این را به یادگار از ماشین عزیز و نابود شدهمان، آویزان کردهایم کنار یکی از آینههای خانه. هر بار که میآییم دستی به سر رویمان بکشیم، داغ دلمان تازه میشود و آه میکشیم، کشیدنی. چه خاطرهها که نداشتیم با هم…
در بحر تفکر که مستغرق میشویم میبینیم که این حرف آقای خدایار خان هم بیجا نبوده ظاهراً. انصافاً پوستی از این بیچاره کندیم که هیچ بنیبشری از دشمنش هم نمیکند. خیارکشی کردیم، مسافر زدیم، نایلون بردیم، خلاصه پکاندیمش، خم به ابرو نیاورد بندهی خدا. دست آخر گویا جان به لبش رسیده بود که این گونه از ما برید…
حالا همهی اینها به کنار، با این پروندهای که از خودمان ساختیم دیگر کسی دوچرخهاش را هم دستمان نمیدهد چه رسد به ماشین…
بعد از سه ماه، الان لب به اعتراف گشودم تا کمی فاصله بیفتد بین این آخرین تصادف و آن ماقبل آخری D:
چه آرامش خوبی هست اینجا؛ توی وبلاگت. وقتی خستهام، اینجا میآیم. سوای دود و دلتنگیِ بیرون پنجره… وقتی کامنتها را میخوانم، دنیا قدری تعدیل میشود؛ ثقلش به شانهام. وقتی جواب تو به کامنتها را میخوانم، همه چیز قدری مضحک میشود… خوش به حالت پسر؛ خوش به حالت که این همه خوشحالی… هرچند روی بعضی نوشتههات، دروغ غریبی نوسان میکند…
آرزو دارم به زودی Ronizi, Pra… جایگزین نموده تا روح رخش مرحوم هم شادگردد.
باشد که بعضی دوستان به ماشینهای از رده خاطرشان ننازند!!!!!
لیشام: آآآآمـــــــــــــیــن…
actuelly as a matter of fact NO! 😉
سلام به لیشام و اویس؛ خسته نباشید از مسافرت؛ امیدوارم حسابی خوش گذشته باشه و عکسای خوشگل گرفته باشید ـ به قول فرزام شوما هم هی فرت و فورت برید ددر ـ البته ایشالا همیشه به سفر و خوش باشید.
لیشام: سلام به پریسای عزیز، ممنون از احوالپرسیهای شما. جای شما خالی همون طوری که شوما فرمودین، هم خوش گذشت و هم کلی عکسهای خوکشل گرفتیم 🙂 ایشالا سفرهای بعدی رو در معیت همهی دوستان باشیم…
فرزام یه چیزایی گفت در مورد حق آب و گل و اینجور چیزا من هم از هرچی حقه طرفداری میکنم مخصوصاً حق کامنت گذاشتن تو سایت لیشام و طلاق برای خانومها
لیشام: تو که گفته بودی دیگه سایتهای سیاسی رو نمیخونی؟
من فقط خواستم بگم دوستاتون اگه جواب ندادند عذرشون وجه بود. بنده عددی نیستم که قصد جسارت به حق آب و گلتون رو داشته باشم.
لیشام: ما همون اولی خوندیم حرفتون رو داداش/آبجی… بزرگوارین شما… بر و بچز محترم! دیگه بسه… لطفاً
بابا دعوا نکنید. صلوات بفرستید برای شادی روح آن مرحوم.
لیشام: راست میگن سحر خانوم، دعوا نداره که… به همه میرسه P:
اویس جان ازت حمایت میکنیم خفن واررررر!!! بالاخره هر چی نباشه من و تو و خدایار که اینجا حق آب و گل و چیزای دیگه داریم!!!… در ضمن کسی هم جوابتو نداد ناراحت نباش عزیزم…خودم جوابتو میدم…! به نظر میاد این لیشام یه جاهایی رفته و داره مشکوک میزنه…!!!
لیشام: آخه ما کجا داریم بریم فرزام جان! هر جا هم که بریم دلمون پیش شماهاست؛ شعر:
گر برکنم دل از شماها و بردارم از شماها مهر
آن مهر بر که افکنم این دل کجا برم
این حق آب و گل شما به رسمیت شناخته میشه ولی در باب “چیزهای دیگه” بد نیست جلساتی با هم داشته باشیم…
jenabe x ya hamoon noon
arz konam khedmatetoon ma khabar darim inja kojast.. kafe naderi ham basheh ma sare ghofli darim toosh.. agar nemidoonin az baghieye ham kafehia beporsin!!!!… dar zemn ma eradate khasi be ostad va rakhsh marhoomeshoon darim…. nemidooni bedoon… soali nist????
لیشام: ناخنهامان را جویدیم اویس جان! چشمانمان حدقهکن شد از ابهت جنابعالی… شما کرم بنمایید و هر چه خواهید بکنید و بگویید و بنویسید “که خانه، خانهی توست”… سرقفلی کیلو چند…
سلام بسیار خوشحال شدیم از زیارتتون و شنیدن صداتون… من که همچنان دارم تلوتلو میخورم از خستگی
لیشام: ما هم شنگولیدیم به آشنایی دوستان خوبی مثل شما… صبحی که رسیدیم منزل تالاپی خوابیدیم تا پنج و نیم عصر… جلسهی پژوهشگاه هم که خیر سرمان با مشاور وزیر داشتیم، دودر فرمودیم… امروز صبح هم که آمدیم پژوهشگاه تا نه و نیم خواب بودیم… خدا آخر عاقبتمان را به خیر کناد با این تریپ کارکردنمان…
علیک سلام. مگه اینجا کافه نادریه گفتی سر راه رد شدنی یه سری به دوستات بزنی سلام علیک کنی؟ بابا اینجا مجلس ختم رخش رستمه! نمیدونی بدون
لیشام: نفهمیدم؟؟ چی شد؟؟ واسه رخش مرحوم ما هوو آوردین شما؟؟ رخش رستم کی بید؟؟ این جا یه رخش بیشتر نیست اونم رخش لیشام! دیومندش! این اویس ما نافرم دلش نازکه داداش/آبجی!! نیتش خیر بوده خدا وکیلی! دور از وطن بوده حال و هوای مجلس دستش نیومده… شوما نبایست که جفت پا برین تو صورت بنده خدا و کافه رو به هم بیریزین…
عـلـیک سـلام
دلـگیر نـشید بابا… ایـن لـیشام مـعـلوم نـیست در فـراق رخـش مـرحـومـش سـر به کـوه گـذاشـته یا بـیابان… کـه ایـنجا هـم خـبـری ازش نـیست!! شــما به دل نــگیر
لیشام: خداوند خیرتان دهاد کیانوش عزیز که آبروداری کردین… حقیقتش ما نه فقط سر به کوه گذاشته بودیم و نه فقط بیابان… این بار سر به همدان گذاشته بودیم که هم کوه داشت و هم بیابان 🙂
baba eyval!!!!!
hichhhhhhh ki javab salame maram nadad :-((((
لیشام: اویس جان! ما رو ببخش، ما نبودیم که به موقع عرض ادب کنیم حضورتون! تا خودمون رو رسوندیم این جا دیدیم کار از کار گذشته، شوما به بزرگی خودتون ببخشین ما رو… چاکریم 😉
آخی، دلم کباب شد، اون مرحوم توی اون شعری که برات فرستادم هم حضور داشت. ولی این جا پای یه قتل در میونه…
لیشام: ای باباااا، چه قتلی، چه کشکی… شما هم فرصت گیرآوردین سحر خانوم هاااا… بذارین دادگاه قبلیام به انجام برسه، تموم که شد، پروندهی جدید رو جاری بفرمایین… 😉
مـام اول فـکر کـردیم که اشکال از سـن و سـال مـاسـت که نـمیتـونیم عـکس رو بـبیـنیم؛ امـا بـعد کاشـف به عـمل اومـد که ایـراد از فـرسـتنده بـوده… ؛) پـس به گـیرنـدههای خـود دسـت نـزنیـد
لیشام: حالا هی شما هم بگین هاااا… گفتم که درستش میکنم، اجازه بفرماین خستگی سفر همدان از تنمون بیاد بیرون؛ چشــــــــــــــــم؛ راست و ریستش میکنیم ایشالا
یاد رخشت بخیر چه جاها رفتیم باهاش حیف که زود تمومش کردی
لیشام: راست میگی، تمومش کردم!!!
salam. nemidoonam eshkal az cheshaye mane ya in linke “pokandimash” hichi toosh nis!! kholase man ke chizi nadidam
لیشام: الان که گفتین شما چک کردم دیدم آره، درست میفرمایین شوما، ظاهراً مشکلاتی وجود داره ولی فعلاً حس رفع کردن نیست…
salam bar doostan
chon midoonestam hamtoon mikhoonin weblog ostad ro goftam ye peighame pingilish (chon computere babak farsi nemizane) baratoon bezaram!!!!
delam baratoon khaili tang shode!!! dishab taze az rome residim, jaye hamatoono khali kardam be yadetoon boodam… mikhametoon khafan…
لیشام: تو ما رو عزتچپون کردی اویس جان با این پیغامت… سلام به روی ماهت عزیزم! رسیدن به خیر، خوبی؟ خوشی؟ معلومه که مشتی بهت خوش گذشته، ایشالا همین روزها یه قرار میذاریم با هم اختلاط کنیم، فعلاً
دل ما را جزغاله کردی! نزدیک بود بیشتر از یکی دو تا چکه اشک بریزم!
لیشام: قربان آن دل جزغالهتان برویم اخوی!… گریه نکن، گریه نکن، چشمهای من، طاقت دیدن نداره…
آخی!! رخش مرحوم شد؟؟ یعنی هیچ امید بازگشتی دیگه بهش نیست؟!!… دلم گرفت دوباره!… حیف شد! خیلی بامرام و باوفا بودا!… ضمناً دریا جان این are you in love رو خوب اومدی! 😉
لیشام: شوما هم که منتظر فرصتی هی به ما تیکه بپرونی… باشه آبجی، داشته باش اینا رو یه روزی با هم صاف کنیم حسابامون رو… اصّن عیبی داره “این لاو” باشیم ماااا…
What happened? another accident? realy? come on!! are you in love? take care
لیشام: یعنی به ما نمیآد “این لاو” باشیم؟ D:
باحاله. از سادگی بیانتون خوشم اومد.
لیشام: باحالی از خودتونه 🙂
خدایش بیامرزاد!!!!… این عروسکه من رو یاد اون کارتونِ “همینه” میندازه… اونها هم دست به هر چیز میزدن خرابش میکردن، نه؟؟ D:
آقا ما یه اوپل کورزای مدل ۹۵ داریم (سه در) که نمیدونیم چکارش کنیم (یکی بهم کادو داده) اگر میخواهی بیا ببرش ؛) اما خرج حمل و نقلش پای خودت ها :))
… البته اگر نمیزنی خودتو باهاش ناکار نمیکنی!!…
لیشام: خداوند رفتگان شما رو هم بیامرزه… بدیهیه که یاد اون کارتون میافتین، این عروسک همونهاست دیگه… در مورد اپل کورزا هم فقط خواستین دل ما رو بسوزونین دیگه؟؟
چه خبره؟ این روزا فعال شدی، هی فرت و فورت وبلاگ آپ میکنی؟!… ولی این یکی از نازترین و باحالترین عروسکایی هست که از جنابان پت و مت دیده بودم!! حیف که یادگاریه وگرنه دودرش میکردم… راستی روحش شاد! (خودروی مرحومه مغفوره حضرتعالی رو عرض میکنم)…
لیشام: تو هم ناز و باحالی فرزام جان! روح تو هم شاد عزیزم! D: