
مدتها بود میخواستیم خِرِ این رفیق زنبوردارمان را بگیریم، ما را ببرد پشتِ بامِ موسسه و کندوهایش را نشانمان دهد تا کمی عکس بگیریم و با زنبورها از نزدیک خش و بش کنیم؛ امروز دست داد این فرصت بالاخره 🙂
کاری که باید انجام میشد این بود که به تک تک کندوها سر میزدیم و دانه دانه شانهها را درمیآوردیم و وارسی میکردیم که ببینیم اوضاع و احوال چهطوریهاست. از حیث وضعیت کلی کندو و زاد و ولد و نهایتا وضعیت خانم ملکه. یعنی این که آیا هر کندو ملکه دارد یا نه و اگر دارد باید سلول سایر ملکهها را پیدا میکردیم و آنها را بیرون میکشیدیم که به قاعده دو تاشان به یک سرای نگنجند به هم.
اصل داستان امروز اما چیز دیگری بود 🙂
کلا کمی کرممان گرفته بود هویجوری یک کاری کنیم یکی از حضرات زنبور نیشمان بزند، محض خنده. شنیده بودیم خاصیت دارد. بماند که هر چه التماسش نمودیم که بزن! نزد نامرد! روی دستمان نشاندیمش و هی کرم ریختیم که عصبانیاش کنیم، نشد که نشد؛ فوتاش کردیم، زدیم توی سرش، فشارش دادیم، نیشگوناش گرفتیم، فحشچپاناش کردیم، انگار نه انگار؛ ما را به پرزِ لنگِ چپاش هم حساب نکرد.
زنبور که نیشمان نزد، عوضاش یک چیز خوب دیگری نصیبمان شد. فرآیند تولد یک زنبور ملکه 🙂
عکسهایی از آن را در لینک زیر میتوانید ببینید.
خلاصه همین 🙂
آدم که از خیار برسه به زنبور همین میشه دیگه
دفه بعد خواستی بری هماهنگ کن با هم بریم خیلی دلم میخواد از نزدیک زنبور ببینم
میزند زنبور نیشت ای پسر / بس که بازی میکنی تو با خطر / دان که وی را کار دیگر ساختند / ..ون او بهر عسل پرداختند / چون تو نیشش را به بیرون میکشی / آفریده را به جورت میکشی / ول بده بیچاره را اندر هوا / البته منظور من زنبور بود
لیشام: ما هم البته همون زنبور برداشت کردیم اخوی 🙂
چه سک.سی
لیشام: جیرود رو ردیف کن تو، صد برابر میشه 🙂
اگر ایران بودم حتما باهات میومدم.
لیشام: قدمت روی چشم علی جان 🙂 هر وقت ایران اومدی در خدمتیم