نپیچان ای فلک، لطفا
آهنگ زندگی فعلا شش و هشت نیست. لا کردار حسابی پیچانده ما را و از پیچهای خشکیده در قرهای ناداده که بگذریم، ما ماندهایم و کلی پیچش در امور. همین میشود که اراده از کارکردش ساقط میگردد و وامانده و حیران در پیچاپیچ امور. موج است پشت موج که میآید و میفراند ما را. کوچکترینش همین نیمهافراشتگی بیدق وبلاگ است باقی که جای خود. دستمان به نوشتن نمیرود که هیچ، امور روزمرهمان هم شده پیشکش حضور گل همین امواج؛ تا به کدامین ساحل بسپرد ما را خدا میداند زندهایم یا مرده…
گفتن اخبار کهنه هر چند برای ارباب اینترنتچرخ و بروز، لطفی نمیکند؛ گاهی نمکین مینماید خاصه وقتی که خوش باشد 🙂
فلذا ضمن شادباش گویی آغاز سال نو به عرض میرسانیم که دست فلک، نیک چرخید و به وقت گل، شهباز کامرانی و پادشاهی بر شانهی حقیر نشاند و گیسوی یار به دستم گره زد و سوار بر سپند راهوار (که همان شورلت نوای خودمان باشد) راهی خانهی بخت نمود 🙂
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است