آقای دوست

۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ | دسته‌بندی‌نشده | ۱۷ comments

آقای دوست، شنگول است…

آقای دوست، ناخورده، مست است…

و پایه‌ی دود مودت است، حتی…

آقای دوست، قلب گنده‌ای دارد…

او سعی می‌کند موهایش را شانه کند…

و از این که باران می‌بارد، ذوق‌مرگ می‌شود…

آقای دوست، فحش‌های خوبی می‌دهد، گاهی…

آقای دوست، ماهی‌گیر توپی است…

اسکی‌باز خوبی نیز هست…

و کتابخانه‌اش، پر است از بورخس…

آقای دوست، یک دایی بالفعل است…

و در عالم دایی بودن، اخم هم می‌کند…

آقای دوست، یک جیرودی واقعی است…

آلبالوهای جیرود، کار دستش می‌دهد، تابستان‌ها…

قورمه‌سبزی خور قهاری است…

ولو قرمه‌سبزی دانشگاه باشد…

آقای دوست!! ممکنه یه پیک [پپسی] دیگه هم برام بریزی؟

۱۷ Comments

  1. erfan

    salam lisham jan, kheyli vaqt bood nayoomade boodam va alan ke oomadam hame ye neveshte hat ro khoondam, az in aqa ye doostet khosham oomad be khosoos be khater e borkhes (chetori minivisan?) mohom nist, mohom borkhese! to ham ye sari be site man bezan shayad chizayi toosh bashe ke khoshet biad.

    لیشام: ممنون از وقتی که گذاشتی. ایشالا میام. سرم اکیداً شلوغه 🙂

    Reply
  2. mohandes

    oochike khodaayaar hastim 100 taa

    Reply
  3. Masoud

    bale bale….

    Reply
  4. خدایار

    ای دوست هرچند که تسلیم از آن بنده و فرمان از آن توست، ولی خواهش دارم یه پست جدید بنما تا قیافه این حقیر به حاشیه رود

    لیشام: ای دوست! الکی دلت رو صابون نزن! حتی اگه یه پست جدید هم بنمایم تا چهار تا پست بعدش، مهمون صفحه‌ی اولی، عزیـــــــــــــــزم D:

    Reply
  5. arman

    man mokhlese in aghaye doost hastam dar bast. delam barash ye zarre shodeh, ye zarreh. jaaye maa ro ham khali konid. noosh!

    Reply
  6. Darya

    hasood shodam..kheilyyyyy:(kheily

    Reply
  7. kamran

    Salam, in khodayar bakhshy az khaterate aksare bachehaye 3/1 ast amma akhare sar ba lisham ke khodesh ye khodayare vase man raftan ye ja dars khoondan. hamishe doost dashtam sare ye kelaseshoon beram bebinam che joorye! jaye ma ham khiar bezanin in vara khiarash maly ni!

    Reply
  8. خدایار

    من این‌قدر خصوصیات داشتم و خودم خبر نداشتم! ضمناً به قول کاوه عزیز عکس یه جوریه انگار که توش چیزی جدای از نوشابه بی‌خطره! به هر حال سوژه شدیم وسط عمری‌ها!

    لیشام: کلی بیش‌تر از اینا نوشته بودم، گفتم شاید ناراحت شی، دست‌چینش کردم!… واسه همین عکسته که گفتم “ناخورده مستی”! چون توی یه رستورانی مثل غروب، قطعاً چیزایی پرخطر و از جنس خوب، سرو نمی‌کنن P:

    Reply
  9. ساناز

    این آقای دوست شما مافیا و پانتومیم هم خوب بازی می‌کنه. یک برنامه‌ای جور بشه که با هم مافیا بازی کنیم من به شدت پایه خواهم بود.

    لیشام: مرسی ساناز عزیز از یادآوری قشنگت 🙂 منو حسابی به فکر فروبردی… ببینم چی کار می‌تونم بکنم…

    Reply
  10. کیانوش

    ریـسـمانـــی گـردنـم افــکـنده دوســـت…………….. می‌بـــرد هــرجا که خـاطــر خـواه اوسـت 😉 آرزو می‌کنم که هـمیشـه با هـم شـاد و سلامت بـاشید و امـشب شـب مـهتابه… بـخـونید

    لیشام: ممنونم کیانوش جان 🙂 ایشالا

    Reply
  11. علی بی همتا

    آقا منم مخلص آقای دوست شما هستم. ایشون یه بار تو یه فوتبال که بردنش واسه ما از نون شب واجب‌تر بود یه پاس گل اساسی به ما دادن.

    لیشام: دلم برای دبیرستان تنگید پسر با این حرفت… باور می‌کنی توی دبیرستان، متوسط روزی یک و نیم ساعت بسکتبال بازی می‌کردم 🙂 سه تا حلقه رو یادم می‌آد که با دستای خودم کندم!

    Reply
  12. عباس گمار

    خیلی خوب نوشته بودی. یادت می‌آد موقع آزمایش شیمی با هم “امشب شب مهتابه…” رو می‌خوندیم خانم امیری اومد برامون دست زد؟ یادت هست یه بار سر کلاس (فکر کنم اقتصاد ۲ بود) دوربینم رو درآوردم من و تو و خدایار از کلاس رفتیم بیرون تو راه‌رو عکس انداختیم؟ عکس رو داریش؟ یادش بخیر…

    لیشام: وااااو… ممنون از یادآوری قشنگت عباس عزیز 🙂

    Reply
  13. خدایار

    چی بگم من آخه!

    Reply
  14. rira

    شما دو تا خوب با هم حال می‌کنینا! به این می‌گن دوست جونای واقعی! شاد باشین رفقا! فقط تنها تنها خوش می‌گذرونین یاد فقیر فقرای بی‌امکانات هم باشین در بلاد دور!! زت زیاد ,)

    لیشام: ما جای کلیه‌ی دوستان پایه را اصولا خالی می‌نماییم 🙂

    Reply
  15. مژده

    وای آی آه دریغا! حسرتا! خوشا بحال این آقای دوست.. که این همه دوستش دارند.

    لیشام: تااااااازه… تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی…

    Reply
  16. کاوه

    آقا جان این‌جوری که عکس انداختی آدم باورش می‌شه که توی لیوان اخبار خوبی ریخته شده از جنس خوب! لذا از این جور عکس در کردن خودداری کنید چون محتسب و مادرش هر دو تیزند و کرمکی، لذا حال نکرده و دهان سوخته حال نمی‌دهد… ضمناً مدت فراوانی است که به زیارت حضرت خدایار نایل نگردیده‌ایم لذا دعایی در می‌کنیم تا شاید دم سرد ما به مجلسی از نفس گرم ایشان و شما حالی بگیرد. مخلص یو

    لیشام: اخوی جان! این که آدم باورش می‌شود توی آن گیلاس خبرهای خوبی‌ست ربطی به عکاسی ما ندارد، هر چیز دیگری را هم که خدایار دستش بگیرد، آدم همین فکرها را می‌کند! در مورد آقای محتسب و مادر مربوطه به عرض می‌رسانیم که تا خدایار ما هست، از هیچ‌کس و هیچ‌چیز تیزی نمی‌ترسیم، ولو آن چیز تیز، آمپول باشد! إن شاء الله تعالی فرصتی باشد، دور هم بنشینیم و پپسی بخوریم…

    Reply
  17. سینا

    معنی واقعی دوست رو با خدایار تجربه کردم.

    لیشام: دی‌روز عصر با امید رفتم خونه‌ی خدایار، خیلی یادت بودیم… جات واقعاً خالیه این‌جا سینا جان……….

    Reply

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *