درست است که خیر سرمان، سن و سالی از ما گذشته؛ ولی خوب دیگر! یک جاهایی، یک کارهایی را آدم باید بگذارد کنار برای بچگیهای درونش که به تجربه، قاعده نمیپذیرد و سن و سال برنمیدارد.
همین سرخوشیهای کوچک زندگی، دلمان را خوش میدارد و این زمزمه را آهسته نجوا میکند که زندهایم هنوز مثلا…
همراستای همان سرخوشیِ پیشین، اواخر سالِ پیش نشستیم و رباعیات خیام را تایپ کردیم به مدد دوستان و حاصلش شد یک کتاب دستسازِ دیگر؛ رباعیات خیام دستدوز.
هر کدامشان را که میسازیم و میدوزیم عین بچههای آدم دوستداشتنیاند، تک تکشان به گونهای.
وقتی میبینیمشان، دلمان غنج میزند و قربان صدقهشان میرویم، تفالی میزنیم و دماغی تازه میکنیم.
القصه؛ گفتیم عکس این یکی بچهمان را هم بگذاریم و با دوستان شریک شویم این حس شادمانه و کودکانه را.
سپاسگزارم از همهی عزیزانی که یاریم کردند 🙂
پ.ن. لطفا بروید و باقی کارهای ما را ببینید روی سایت دستساختههای سیرا
۰ Comments