بیخبرم
گویی که باید چنین باشم …
من از این دور واژگون
پنداری که آب شدم
یله بر ناکجاآبادی که بیخویشم میبرد
به گاه بیخبری …
بیخبری،
عذابم میدهد …
• • •
بیخبری،
زکات علمی است
که به لطف خداوند،
ارزانیام داشتهاند
و انگار که باید
بسوزم،
بسوزم،
بسوزم
و در پناه بیخبری،
بدانم که هیچ لذتی ابدی نیست
و صبر،
آیینهایست،
شایستهتر از هر قضاوتی …
لـیشام گــرامی…. مـمکنـه بـرات که مرحـمت فـرموده، در بـاب چـگونـگی نـشان دادن آپ دیـت شـدن وب لاگ دوباره تـوضیـح بـدی ؟؟ بـلاخـره سـن که میـره بالا درد سـرها بـیشتـر میشـه کارایی ها کـمتـر…
عجب داستانیه… کلاً میگم |
زکات علم نشر ان است، -حضرت علی(ع)- نمی دانم ماجرا از چه قرار است اما شاید همه باید عالم شوند و به حساب تو بی خبر تا شاید صاحب خبر خبردارشان کند و این لذتی ست ابدی
هیچ لذتی ابدی نیست…
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی..اسباب جمع داری و کاری نمیکنی…چوگان حکم درکف وگوئی نمیزنی..باز ظفر به دست وشکاری نمیکنی…این خون که موج میزند اندرجگر تورا..درکار رنگ وبوی نگاری نمیکنی…ترسم ازین چمن نبری آستین گل..کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی…ساغر لطیف وپر می و میافکنی به خاک..واندیشه از بلای خماری نمیکنی…حافظ برو که بندگی پادشاه وقت..گرجمله میکنند تو باری نمیکنی……
ولی من احساس کردم منظورتون از بی خبری، کنایه از زیادی دونستنه. درسته؟
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی/ تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
اومـدم بـنویسـم، گـــر صــبر کـنی ز غـوره حـلوا سـازی!!!!… یادم افـتار که در رابـطه با خـودم ایـن مـثال بارها و بارها مـصداق پـیدا نـکرده… که هـیچ، در بـیشتـر موارد پاسـخ مـعکوس داده…. پـس اینقدر دسـت دسـت نـکن و ….