از دو چیز خیلی بدم میاد، یکی تلویزیون وقتی که روشن باشه، یکی این که آدم تو دستشویی باشه آب قطع شه. البته اعتراف میکنم که اولی از دومی خیلی بدتره.
سرتون رو درد نیارم. بالاخره بعد از هفت سال، تلویزیون خریدیم. البته به ضرب و زور مامان. چارهای هم نبود. هم بابا و هم مامان بازنشستهاند، بالاخره تلویزیون یه جورایی سرگرمشون میکنه. باور کنید که اگه به خودم بود هیچ وقت تلویزیون نمیخریدم. اصلا وقتی روشنه احساس میکنم که خونه آشوبه. داستانهای مزخرف برنامههای تلویزیون هم این آشوب رو دو چندان میکنه. ترجیح میدم به جای اون همه صدای نامربوط صدای ساز خودم رو بشنوم، یا بشینم پای صحبتهای مامان و حرفهاش رو گوش کنم، یا برای چند لحظه، تو سکوت خونه غرق شم و روی فرش اتاقم دراز بکشم.
آخه لامصّب هیچ چیش هم دست آدم نیست. روشن که میکنی، چه دلت بخواد چه نخواد، همون چیزی هست که پخش میشه و نه اون چیزی که تو میخوای. فیلم سینمایی خوب هم اگه زبونم لال پخش کنن، از دستشون درمیره و بیشتر از یک سومش رو نشون نمیدن. آخه کدوم فیلم سینمایی هست که فقط ۴۵ دقیقه طول بکشه؟!
کامپیوتر رو ترجیح میدم. آلبومی که دوست دارم رو میشنوم. فیلمی که دوست دارم رو میبینم. سایتی که میخوام رو وصل میشم و از همه مهمتر، ازش پول هم درمیارم…
لیشام گوگولی، گوربابای آدم ناخوش!(مثل خودم!) خوش باشی! گوگولی!
لیشام ، salam, khobin, payam man hazf mishe ya inke javab nemidin?
لیشام جان، دررفتیها…
لیشام جان، بیزحمت پیوند بلاگ این حقیر را اصلاح فرمایید به http://blog.saber.ir
لیشام عزیز، سلام حالت خوبه منو یادت اومد؟ قرار بود بعد از کنکورم شماره مؤسسه گستره خلاقیت ذهن رو بهم بدی. دیگه نمیخواد. خودم پیداش کردم. از تو هفته نامه چلچراغ. بهم میل بزن. قربانت خداحافظ