لحظهی بانمکیست این تحویل سال… توپی میترکانند و ملت میپرند بغل هم؛ ماچ و بوسه و مبارکا گویی… میگویند پرمیمنتست؛ میگویند تازه میشود دل و جان و آدمی، رنگی دیگر میگیرد… میگویند در آن لحظه هر کاری که میکنی، همهی سال به آن مشغولی… مثلاً اگر انگشتی در دماغی باشد، صاحب انگشت، تمام سال را مشغول اکتشافات دماغیه خواهد بود! یا اگر در دستشویی باشد هر چند به ناچار، تمام سال را به فیض مستراح، مشمول!!… از کودکی میگفتم عجیب لحظهایست این تحویل سال که این چنین زندگی آدمیان را ناغافل، به هم میپیچد! مراقب بودم که در آن لحظهی غریب، جز فکر نیک از سر نگذرانم، جز بیان نیک نگویم و جز رفتار نیک، نکنم… و تعبیر کودکانهی نیکی، همین انگشت در دماغ نبودن بود و در دستشویی و حمام نپلکیدن. فینهایمان را لحظاتی پیش از موعد، نثار باقی سال کهنه میکردیم، دستشوییهایمان را هم ـ هر چند زورکی ـ میرفتیم تا مبادا که ته ماندهی حسابهای شکمی به سال تازه منتقل شود… آه از این همه تعبیر کودکانه، دریغ از این همه تعبیر صادقانه…
بزرگتر که شدیم دیدیم که ای بابا! این طوریها هم که میگویند نیست. فلانی در آن دقیقهی شگرف، قرآن باز کرده بود و با چشم اشکآلود، عشق میباخت به آیههای آسمانی، سالی را میگذراند که رفتارش و کردارش و پندارش، نه رویی داشت از آن عشقبازی و نه رنگی داشت که گواه آسمانی بودنش باشد؛ نبود روزی که خشتکی از ملت پرچم نکند؛ سجادههای آب کشیدهاش هم بماند که خود دیگر حکایتیست… و چه دیر آموختیم که حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست…
و باز بزرگتر شدیم و دیدیم که این کلاه، فقط لحظهی تحویل سال را به فیض نمیرساند، لحظاتیست بسیار مواعید پدرانمان که روز به روز و لحظه به لحظه، کلاه و سر و خشتک و پرچم را با هم پیوند میزند و چه ناخلف میراثخوارگانی چون من را به دامن پرورانیده بود و شاید که خویش، خبر نداشت…
هیچ نمیتوان گفت. ما نیز از ظن خود یار بودیم و آنها نیز. خدا را چه دیدهاید؛ شاید به حق، درست میگفتهاند و ما درازگوشی کردهایم…
اما در پس این همه نقش و رنگ، چند سالیست که درسِ آموختهام از این حکایتهای هر ساله را، بهتر مرور میکنم. کار به این ندارم که چه بوده تا چهها بگویند و بکنند؛ آن چه که برایم زیبا میکند آن لحظه را، همان غرق در لحظه بودنست، آگاهی غریب در لحظه رها شدنست، شادی توجه به نیکیست که سراپای وجودم را در بر میگیرد، لذت مکیدن لحظههاییست که یکبار هم شده روحم را در همه چیز و همه جا جاری میبیند، نوشیدن لبخند دوستان و آَشنایانست، سرمستی بوی سنبل و سبزه، رنگ و درخشش شمع و آب و آیینه، بساط هدیه و دستافشانی بیدریغ مادرم، پدرم، برادرانم و خواهرم… و چه بهانهای بهتر از این لحظه…
طرفهلحظهایست تحویل سال نو… و عجب رنگی میگیرد زندگیام، چون هر لحظهام تحویل دیگری باشد، نیکی دیگر، رهایی دیگر… خاصه، بی دغدغهی هرگونه ر.م.ش.نگ…
تا باد، چنین بادا…
salam lisham jan. too in computer fonte farsi nadarm pas majbooram be finglish aideto tabrik begam. sali por az shadi va salamati brat arezoo mikonam
لیشام: درود بر برادر عزیز، علی خان بیهمتا… حقیر هم سال نو رو خدمت شما تبریک میگم و آرزو داریم سالی سرشار از نیکی رو پیش رو داشته باشین 🙂 امیدوارم که امسال قسمت باشه و در مراسمهای شادی حضرتعالی به انجام حرکات موزون بپردازیم 🙂 البته حقیر مطلقاً استعدادی در این باب ندارم ولی هر آن چه که هست رو در طبق اخلاص میذاریم و چشم امید داریم که مقبول اهل نظر واقع بشه ایشالا… شاد باشی
che jaleb! fek konam in aghaye site shoma ham havase shookhie avale sal dashte ba ma!! albate ma yani man! na baladam na dar oon andaze hastam ke kasio be feyz beresoonam lisham jan! shoma age intor fek mikoni nazare lotfie ke be haghir dari mesle hamishe ,) behar hal man hamchenan paye sabete comment gozari hastam khialet rahat 😀
لیشام: شما بزرگوارین ریرا جان… دعا بفرماین ما رو، کامنت هم نذاشتین، نذاشتین ,)
Lishaaaaam! what happened to all KHIAARS??? Do u really think u can skip this question? are you a milioner now and you dont want us to´not know about it? how much per kilo at last???? its so exciting to know how it went ,)
لیشام: دریای عزیز، ممنون از توجه شما 🙂 توی پست بعدی یه چیزایی نوشتم ,)
لیشـام عـزیز سال تـحویل شـد هـا مـادر، شـما نـمیخـواهی دوباره دسـتتو تـو بینیت کـنی؟ D: ترجـمهاش اینه… چـرا آپدیت نـمیکنی؟؟!!
لیشام: گلاب به روتون از اول سالی چندین باری مرتکب شدم عمل فوق رو :”> چشم، در اولین فرصت ایشال
سلام. سال نو مبارک. وب لاگ جالبی داری ولی یه مشکلی وجود داره! هرچی سعی میکنم آرشیو عکسات باز میشه ولی روی عکس که کلیک میکنم نمیره . دوباره میره همون صفحه… 🙁
لیشام: خیلی ممنونم از تذکرتون… سرم خیلی شلوغ بودم نرسیدم که بهش برسم ولی بالاخره درست شد 🙂
چیزیه ….چیز!
لیشام: داری تمرین خیارفروشی میکنی ایشالا؟… این سایتی هم که زدی سر کاریه که…
سلام، امیدوارم هر لحظه امسالتون پر باشه از حس شما در تحویل سال
لیشام: ممنونم 🙂 ایشالا شما هم سال خوبی رو پیش رو داشته باشین
کامنت من کو ؟؟؟ خودم اینجا گذاشته بودمش!! حالا نیست!!!! یا هست و من نمیبینم؟!!…. بگذریم… ما کلی واسهی این هاپوی نانازتون ابراز احساسات کرده بودیم در کامنت قبلی… و اینکه سال نوتون ایشالا مبارک!… دیگه… همین!
لیشام: درود بر ریرای عزیز، وقتی کسی توی سایت کامنت میذاره، آقای سایت یه ایمیل از خودش به ما در میکنه که اوهوی! سایتت کامنتیده شد! این اتفاق برای کامنت شما هم افتاد و ما هم شلنگ و تخته زنان رفتیم ببینیم که این بار چه جوری ما رو به فیض رسوندین که ناگهان خوردیم به دیوار! هر چی گشتیم و چشم مالوندیم اثری نبود از کامنت سرکار… حتی مجبور شدیم که یه کامنت الکی از خودمان در وکنیم که ببینیم سیستم کار میکنه یا نه که ظاهراً مشکلی نداشت… گویا آقای سایت هم بدش نیومده بود که اول سالی حقیر رو یه نمه دست بندازه که انداخت… به هر صورت ممنونم 🙂 این هاپویی هم که میبینید، هاپوی آبجی بندهست وگرنه ما رو چه به هاپوووو…
بازم سلام فکر کنم وجود سگ در سفرهی هفت سین به خاطر سال «سگ» باشه این طور نیست؟ از تذکرت هم ممنون 🙂
لیشام: بله، همین طوره… البته بنده بای دیفالت به سگ میگم هاپو! همیشه احساسم این بوده که “سگ” موجودیه که به خاطر سگ بودنش، قراره گاز بگیره ولی هاپو موجودی اکیداً دوستداشتنیست که نه تنها گاز نمیگیره، بلکه میشه باهاش روابط دوستانه هم برقرار کرد ,)
لحظه غریبیه.. اصلاً کل اون روز یه جور غریبیه… من همیشه دلم سخت میگیره.. احساس تنهایی میکنم به خاطر اونایی که نیستن.. و به کسایی فکر میکنم که میدونم اونها هم تو این روز جمع شادمانهای ندارند.. هر چی هست لحظههای عزیزیاند
valla ma ke tooye in ghorbat nafahmidim kei sal tahvil shod, anyway hatman mashghool kolang zadan boodim, va dar nitje tamame sal be kolang zadan hamchenan edame khahim dad! be in migan daneshjooye khate emamm! anyway, eidete mobarak!
لیشام: دانشجوی خط امام! بر تو درود! بر تو سلام!… ایشالا عید شما هم به کام 🙂
salam…. If I am right this could be the funniest ever… a SAG at your haftsin???? this is so great… I have to show it to all my friends… a great idea,,was it your idea? I loved itv:) and happy eyd etc…
لیشام: سلام دریای عزیز، عید شما هم مبارک… ایدهی خواهر عزیزم گلاویژ بود 🙂 متأسفانه بنده از این سلیقهها ندارم ,) تنها سینی که هر سال به ذهنم میرسه، سهتار عزیزمه…
نمیدونم چرا لحظه عجیبیه این لحظه تحویل سال. انگار سنگینی یک سال رو به دوش میکشه
سلام، عیدتون مبارک امیدوارم سالی پربرکت (پر خیار) با سلامتی برای شما باشه و خوش به سعادت هر کس که در لحظه زندگی میکنه نه در آینده! پیروز باشید
لیشام: و نه در گذشته… ممنونم بهار عزیز 🙂 سال خوبی رو هم برای شما و خانوادهتون آرزو میکنم، شاد باشید
مـن هـنوز هـم فـکـر میکـنم که لـحظه تـحویل سـال بـاید حـواسـم جـمع بــاشه که چـکار میکنـم… حـالا… عـیدت مـبارک… صـد سـال بـــه از ایـن سـالها که گـذشـت داشتــه بـاشی
لیشام: عرض بنده همین بود که شما فرمودین… ممنونم… ایشالا شما و پانتهآ و خانوادهتون هم صد سال به از این سالها رو پیش رو داشته باشین…