دیروز بعد از سالها نشستم و یه دل سیر نقاشی کردم 🙂 البته اینبار، روی سفال… برنامهی بسیار جالب و شنگولانهای ترتیب داده بودن ساناز و پویا. قرار بود که ملت جمع شن و بعد با مقادیر معتنابهی کاغذ رنگی، مداد رنگی، گواش، قلمو، چسب، سفال، چوب و خلاصه هر چیز مرتبط و نامرتبط بشینن و هر کاری که دوست دارن انجام بدن؛ نقاشی بکشن، کاردستی درست کنن؛ تو سر و کلهی هم بکوبن و هر چی که تو همین مایههاست… |
||
واقعاً عالی بود! هنوز هم که یادم میفته دلم ذوق ذوق میکنه براش و هر لحظه یه ایدهی جدید واسه رنگ کردن تخممرغها و زنگولههای سفالی به ذهنم میرسه… |
||
و خلاصه این که دیروز شنگول شدم شنگول شدنی 🙂 |
Naghashikeshoun-841118 |
به نظرت اینا قشنگه گذاشتی اینجا؟؟؟؟؟
اگر این امید واهی باشه چی؟
بابا لیشام جان با این ساحل کم دل و قلوه رد و بدل کن. اسمش که ساحله، یک بار آبتو بپاش روش ول کن دیگه
یعنی میتونم امیدوار باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لیشام: همیشه به لطف خداوند باید امیدوار بود…
راستی من یه سفال مدل اون خورشیده دارم اسمش ریراست!! البته چهره داره ولی رنگ نه! یادم باشه یه روز بدم برام رنگش کنی!… باشه؟!
لیشام: در خدمت هستیم ریرا جان! البته بنده هیچ مناسبتی با رنگ ندارم… چه رسه به اینکه بخوایم چیزی رو یا کسی رو رنگ کنیم D:
اگه میدونستم که نمیپرسیدم ولی اینو میدونم به من که نمیدین
لیشام: خدا رو چه دیدین ساحل عزیز… دنیا هم کوچیکتر از این حرفاست… شاید یه وقتی، یکی از اینا هم رسید به شما
بابا شـنگول هـم یـه روزه از شـیمَـک (شکم به زبان پانتهآ) گــرگه اومـد بیرون… شـما کـجا مـوندی؟
لیشام: شنگول هم شنگولای قدیم…
سلام اونوقت اینارو به کی میدین؟
لیشام: اگه گفتیـــن؟ D:
اون وسطی ردیف پایین قشنگه!
لیشام: خودتم قشنگی عزیزم ,)
بعد اینارو به کی میدین؟
لیشام عزیز ممنون که اومدی. روز بعد از روزی که اومدی توی ظرفها شمع درست کردیم. هر وقت دوست داری بیا و کارهای خودت رو به عنوان یادگاری از این روز شنگولی با خودت ببر
لیشام: من ممنونترم از این که زحمت قضیه رو شما و پویا و بقیهی خانواده قبول کردن… ایشالا میام تا ببرمشون 🙂
http://www.iranian.com/Anyway/2006/January/jesus.html |
یـه سـری بـه ایـن آدرس بـزن http://noqte.com/blogs/blog.php?code=156
لیشام: :)) واقعاً عالی بود، ممنونم کیانوش عزیز. به سایر دوستان نیز اکیداً توصیه میشود مطالعه فرمایید ولو یک مرتبه D:
این سفالینهها متعلق به موزه ایران باستان نیست؟!
لیشام: قرار نشد لو بدین قضیه رو بهار خانوم! اگه ریختن ما رو دستگیر کردن و فردا پسفردا عکسامون رو به عنوان قاچاقچی چاپ کردن تقصیر شماست هاااا… گفته باشم…
ما هم شنگول شدیم از شنگولیت شما و همینطور از آثار زیبایی که به یمن این شنگولیت توسط دستان هنرمندتون خلق شده!… نمایشگاه وبلاگی خوشگلی بود کلاً… شادباشی
لیشام: ممنونم ریرا جان، البته ما جای همهی دوستان رو خالی کردیم 🙂
excelent designs and colors:)good for you dear Lisham and God bless your friends:)
ایـنکه شـما شـنگـول گـرامی الان از تـو شـکـم آقا گـرگه ایـنجا رو آپ دیـت کـردی؟!؟؟!……… و از شـوخـی گـذشـته کارهـای قـشنگیـن
لیشام: چشماتون قشنگ میبینه 🙂