اول روز که پنج‌شنبه‌ی هفته‌ی پیش باشد فرصتی نداشتیم برای چرخ زدن در شهر. یک‌راست رفتیم مهمانی، باغ یکی از دوستان و همان‌جا داد عیش چندین ماهه ستاندیم از ماهی و ماهی‌گیری. پیش از این به عرض رسانده بودیم که خوردن ماهی تازه خیلی حال می‌دهد ولی این‌بار ماهی خیلی تازه خوردیم. یعنی تا از آب گرفتیم‌شان، مشرف‌شان کردیم وسط ماهی‌تابه و یا علی. بزرگ‌ترین ماهی که تا به حال صید نمودیم نیز همین جا در کارنامه‌مان ثبت شد.

صفای هم‌راهی جگرگوشه‌ی گرامی و دوستان عزیز و قدیمی هم لذت ماهی‌گیران را دوصد چندان کرده بود. چه آوازها که نخواندیم با خشایار و خدایار. بعد از ناهاری مبسوط ـ که نسبتاً شام هم محسوب می‌شد ـ برگشتنی در مینی‌بوس هم تا توانستیم و انرژی داشتیم آواز خواندیم و شادی کردیم. دم همه‌ی هم‌سفران گرم! ای ول!

فردایش رفتیم چهل‌ستون و مشغول شدیم به عکاسی. در بدو ورود یک نکته‌ی آزار دهنده وجود داشت که نمی‌توانم نگویمش و آن هم این که نمای زیبای چهل ستون با وجود یک آنتن بلند قرمز و سفید در پشت ساختمان گند خورده بود، اساسی. البته به هر ترتیب، این موضوع هم چیزی از زیبایی خود چهل‌ستون کم نکرده بود.

همان‌جا نشستیم چند ساعتی گپ زدیم و چایی خوردیم. تعدادی از دوستان جدید را هم آن‌جا زیارت کردیم و بعدش هم پیاده رفتیم میدان نقش جهان و ناهار زدیم به بدن.

عصر جمعه هم ساعت چهار و نیم با اتوبوس برگشتیم تهران.

تازه شدن دیدارها و آشنایی با دوستان جدید هم از الطاف همیشگی این گونه سفرهاست؛ خاصه زیارت عزیزانی که پیش‌تر، در مجازی بازی‌های اینترنتی، با آن‌ها آشنا شده باشی و حالا حضورشان را درک کنی. دیدار مریم مؤمنی، وحید تولا، جواد رفیعی و سایر عزیزانی که اسم‌شان در خاطرم نیست همه و همه برایم لذت‌بخش و به یادماندنی بود 🙂

از همه‌ی دست‌اندرکاران ممنونم. بسیار خوش گذشت. ان شاء الله سفرهای بعدی 🙂

علاوه بر این عکس ها چند تای دیگه رو هم آپلود کردم که می تونین توی آلبوم زیر ببینید

۲۱ Comments

  1. شیدا

    توی اون عکس سه نفری می‌شه بگین خانم مومنی کدومه؟… من مدت زیادیه که وبلاگشونو می‌خونم

    لیشام: اولین از سمت راست، آخرین از سمت چپ 🙂 وسطی از هر دو طرف هم که عیال هستن ؛)

    Reply
  2. امیر

    لیشام جان من به بازی دعوتت می‌کنم تو وبلاگم نوشتم…

    لیشام: ممنون امیر جان 🙂 دل و دماغی نیست برای نوشتن از وطن. بذار واسه یه وقتی که شکمم سیره، خونه‌ام رو گرفتم، ماشینم رو خریدم، دل‌هره‌ی گیر دادن نیروی انتظامی رو ندارم، قسطهام رو پرداخت کردم… اون موقع شاید بشه یه چیزایی رو گفت… یاد “غم نان اگر بگذارد” افتادم…

    Reply
  3. فرزام

    داداش! یا در این وبلاگتو ببند یا عین قدیما بنویس… ترجیحا” گزینه ب صحیح است!

    Reply
  4. سهیل

    هر دفعه که می آیم و می بینم مطلب جدید ننوشته ای خوشحال می شوم. این نشان می دهد که زندگی جدید حسابی مشغولت کرده است. البته این قضیه دور از ذهن نبود چون همه کردها خانواده دوست هستند.
    آفرین بر لیشام عزیز-کرد کرمانشان

    Reply
  5. مهدی

    گر دست دهد ز مغز گندم نانی / وز می دو منی، ز گوسفندی رانی / با لاله رخی و گوشه بستانی / عیشی بود نه حد هر سلطانی

    Reply
  6. کیانوش

    بـرگ ســبزیسـت تـحفـه درویـش

    Reply
  7. علی

    سلام آقا
    من امشب برای اولین بار به سایتتون اومدم من از محله نهچیر هستم
    داشتم دنبال یه مطلب میگشتم که به سایت شما برخورد کردم
    این محله داستانها داره آقا…….

    Reply
  8. عرفان

    این که نوشتم خونده می شه شلوم و معنی اش هم هست سلام!
    ازین جهت این جوری نوشتم که یکی از دوستان جدیدا کشف کرده من ِ بنده خدا جهود هستم (و البته در نژاد سامی و آریایی و ترک و چینی فرقی نیست، اما گفته اند هر که جز اسلام دینی بیاورد پایان ترم ۰.۲۵ بهش می دهند که هم معدل اش رو خراب کنه هم از تو کارنومه حذف نشه!) و شرب الیهود می کنم. (یعنی بی ادبی نشه زیرزیرکی عرق می خورم طوری که مست نشم). خلاصه ما از این دوستمون پرسیدیم که چرا این جوری می گی!؟ فرمود چون در کتاب شعرت (مهر در میغ) فراوان مزخرفات مقدسه از کتب ضاله نقل قول کرده ای.
    القصه خدمت اس لیشام عزیزم (اس مخفف اسفهانی است یعنی کسی که به زیارت اماکن متبرکه ی اسفهان مشرف شده باشد، مثل مش که مخفف مشهدی ست!) عرض کنیم که ما از اون گوساله ی بنزینی ت به این ور نیومده بودیم این جا و خودمون هم از خودمون چیزی در نکرده بودیم. لاجرم، دلمان شما و باقی دوستان را میس کرد و نشستیم و دست به کار شدیم که یک بهانه ای جور کنیم که بیاییم روی شبکه دوباره پاتیناژ بازی کنیم (یادش بخیر پدربزرگم به پاتیناز می گفت اتیکت!). بنابراین رای ملوکانه (رای خودمان را می گویییم) بر این جنبیدن گرفت که هر چه مزخرف تا حال بافته ایم در قالب شعر نو (منظورم همان شعر نو است، با گل واژه اشتباه نشود) کیبوردی کنیم و آن هایی را هم که خودمان خوشمان نیامد، به قول هیدگر در موقعیت تحت خط قرار دهیم و بعد دیلیت شان نماییم.
    بنابراین ترکاندیم و کتاب شعر دیجیتال (ای بوک) از خودمان در وکردیم، به نام نامی مهر در میغ. جالب این جاست که وقتی یک نسخه ی اختصاصی برای خودمان پرینت کردیم و بردیم سر کوچه برای فنر ی کردن، یک پیرمرد ترک زبانی در دفتر فنی مثل ما مشتری بود و وقتی نام عجیب غریبی را که درشت و قلمبه روی یک دسته کاغذ به صورت لندسکیپ حک شده بود، ملاحظه فرمود با غرور پیرمردانه ای پرسید “مــُـهر در میخ” یعنی چه؟ ما هم با نزاکت خاصی که در برابر ترکان پارسی گو اعمال می کنیم فرمودیم مُهر نه و مِهر، و میخ نه و میغ، یعنی سپیده ی صبح که در مه نمایان می شود. آقای پیری بادی در غبغب انداخت و گفت آهان! همون میترا! گفتم بله، سعدی می فرماید، چو نیلوفر در آب و مهر در میغ، پری رخ در نقاب پرنیان است، آقا پیری دوباره فرمودند حالا باید برویم سعدی را نگاه کنیم (کجای سعدی را نگاه می خواست بکند والله اعلم) که آیا واقعا این را گفته یا نه؟ گفتیم تعجبی دارد که گفته باشد؟ فرمودند ( و الحق هم یک چیزی که ما نمی دونستیم گفتند) سعدی عربی بوده بادیه نشین (!) که فارسی درست نمی دانسته با این حال معمار زبان فارسی ست و پیش از سعدی کسی فارسی صحبت نمی کرده و شما فارس ها زبان فارسی را بی خودی بزرگ کرده اید و فارسی زبانی ست که شست و پنج درسد آن عربی و پنج درسد آن لاتین و پنجاه درسد آن ترکی و دوازده درسد آن روسی و سه درسد آن یونانی و یک درسد آن چینی و هفت درسد آن انگلیسی و نیم درسد آن آفریقایی و چهار درسد آن فارسی آمیخته به عربی ست! من هم همان جا به آن پیرمرد روشن ضمیر آفرین گفتم و بر دستانش بوده دادم و بر کف پایش لیسه که هم ادبیات و زبان شناسی اش خیلی خوب بود، هم ریاضیات اش!
    البته لیشام عزیز نگران نشو، من چون الان از حمام آب خنک آمده ام و قرار است به موسسه ی اقیانوس شناسی هم سری بزنم این شد که این قدر آب بستم در نوشته ام، وگرنه از اول اومدم دیده بوسی ای بکنیم و بگویم لطفا این کتاب شعر نو ما را مطالعه بکن http://erfaningenia.multiply.com/journal/item/73
    این هم لینک اش، و اگر خوشت اومد بده دوستات هم بخونن و بر جد و آباد ما صلوات بفرستند.
    ان شالله که میدان بشوی، من هم وانت بشوم، هی دورت بگردم!

    Reply
  9. نگار

    خوشحال می شویم به اتفاق همسر گرامی به شهر ما تشریف بیاورید.
    نمی گذاریم بد بگذرد.
    دریاچه ای پراز ماهی و کلیه لوازم وتجهیزات ماهیگیری نیز ؛ موجود می باشد!!

    Reply
  10. کیانوش

    درود لیــشام گــرامی
    از عـکـس‌های مـبارک مــعـلومه که دســتپـخـت هـمــسربــانـو خیلی خــوبه هــا … ؛)

    لیشام: درود و درود بر کیانوش عزیز. می‌خواستیم بگوییم علاوه بر این که دست‌پخت هم‌سربانو به غایت نیکوست بلکه باتوم ارسالی سرکار هم به غایت کاراست 🙂 ماهی‌های بی‌چاره را به طرفه العینی بی‌هوش می‌کند آن چنان که خودشان هم نمی‌فهمند از کجا چنین شده‌اند ؛)

    Reply
  11. خدایار

    خیلی خوب که همراه شما بودم
    کلا هم سفرای خوبی بودند همه و این باعث شد خوش بگذره و خستگی سفر فشرده رو نفهمیم

    Reply
  12. ری‌را

    آها ایییینه! محظوظ شدیم لیشام جان:) بازم از این کارا بکن!

    لیشام: چشم ری‌را جان 🙂

    Reply
  13. GHARIBE

    khosh behaletooon

    Reply
  14. شیپوچی

    سلام لیشام جان. کامنتی که گذاشته بودی رو الان دیدم. ممنون که سر زدی. اتفاقاً کلی چیز نوشتم ولی نذاشتم. تردید برای گفتن یه سری چیزا. ولی الان که این پست رو نوشتی و گفتی بعضی از دوستان وبلاگی رو برای اولین بار دیدی، منم می‌رم یکی از اون چیزایی رو که نوشته بودم رو می‌ذارم. کامنت بده که قضیه مهمه!

    لیشام: حتما میثم جان 🙂

    Reply
  15. امیر

    چه عالوووووووووووو
    لیشام جان عزت مدام، شادی مستدام باد 🙂

    لیشام: برای شما و عیال مربوطه نیز به همچنین 🙂

    Reply
  16. ماجراهای من و ممد

    به نظر من برای دیدن اصفهان کم وقت گذاشتین. ولی خوش گذشته. آدم خودش ماهی بگیره خیلی حال می‌ده.
    به خانوم سلام برسونین
    سلطان بانو

    Reply
  17. MEMOL

    چه پر انرژی
    امیدوارم همیشه هویجوری باشید

    لیشام: مرسی سحر عزیز 🙂 شادم کردی با این کامنت‌تون. ایشالا شما و منزل محترم نیز P:

    Reply
  18. شیپورچی

    سلام امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید و ماهی‌گیر! لیشام جان این که گفتی از چهل ستون تا میدان نقش جهان یاد یه جوک افتادم: تو اصفهان کرایه تاکسی‌ها رو از ۱۰۰ تومن می‌کنن ۵۰ تومن. همه تظاهرات می‌کنن. می‌گن چرا آخه؟! ارزون کردیم که! می‌گن نه! اون وقت که ۱۰۰ تومن بود، ما پیاده می‌رفتیم ۱۰۰ تومن سود می‌کردیم، حالا داریم ۵۰ تومن سود می‌کنیم!
    اگر خیلی قدیمی یا خیلی جدید بود، اصلاً مهم نیست و گیر ندید 🙂

    Reply
  19. سانی

    خوبه که توی شهر ما بهتون خوش گذشته! می‌خواستم بگم ماهی‌گیری هم می‌کردید که گویا رکورد این کارو زدید :دی
    موفق باشید

    لیشام: ممنون 🙂 خوش‌حال می‌شدیم اگه شما رو هم زیارت می‌کردیم ؛)

    Reply
  20. شراره

    من و رضا هم از آشنایی با شما و همسر گرامی بسیار خوشحالیم. انشاله باز هم تشریف بیاورید. به امید دیدار

    لیشام: شرمنده، نمی‌دونستم شما هم اون‌جا بودین. الان که رفتم عکس‌هاتون رو دیدم یادم افتاد. به هر ترتیب ببخشید. بنده هم از زیارت شما و همسرتون خوش‌حال شدم. ایشالا دیدارهای بعدی 🙂

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *