اهل گیر دادن به این نیستم که چرا آفتابههای مسجد شاه، قرمز است؛ خودزنی هم نمیکنم که حالا مثلاً چون رییسجمهور ما فلانی است، پس خاک بر سرم. اصلاً گور بابای هر چه آفتابه و رییسجمهور!
حرف من این است که آقا جان! میخواهم مثل عادیترین آدمها زندگیام را داشته باشم؛ سیر بخورم، توپ بخوابم، به الواتیام برسم، کار هم به قدر لازم، آن قدری که وقت احتیاج مجبور نباشم از آسایشم بزنم. حالا تو هی بیا و بگو آب سنگین! انرژی هستهای! مردم مظلوم فلسطین! حزب الله لبنان! اسراییل جنایتکار!
آخر پدر من! اگر همه چیز مرتب بود و کم و کاستی نبود باز هم سرم برای دعوا و مرافه که درد نمیکرد بیایم جلوی یک آدم سبیل از بناگوش دررفتهی قلچماق خدانشناس، شاخ و شانه بکشم که های! من ال میکنم، بل میکنم… چه کشکی عمو! چه پشمی! اینها حرف است، دعوا سر لحاف ملاست!…
پول نفتمان را که قرار بود لولهکشی کنید سر سفرهی مردم، اشتباهاً لولهکشی کردید لبنان و سوریه. شایستگی را هم که از علم و حکمت گرفتید و دادید به چاپلوسی و ریا و پاچهخاری. همان نیمچه آبرو و حیثیت چند ساله را همان سه ماههی اول به باد فنا دادید و رفت. یکباره بگویید میخواهید با حجت الاسلام بوش، مناظرهی تلویزیونی کنید…
جان خودت بگذار به زندگیمان مشغول باشیم. جنگ راه نینداز، تحریممان هم نکن که مطلقاً حال و حوصلهی این بند و بساطها را ندارم. فردا مثل بچهی آدم، مثل یک مرد بلند شو و بگو خر ما از کرگی دم نداشت! این قدر هم از ماها مایه نگذار که خواست، خواست ملت است. وقتی که انقلاب شد ما که داشتیم پستانک میک میزدیم، حالیمان نبود؛ حالا هم که خیر سرمان هست، خواست ما چیزهای دیگری است که عجالتاً نمیشود گفت و اینجا نوشت…
قزوینیا به کـ ون میگن امرسان زیبا جادار مطمئن
سلام. من اهل بحث کردن نیستم. این چند خط رو مینویسم تا اگه کسی خواست براش رفع ابهام از عقیدهی امثال من بشه بخونه. اگه نه هم که هیچی. فقط اگه خوندید تا آخر بخونید. ممنون.
۱ـ کسی نگفته در رشتهی شیمی و مکانیک پیشرفت نکنید. این دو تا به هم ربطی ندارند. من میگم تو هر دو پیشرفت کنیم. میگین بودجه نمیدن؟ میگم این طورا هم نیست. هر کی کار درست حسابی انجام بده، بالاخره کمک میشه.
۲ـ اگه دیگران بمب پلوتونیومی دارن چه اشکال داره منم داشته باشم؟ تا وقتی که من شروع کننده استفاده ازش نباشم؟ اگر ایران شروع کرد به استفاده ازش، من هم عقیدهی شما میشم.
۳ـ درسته آمریکا خیلی غلطا میتونه بکنه و شکی هم در اون نیست، اما ادای موش مردگی در آوردن از ترس اینکه غلطی نکنه به نظرم زشت تره.
۴ـ مسلمونا ـ در همه جای دنیا ـ خیلی کارای نادرست و غیر عقلانی میکنند. خب؟ این چه ربطی به موضوع داره؟ مگه هر کاری رو که یه مسلمون انجام بده حتماً درسته؟ کی چنین حرفی زده؟
۵ـ این حرفو قبول ندارم. این حرف وقتی درست بود که همیشه شروع کننده و بدی کننده، حزب الله بوده باشه. خودتونو بذارین جای اونا. ما هم اگه بودیم این کارو به نظرم میکردیم.
۶ـ معنی حرفتونو این طور استنباط میکنم که بهتر بود اون موقع سلاح نمیخریدیم، بیشتر میمردیم. یا نه، اگه اون موقع خریدیم، پس الان هم دیگه نمیتونیم رنگ عوض کنیم و بریم آشتی و از هر عمل غیر انسانی اونا دفاع کنیم.
۷ـ حکومت ایران هم مثل همهی حکومتهای دیگه سیاسی عمل میکنه و سیاست همه جای دنیا کثیفه، این کار مفتضحیه که همه حکومتها میکنن. خاص اینجا نیست. همه سیاست بازیها زشتن.
۸ـ درسته، عربا قدر نمیدونن، نبایدم بدونن چون ما که عاشق چشم و ابروشون نیستیم، به خاطر خودمون از اونا حمایت میکنیم، این عملشون هم زشت. خب این چی رو ثابت میکنه؟
همه حرفم اینه که، بله، حکومت ما کارای نامعقول هم میکنه، مسلمونا هم کارای نامعقول میکنن، همهی اینها درست، اما این به هم پریدنا رو هم درست نمیدونم. این حس کلافگی و به انتها رسیدن و از زمین و زمان بد گفتن رو.
همهی حکومتها کثیفن و من یقین دارم ما کثیفتر از بقیه نیستیم. بعضیها رنگرزیشون بهتره. چون وضع مالیشون بهتره، همهی کارای نادرستشون پشت خدماتشون از یادها میره. در عین اینکه تأمین رفاهی که برای مردم انجام میدن کاملاً تحسین میشه و کمکاری در ایران کاملاً مردوده. اما این دلیل نمیشه سیاست اونا رو از سیاست خودمون بهتر بدونیم. به نظرم به جای دعوا و قهر و لجبازی، دلمونو آروم کنیم و عادلانه قضاوت کنیم و بعد سعی کنیم هر جا فکر میکنیم کاستی هست، خودمونم قدمی برداریم. میدونم میگین نمیذارن. اما به نظرم به جای این همه منفی بافی، یه کم دیگه تلاش کنیم بهتره.
نمیدونم چی شد که آقای لیشام خان یهو زد به سیم آخر! از دست هر چی که بود، خیلی خرسند شدیم. در پاسخ به جناب محمد و هواداران ایشان چند نکته یادآوری میشه:
۱ـ پیشرفت خوبه ولی باید دید در این زمان مردمان این کشور (نه حکومت) به پیشرفت در چه زمینهای بیشتر نیاز دارند. جایی که هنوز صنایع مکانیکی و شیمیایی معمولیش میلنگه، صنعت هستهای جزء طبیعی توسعه به حساب نمیآد چون با بقیه سیستم کشور جور نمیشه.
۲ـ آب سنگین اراک هیچ ربطی به نیروگاه بوشهر نداره و به درد بمب پلوتونیومی میخوره.
۳ـ شکی در این نیست که غرب ایران رو پیشرفته نمیپسنده. پس ما باید عاقل باشیم و پیشرفتهای لازم رو با کمترین هزینه به دست بیاریم. قطعاً شاخ و شونه کشیدن برای دنیا در این راستا نیست. کسانی هم که میگن آمریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه، برای مثال به سقوط پی در پی هواپیماها نگاه نکنن! تحریم نیستیم که! شهیدپروریم!!
۴ـ لطفاً تاریخ اسراییل رو بخونین تا ببینین که بعد از جنگ جهانی و تقسیم اسراییل و فلسطین، بهترین جاهای این سرزمین به مسلمونا رسیده بود تا این که یه ملایی حکم جهاد میده که بقیهاش رو هم بگیرن و حمله میکنن و شکست میخورن و اسراییل اونجا رو میگیره. بعد هم یک سلسله اتفاقات مثل جنگ شش روزه و… که عربها شکست خوردن. البته من منکر رفتار غیر انسانی اسراییلیها نیستم ولی تاریخ نشون میده که اگر مسلمونا هم زورشون میرسید، بهتر از اینا نبودن. ضمن این که تا حد زیادی همین الان هم تقصیر خودشونه.
۵ـ در داستان اخیر اسراییل و حزب الله، حداقل از لحاظ حقوقی حق با اسراییل بوده چون اون اسیراشو در زمان جنگ گرفته ولی حزب الله در زمان آتش بس حمله کرده.
۶ـ میرسیم به حمایت افتخارآمیز جمهوری اسلامی از فلسطین در برابر جرثومه فساد!! اولاً در زمان جنگ با عراق، ایران از اسراییل کلی اسلحه خریده چون همه سیستم ارتش ایران آمریکایی بوده. بعد از افشای این مسأله از طرف رسانههای جهانی در همان زمان آقای رفسنجانی در نماز جمعه گفت که ما میخواهیم با عراق بجنگیم؛ چه فرقی میکنه که اسلحه از اسراییل بیاد یا چکسلواکی. در اونجا حتماً چون کیان حکومت در خطر بوده اشکال نداشته از جرثومه فساد اسلحه بخرن ولی پای منافع مردم که باشه یهو همه ایدئولوژیک میشن.
۷ـ چرا حکومت ایران از برادران مسلمان چچن حمایت که هیچ، حتی خبری پخش نمیکنه؟! فدای سر کشور دوست و برادر روسیه و بمب اتمی. مگه نه؟
۸ـ اتحادیه عرب یه نامه به سازمان ملل نوشته و از ادعای امارات روی جزیرههای ایرانی حمایت کرده. پای این نامه امضای سوریه و لبنان و فلسطین هم هست! به این میگن سپاسگزاری ناب عربی از طرف امت اسلامی. (بمیرم برای این مردم ستمدیده و صالح، وارثان زمین!!) چهقدر ما بدبختیم.
خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم
خب راضیند ملت، مشکلی هم ندارند، اگه ازشون یه قرون بخوای واسه یه محتاجی بگیری که یه سقف بالا سرش بیاد، انگار جون میدن ولی واسه بازسازی کل عراق و فلسطین مسأله فرق میکنه، تازه ترجیح هم میدن ندونن، اینجوری از همین وضع احساس رضایت دارند. اگه بدونن همین حس رضایت که تنها دلخوشیشونه هم از بین میره، اون اقلیتی هم که مشکل دارن و به هر طریقی میدونن، مشکل خودشونه…
میخواهی یه جعبه از مدادرنگیهای پانتهآ برات بفرستم؟؟
لیشام: ما ارادتمند شما و پنتهآ و مدادرنگیهایش هستیم، کمی بگذرد، اوضاع و احوال جهان چه بخواهیم و چه نخواهیم رنگیمان میکند، کار به مدادرنگی و امثالهم نمیکشد إن شاء الله…
من صحبت آقای محمد را منطقیتر میدانم. (ببخشید آقای شهبازیان، قصد جسارت به عقیدهی شما را ندارم) به هر حال آرزوی رستگاری برای همه میکنم 🙂
ملت کوشین؟ لیشام! یعنی من بی تربیتی کردم؟ اینا کجان؟
خیلی با مرامی! دمت گرم! دچار تحویل گرفتگی صدری مزمن شدیم!
آقا جان! تو که آدم صالح و سالمی هستی، چرا هی اعصاب ما را تحریک میکنی؟ آن همه نوشتههای دلنشین و روحافزا که داری ما را شاد میکند اما ور رفتن به سیستمی که شبکهی سراسری شعورش با شبکهی سراسری فاضلابش یکی است و نشان کردن نقصهاش ـ که برعکس آن هم ناممکن است چه رسد به این ـ وقت و قلم را تلف کردن است. توی این سیستم یا آدم میخواهد کر و کور باشد یا نمیخواهد و متأسفانه یا خوشبختانه تمام راههای گفتمانی آن را گِل گرفتهاند و بحث و تأمل بیخودی است. شاد زی که پی بردن به خریت هم در این زمان خریتی است چرا که بالاخره مدافعی خواهد یافت که حین حرف زدن حتی اگر بادی از آدم صادر شود، مصادره به مطلوب میکند و از آن برچسبی میسازد… خلاصه اینکه پوسیدگی از مراحل طبیعی حیات است و شامل همه چیز میشود از جمله این سیستم و فعلاً این بساط مراحل تخمیر و تخدیر خود را میگذراند. الآن وقت ما و شما نیست. دستهای معماری برتر از ما در کار است و قاضی پیر تاریخ دارد برگهای پروندهاش را تکمیل میکند. ما همین که در برافشاندش شهد شادی و سلامت زندگی به سهم خود حرکتی کنیم و گلهای باغچهمان را مرتب رسیدگی کنیم تا دل مهمانمان به روی بادهای تازگی باز شود، حق آدمیزادگی را ادا کردهایم ـ که البته شکر فرصتها و نعمات را به جا آوردن و به درستی آنها را دیدن و پروردن، به کاهلی تن ندادن از وسایط همین قضیه است.
لیشام: آخر کاوه جان! به نظرت صحبت راجع به آفتابه روحافزا نیست؟ خداوکیلی نیست؟ میدانم که ته دلت میگویی: البته که هست…
ما اصلا میخواستیم در مورد آفتابه بنویسیم نمیدانم چه شد که سر از آب سنگین درآوردیم…
البته در این دنیایی که هیچ چیزش به هیچ چیز دیگرش مربوط نیست، همچین عجیب هم نیست از این اتفاقها…
بماند…
میخواستم بگویم که اخوی جان! ما دوستت داریم! چاکرت هم میباشیم! همین که میخوانیم این قلم شما را ـ حتی اگر در مورد اسمش رو نبر هم نوشته باشی ـ گل از گلمان شکفته میشود، تالاپی!
یکی از روشهای حل مسأله خرد کردن و کوچک کردن آن به مسایل کوچکتره تا راحتتر و قابل حلتر باشند؛ اما اینجا برعکسه اگر مسایل کوچک و قابل حل هم باشند را به هم مربوطش میکنند تا یه مسألهی بزرگ و پیچیده بشه که حلش آنقدر سخت شه که راهی جز پاک کردنش نباشه…
لیشام: اوهوم، همین طوره پریسای عزیز… به تعبیر دیگه کلاً رویکرد ما ایرانیها اینه که برامون افت داره مسایل رو به شکل ساده حل کنیم، خودمون اونقدر مسأله رو مشکل و بزرگش میکنیم که “اگه” حل کردیمش کلی باهاش پز بدیم و وقتی هم که حلش نکردیم، این قدر دلیل داریم که بتونیم توجیه کنیم که چرا نشد یا به قول شما حتی نیاز به توجیه کردن نداره، صورت مسأله رو پاک میکنیم، صدای کسی هم در نمیآد…
از دید من اینکه شما بهش اشاره کردید دلیل واضح داره… ایران دهها قرن است که هر از گاهی مورد هجوم قبایل وحشی (از هر نوعش) بوده و هنوز هم هست (حالا دیگه لشکرکشی نمیکنند ولی سعی در از بین بردن همون یه ذره فرهنگی دارند که از ایرانی بودن درمون مونده)
سیاست بیشتر این مهاجمان هم سیاست “تفرقه بیانداز و حکومت کن” بوده… جایی خوندهام که سربازی مغول مردم رو در محل گذر (خیابون) نگه داشته و چون شمشیرش رو همراه نداشته با چوبی روی زمین خطی کشیده و گفته “از این محل بیرون نروید تا من شمشیرم رو بیارم” (یا چیزی شبیه این) و اون عده هم از ترس (اینکه یکی از همون جمع لوشون بده) همونجا ایستادهاند تا سرباز برگشت و همه رو سرزد!!!
تفرقه، چاپلوسی و تظاهر از زمان حمله اعراب چنان در این مردم نفوذ کرده که دیگه بیرون شدنی نیست.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش ـ بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال ـ مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحتبینی چه کار ـ کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش
.
.
.
ساقیا درگردش ساغر تعلل تا به چند ـ دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
لیشام: ما که نفهمیدیم چه شد که این را نوشتید؛ ولی کلا خوب کاری کردید که نوشتید. همچین که این را خواندیم، بی فوت وقت، آلبوم بیداد استاد را به راه کردیم و اصولا حال داد، حال دادنی، خداوند خیرتان دهاد…
متأسفانه تو مملکت ما هر کی بیشتر بارشه؛ منفورتر؛ مغبوضتر و…!!!!! جاش گوشهی زندانه و روزیشم آب خنک!!!
یا باید مثل بهلول خودمون بزنیم به نفهمی؛ یا باید چمدونو بست و رفت انور آب!!!!
راه دیگشم اینه که از خدا بخوایم یه عمر ۱۲۰ ساله عنایت کنه؛ شاید در ۲۲ بهمن صد و بیست سالگیمون یه اتفاقاتی بیفته. احتمالاً اون یک ماه ویژه واسه همینه!!
لیشام: گلاب به روی شما و سایر خوانندگان عزیز، نمیدانم از چه سبب، نوشتهی شما را خواندم، یاد این بیت بیتربیتی افتادم:
بدبخت آنکس که گرفتار عقل شد ـ خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت…
لطفاً به هیچ کسی برنخورد! اولاً که حسب ظاهر از فرمایشهای ایرج میرزاست ثانیاً صرف نظر از منافع ملی حاصل از این بیت، انصافاً میطلبید؛ پیشاپیش از محضر برخوردگان عزیز عذر میخواهم…
چه فرقی داره دوست عزیز، چه حسن کچل و چه کچل حسن ؛) من جای شما بودم یه مدلی رو پیدا میکردم که به وقتش هردو قابلیت رو داشته باشه :))
لیشام: مجموع عرض بنده همین بود کیانوش عزیز که اگه بخشهایی از لباسمون رو از پرچمهای کشورهای درگیر مسألهی هستهای درست کنیم، در زمان گیر افتادگی میشه علمش کرد!!
پیشنهاد میدم دیگه این موضوع ادامه پیدا نکنه، با توجه به سوابق در دست، تمام دوستان پایهاند سناریو رو با تمام جزییات ادامه بدن و خوب مرجح آن است که در همین جا ختم به خیر شود 🙂
بله عزیزم. پتانسیل داره. بهتر از اینه که برعکس باشه و… پتانسیل لباس زیر شدن داشته باشه…
لیشام: یه قانون هست که میگه هر خشتکی قابلیت تبدیل شدن به پرچم را داراست و بالعکس
اصولاً تعداد بسیاری آدم ….. تو این مملکت هست که این حکومت تونسته تا حالا دووم بیاره! صرف چهار تا شعار که اینا میدن از نظر شما یعنی حمایت از مظلومین؟ کم آدم مظلوم تو مملکت خودمون هست؟ یعنی نمیبینید؟ حمایت از فلسطین و مبارزه با امپریالیسم شیرهایه که سر امثال شما میمالن تا چوب اینا رو به سینه بزنید !… ببخشید اصلاً دلیلی نداره که اینا رو بنویسم مثل اینه که بخوام ثابت کنم زمین دور خورشید میگرده. ولش کنیم بذاریم، شما فکر کنید خورشیده که دور زمین میگرده
امروز همان فرداست که گفته بودی! تا جایی که من یادم میاد اشارهای به خر آقایان در دوران شباب و اینکه اصولا” دارای دم بود یا نبود نشد!… این آب سنگین احتمالا” چند وقت دیگه به شکل خاک سنگینتر بر سرمان خراب میشود!… آقا کسی پرچم آبی قرمز راه راه ستاره دار سراغ نداره؟!!
لیشام: این ترکیبی که گفتی همچین برام آشنا اومد… آهاااا! گلاب به روتون نقش یکی از لباس زیرهامه؛ ولی طوری نیست، پتانسیل پرچم شدن داره…
نوش جان!
از پاسختان ممنونم. بسیار محترمانه و همراه با ادب
خدا زیادتان کناد.
سلام. من صحبت شما را نمیپسندم.
پیشرفت، چرا باید ناراحتکننده باشد؟! اگر مشکلی هست (که هست)، این نباید به این معنا باشد که دست از تلاش و کوشش برداریم.
و من لا یحب صعود الجبال ـ یعش ابد الدهر بین الحفر (هرکس بالا رفتن از کوهها را دوست نداشته باشد، پس تا ابد، در درهها زندگی خواهد کرد)
شاید من نمیفهمم!! ولی من یقین دارم حتی اگر خاتمی و یا حتی بازرگان هم پروژهی آب سنگین را افتتاح میکرد، آمریکاییها و صهیونیستها رجز میخواندند. مشکل اینها با زید و عمر و احمدینژاد و خاتمی و اینها نیست. اینها از این ناراحتند که ملتی در دنیا هست که حاکمیت اینها را قبول ندارد. زورگویی طاغوت را نمیپذیرد. حکومتی هست که اسراییل را (این جرثومه فساد را) به رسمیت نمیشناسد.
اصلاً کاری به کار احمدینژاد و… ندارم. وقتی اسراییل در تازهترین جنایتش، لبنانیها را میکشت، آیا احساس نمیکردید که لاأقل دولت ما دارد از مظلوم حمایت میکند. مثل آمریکا، انگلستان، کانادا و… نبودیم که حق را ببینیم و آن را بپوشانیم.
من شما را از همین مدت کوتاهی که شناختمتان دوست دارم؛ ولی این باعث نشد که ننویسم آنچه را که گمان میبردم باید بنویسم.
موفق باشید.
لیشام: سلام. خیلی خوب کاری کردید که نوشتید. بنده برخی از صحبتهای شما را میپسندم اما با توجه به فرمایشهای شما، گمانم بر این است که تفاوت اساسی در شناخت ما نسبت به سیستم مملکت وجود دارد. با این اوصاف بحث، به نظرم بحث محلی از اعراب ندارد. امید آن که خداوند همهی مردمان را عاقبت به خیر کناد… این لیوان چای، سوزاندمان… تازه دم است؛ بفرما
اون بدبختِ بیچاره رو خدا قبلن زده… مگه نمیبینیش؟؟
بعدش هم… اتفاقن اشتباهت دقیقن در همین است که گفتی “میخواهم مثل عادیترین آدمها زندگیام را داشته باشم…” همین زیاده خواهی شما ملت است که نمیذاره برنامهریزیهای “آقایون” با سرعت لازم پیش بره دیگه… ۲۷ سال دندون رو جیگر گذاشتین حالا ۵۰ سال دیگه هم روش! آسمون به زمین میاد؟؟ ها؟؟؟ نه تو بگو، میاد؟؟
ای جان!! بمیرم الهی!! چه حرصی داده شما رو این محمود خان اجنبی!!… اتفاقاً منم هر روز بیشتر از دیروز به این نتیجه میرسم که انگار دیگه اینجا نمیخوان بذارن مث یه آدم عادی زندگیتو بکنی!… منم هر روز از چیزایی که میبینم و میشنوم متأسفم و ناامید… یه کم (هرچند خیلیها میگن الکی بود ولی) به آیندهی مملکت امیدوار شده بودیم… میگفتیم اگه هم به عمر ما قد نده نتایجشو ببینیم لااقل سیر رو به پیشرفتو شروع کردیم!! یهو اومد نذاشت دلمون حتی به این خیالم خوش باشه…
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
البته ببخشیندا
من کارهای نیستم
جناب خیام فرمودند
سلام، لطفاً شما خودشو ناراحت نکن! دست همه در یک کاسهست. سلامت و پیروز باشید.
اه! نه بابا؟!
لیشام: آررررره باباااا
آقا گل گفتی آی گل گفتی… مثل یه بلبل گفتی… جواب عالی دادی… غنچه بودی شکفتی…
منم یه چند وقتیه (حدود یک سال) احساس میکنم یه جورایی به شعورم داره توهین میشه (کاملاً علنی)
لیشام: عباس جان تو من را ترکاندی از خنده :)) همچین نوشتی که انگار رشحات فوق از یک گروه سنی الف ول داده شده…
شما فعلا صحبت نکن. برو اون پوتینت رو ـ که عکسش رو گذاشتی اینجا ـ واکس بزن، چند روز دیگه به شما و اون پوتین نیاز داریم.
از طرف آقای رییسجمهور
لیشام: آخ نگو، آی نگو، فکر که میکنم یه جاهاییم نافرم سوختن میگیره که چه حماقتی کردم موندم این جا و زیر پرچم پاکوبیدم :((
I can not believe it… are you a Brave Heart?
I have said it before, I say it again… I love the way you work with words…