اولین بوسه
به چشم درویش
شیرین است …
من میبینم
که از کاکل قاصدهای آواره
حروف بریده بریدهام را میخوانی
من میفهمم
که از نوازش نسیم سرد صبح
بر گونههای رنگ پریدهات
حضور نارس مرا
میخواهی …
چندی است که در تدارک منزلی دیگرم
شاید
به حرمت زمان
دیگر نباید بهایی داد …
سیام دیماه هشتاد و سه
۰ Comments